چرا بیژن جلالی شاعری مهم است

نوشت‌ی حامد_رحمتی

بیژن جلالی از پیشگامان شعر کوتاه است. جلالی شاعرانه زیست و در انزوای بزرگش پوسید و انزوا از هیئت جلالی بنایی ساخت به قدمتِ تاریخ، دست نخورده و بکر. جلالی را از یاده برده بودم اما ناخواسته شعر او در بزنگاه این روزها به یاد آمد.

«بخوابیم/ تا کارها/ درست شود»

جمله قصار نیست. این شعر حاصل مواجه با زندگی ست. انسان در سیاه‌ترین نقطه تاریخ برای رسیدن به مدینه فاضله‌اش هم نوع خویش را به غم‌انگیزترین شکل ممکن به کام نیستی کشانده است.
جلالی از خواب برای رسیدن به آرامش سخن می‌راند. خوابی که برای آرامشِ تن..شب را به روز می‌سپاریم و آنگاه با حقیقت کنار می‌آییم.

با جدایی خیانت اما تاویل و‌قرائت دیگرسانِ شعر جلالی در ایضاحِ خواب به باور نگارنده خوابی ابدی‌ست.خوابی توام با نیستی و فرو رفتن تدریجی در ضمیرِخاک و تقلیلِ عوالمی که چنگ می‌زند قلب را.
به باور «هایدگر» مرگ از آن ماست و‌هیچ کس نمی‌تواند آن را از ما بگیرد. باید پذیرفت این شعر از شهود و استحاله‌ای عمیق برخوردار است.
جلالی جهان را عریان می‌نگریست از این رو قلم او بر اندامِ کاغذ ساده و بی‌پیرایه است اما به لحاظ کارکرد محتوایی جلالی فیلسوفی غمگین بود که برای روشن نگاه‌داشتنِ ذهن می‌افروخت شمعی را.

بیژن جلالی در خانواده‌ای متمول و بزرگ اداراکِ بودن را تجربه کرد. «صادق هدایت» قله داستان‌نویسی ایران داییِ جلالی بود و اصولا هدایت، رابطه خوبی با شعر و شاعری نداشت همانگونه که نیمایِ بزرگ را به سخره می‌گرفت جلالی را نیز نکوهش می‌کرد. جلالی هنگامی که در پاریس دانشجو بود دیدارهای متعددی با هدایت داشت و بی‌تردید مرگ‌نگاری جلالی دلایل متعددی داشت؛ تورق بوف‌ِکور و خلیدن در عرفانِ مدرنی که رنگ و بویِ بودیسم در خاور دور را داشت.
جلالی انزوا را آفرید و انزوا جلالی را، او همه چیز را رها کرد زندگی را، دانشگاه تولز را و زیبایی پرزرق و‌ برقِ پاریس را و چون پرنده‌ای که بالش بشکند در دستانِ کلمات پناه گرفت و عمر را به نقطه پایان رساند.

۲۴ دی ماه سالگرد کوچ بیژن جلالی است یاد و‌خاطره‌اش گرامی باد.

چند شعر از بیژن جلالی:

۱
بخوابیم
تا کارها درست شود

۲
ما
همه پیر می‌شویم
مثل فنجانِ چای
و دیوار
ولی.. من تندتر
نفس می‌کشم
و‌ تندتر
پیر می‌شوم.

۳

چه سعادتی‌ست
وقتی
که برف می‌بارد
دانستن این که
تن پرنده‌ها
گرم است

۴

با اشک
حرفی می‌زنیم
که با حرف آن را
نمی‌توان
گفت.

۵

عشق ما صدایی شد
در دهانِ پرنده‌ای
و به دور دست‌ها رفت
و بین شاخ و برگ درختان
گم شد.

۶

كليسایِ فرانسيسِ قديس
در زلزله ايتاليا ويران شد
از دنيا
چه كم شده است
كليسایِ فرانسيسِ قديس

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله, یاد بعضی نفرات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید