نوشتی حامد_رحمتی
بیژن جلالی از پیشگامان شعر کوتاه است. جلالی شاعرانه زیست و در انزوای بزرگش پوسید و انزوا از هیئت جلالی بنایی ساخت به قدمتِ تاریخ، دست نخورده و بکر. جلالی را از یاده برده بودم اما ناخواسته شعر او در بزنگاه این روزها به یاد آمد.
«بخوابیم/ تا کارها/ درست شود»
جمله قصار نیست. این شعر حاصل مواجه با زندگی ست. انسان در سیاهترین نقطه تاریخ برای رسیدن به مدینه فاضلهاش هم نوع خویش را به غمانگیزترین شکل ممکن به کام نیستی کشانده است.
جلالی از خواب برای رسیدن به آرامش سخن میراند. خوابی که برای آرامشِ تن..شب را به روز میسپاریم و آنگاه با حقیقت کنار میآییم.
با جدایی خیانت اما تاویل وقرائت دیگرسانِ شعر جلالی در ایضاحِ خواب به باور نگارنده خوابی ابدیست.خوابی توام با نیستی و فرو رفتن تدریجی در ضمیرِخاک و تقلیلِ عوالمی که چنگ میزند قلب را.
به باور «هایدگر» مرگ از آن ماست وهیچ کس نمیتواند آن را از ما بگیرد. باید پذیرفت این شعر از شهود و استحالهای عمیق برخوردار است.
جلالی جهان را عریان مینگریست از این رو قلم او بر اندامِ کاغذ ساده و بیپیرایه است اما به لحاظ کارکرد محتوایی جلالی فیلسوفی غمگین بود که برای روشن نگاهداشتنِ ذهن میافروخت شمعی را.