نویسنده: آرمان میرزانژاد
مگر این چشمها چه میدیده اند؟ (در باب نابینایی رودکی سمرقندی)
وقتی بحث از هزینهی اجتماعی یا تاوانِ سیاسی فرد برای توسعه یک کشور میشود، ما گروندگان به ادبیات، گروهی از شاعرانی را در ذهن خود تجسم میکنیم که در طول تاریخ، قربانی ساختار استبدادی و نامعطف حاکمان دوران خود شدهاند. بعضا کشت و کشتار شاعران آزادیخواه و ملیگرای دورهی مشروطیت در نظر ما برجستهتر از سایر دورههای تاریخی و اجتماعی جلوهگر میشود. تاریخ وانموده یا برساختی اما دوران قاجار و پهلوی را صرفا در نقش بستن این انگاره تاریخیِ حذف و سرکوب محکوم میکند، تو گویی شاعران منتقد پیش و پس از این تاریخهای معیّن، دچار عوارض دردناکی نشدهاند! بررسیهای تاریخ مبنا نشان میدهد که همواره گفتمان قدرت در جامعه ایران، در شکلبخشی به نوعی از وحدت و نظم آرمانی چه در بدنه سیاست و چه در پیکرهی اجتماعی موثر بوده و وجود هرگونه مغایرت با چنین ایدهآلیسمی را مستحق کیفر و مجازات میدانسته است. درهمآمیزی قدرت سیاسی و مشروعیتبخشیی قدسی به آن، و نه تفکیک این دو از یکدیگر، نمیتوانسته وجودِ تغییر و تفاوتِ دیدگاه و مسلک و دین را از سوی افراد دگر اندیش، شاعر و… با انعطاف پذیرا شود.