من تمام عمرم درمیان کتاب و کاغذ زندگی کرده‌ام!

علی سرهنگی

چای …….گپ …….نقاشی 

پای صحبت آیدین آغداشلو 

قسمت اول: کتاب و نشریات

.

 

………………………. من تمام عمرم درمیان کتاب و کاغذ زندگی کرده‌ام !

.

اشاره : “آیدین آغداشلو “از نقاشان شناخته شده معاصر ایران است که به تازگی کار بر روی سه کتاب جدیدش را در حوزه هنرهای تجسمی به پایان رسانده است… او یک آذربایجانی اهل اندیشه و تاریح است …..اصیل ….ازخانواده‌ای بزرگ در عرصه‌ی ادبیات و معماری ……..متن پیش رو حاصل گفتگویی با ایشان است که چندی پیش در آتلیه شخصی ایشان انجام گرفته است…مجله‌ی”فرهنگ نو “با سپاس ازجناب آیدین آغداشلو …دوست و هنرمندبا ارزش …همکاران خوبمان دررادیو تجلا جناب باغسنگانی و دوستانش …ونیز سرکار خانم الهام یزدان‌پناه …زحمت همه را ارج گذاشته و نظر شما را به قسمت اول این گقتگو جلب می‌نماید ……..سردبیر

.

* ضمن سپاس از وقتی که گذاشتید، اگر موافق باشید بحث را با صحبت درباره کتاب‌های جدید شما آغاز کنیم.

 

آیدین آغداشلو: خب من همیشه در کنار کار اصلی‌ام که نقاشی است در طول چهل پنجاه سال گذشته مقداری هم نوشته‌ام… وقتی به گذشته نگاه می‌کنم تا به حال نه جلد کتاب داشته‌ام که شش تا از آن‌ها نوشته خودم است و سه جلد دیگر در مورد کارهایم نوشته شده است و سه جلد هم اخیراً اضافه می‌شود که این برای یک نقاش دلگرمی است… هرچه نوشته‌ام بعدها به صورت مجموعه مقاله انتشار یافته و چند اثر مستقل هم نوشته‌ام که یکی از آن‌ها مصاحبه‌ای در مورد خوشنویسی گذشته و امروز ایران به نام “زمینی آسمانی”ست که مصاحبه‌ای دو نفره است و یکی هم در مورد “لطفعلی شیرازی”، نقاش دوران قاجار است که نوشته‌ام، دیگری هم مصاحبه مفصّلی است که اسمش”از پیدا و پنهان” است که دغدغه آن، جریان‌های فرهنگی و هنری دهه چهل است که منتشر شده و طبیعتاً دیگر هم نیست… از کارهایم، چند جلد کتاب چاپ شده است که یکی از آن‌ها به نام ” تک‌چهره‌هاست” و دیگری مجموعه کارهایم تا سال هفتادو سه بود که خیلی مفصّل و قطور بود، منتها از سال هفتاد و سه به بعد هیچ کتاب مستقلی در رابطه با آثارم چاپ نشده است…

این سه کتابی که اشاره کردم، یک کتاب مفصل با مقدمه‌ای از داریوش شایگان که نقاشی‌های من از سال سی و هفت تا به امروز را در بر می‌گیرد و برگزیده‌ای از آثارست و اهمیّت آن به این دلیل است که مقداری از کارهای دهه چهل خودم را پیدا کرده‌ام که دست یکی از دوستانم بود و آنها را جمع می‌کرد… به این دلیل که اعتنایی به کارهایم نمی‌کردم و هنوز هم نمی‌کنم و این یک کشف دلپذیر برایم بود و اهمیّت دیگر این کتاب، این است که کارهای از سال هفتاد و سه به بعد را هم در بر می‌گیرد.

کتاب دیگری‌ست که رونمایی آن اواخر مهر ماه بود که از مجموعه کارهای سنّتی من که نمونه‌ای از کارهایم در موزه رضا عباسی است به نام”نیمه دیگر” که منتشر شده و در مورد بخش مرمت‌گری من است. ..حتی نگارگری‌هایی که خودم کشیده‌ام و اسمش هم همین را بازگو می‌کند، وقتی می‌گوییم نیمه دیگر، یعنی نیمه پنهانی از من است که این کار را همیشه برای دل خودم انجام می‌دهم… خط‌نوشته‌ها و نگارگری‌های مچاله شده را مرمت می‌کردم و هنوز هم می‌کنم و یا تکّه‌های مختلف را کنار هم می‌گذاشتم و تکّه‌ای جدید را درست می‌کردم که این نیز یک سنّت قدیمی است که به آن “قطعه‌بندی” می‌گویند… بعداً این کتاب جامع را خود موزه رضا عباسی منتشر کرد…

در مقدمه آن کتاب آمده که داستانش این بود که در جوانی به کتاب‌های خطی علاقه داشتم، اما مقدار لازم پول نداشتم برای خرید چیز گران بهایی، در نتیجه می‌رفتم از جاهایی که کتاب‌های خطی و عتیقه‌جات کهنه می‌فروختند چیزهایی را می‌خریدم که کسی نمی‌خرید؛ به علّت این که پاره و پوره بود، مچاله و در هم‌ریخته بود به همین دلیل می‌توانستم به قیمت ارزان بخرم و آنها را به روزگار اولی‌شان برمی‌گرداندم، به همین دلیل مرمت‌گر شدم و بیشتر به خاطر این که این ها را زنده کنم. ..بعدها در این شوخی بامزه، من که خط‌های مچاله را صاف می‌کردم نقاشی‌هایم مسیر دیگری را طی کرد و تبدیل شد به مینیاتورهایی که مچاله شده‌اند، خیلی جالب بود… در حقیقت وقتی آنها را می‌خریدم به این شکل بودند و من درست‌شان می‌کردم و در این جا درست مسیر ضدّش را طی می‌کند… این کتاب در ماه مرداد در خود موزه منتشر شده و موجود است و کتاب سوم مجموعه مقالات است، این کتاب فکری بود که دنباله مجموعه مقالاتی بود که نام کتاب آخریش “این دو حرف” بود: مقاله‌های مختلفی که در زمان‌های مختلف در مجله، روزنامه‌ها و جاهای مختلف چاپ کرده بودم، شاگردانم جمع‌آوری کردند و همه کارهای تصحیح و غلط‌گیری را انجام دادند و چاپ شد.

این یکی نیز به پیشنهاد همان ناشر بود که مجموعه مقالاتی است که در مورد سینما نوشته‌ام در نقد است یا جشنواره‌های خارجی که سفر کرده‌ام، همه ی این‌ها یک جا جمع شود که اول فکر می‌کردم آسان نیست و از کجا باید آنها را پیدا کنم که باز همین بچه‌ها آنها را پیدا کردند… این کتاب هم رونمایی‌اش فکر می‌کنم زودتر از این یکی باشد، حجمش پانصد صفحه شده و اسمش “از دور و از نزدیک” است .

 

*با توجه به این که جنابعالی در مدیوم‌های مختلف هنری تجربیات ارزشمندی داشته‌اید، بحث‌هایی را که امروز در مورد مضمون نشر و مفهوم انتشارات هنری وجود دارد را چگونه تحلیل می‌کنید؟ فضای انتشارات هنر برای شما به عنوان یک نویسنده در این زمینه چگونه تعریف می‌شود؟

  • آیدین آغداشلو: در این جا دو مؤلفه وجود دارد: اول بگوییم که عقاید و موضع‌های خودم را دارم… این طور نیست حالا قصه‌ای است در رابطه با ملانصرالدین که زن و شوهری دعوای‌شان را نزد ملا برده بودند، شوهر شروع می‌کند به گفتن قصه خود و ملا گفت حق با توست… پس از آن زن تعریف کرد و گفت قصه این نیست، بلکه این است، گفت حق با توست… زن خودش داشت از پشت پرده گوش می‌کرد سرش را بیرون آورد و گفت مرد حسابی این چه جور قاضی بودنی‌ است، آخر این چه جور داوری است، حق با توست، حق با توست؟ ملا گفت: حق با توست… حالا سعی می‌کنم این قصه خیلی دست و پای من را نبندد در نظر دادن، ولی واقعیت این است که اگر بخواهیم درست نگاه کنیم به هر دو مؤلفه باید بپردازیم… یکی از مؤلفه‌ها خیلی کلی و وسیع است و آن وضعیت تمدن مکتوب در جهان است، این وضعیت تمدن مکتوب در جهان غم‌انگیز است؛ یعنی دخترم که در رشته خبرنگاری در دانشگاه تورنتو تحصیل کرده و الان فوق لیسانس‌اش را در دانشگاه لندن می‌خواند با ناامیدی تمام می‌گفت: چرا شغلی را که در معرض انقراض است انتخاب کرده‌ام… او به حق معتقد است که روزنامه به کل در حال از بین رفتن است و دیگر کار نخواهد کرد و در چند دهه آینده دیگر چیزی به اسم کتاب و روزنامه وجود نخواهد داشت… یک مقداری هم من منصف هستم در حدّ کوشش خودم، بله کتاب دارد از بین می‌رود و خیلی جای افسوس دارد چون من در تمام عمرم در میان کتاب زندگی کردم… بوی کاغذ، ورق زدنش و صدای صفحاتی که ورق می‌خورد همه این‌ها برای من معنای خاصی دارد، ولی خوب حالا خیلی چیزها است که برای آدم معنای خاصی دارد ولی دیگر جایش در دنیا تمام شده، مثل باغ برای ما… من در سن یازده سالگی به باغ خاله و شوهر خاله‌ام در قلهک رفته‌ام و با تک‌تک گیاهان، صدای آب و حشرات، با همه چیز تماس عظیمی داشته‌ام… الان داشتم فکر می‌کردم چند وقت است درخت ندیده‌ام… خب این جوری است ما دیگر نمی‌توانیم در باغ زندگی کنیم، این افسوس است، در نتیجه این یک مؤلفه کلی است که خدمت‌تان گفتم و فقط مال این جا نیست… من یک دوست شاعر انگلیسی دارم که بسیار بسیار در کارش توانا است و شاعر فوق‌العاده‌ای است، ولی ناشری برای شعر خودش پیدا نمی‌کند… الان اگر در انگلستان کتاب شعری چاپ شود، تیراژش از هزار یا دوهزار تا بیش‌تر نیست… این به نظر شوخی می‌آید ولی عین واقعیت است، بنابراین قصه برمی‌گردد به جایگزینی‌اش چه نوستالژی داشته باشیم چه نداشته باشیم کتاب از بین می‌رود…

خب بله کتابخانه عظیم کنگره آمریکا که میلیون‌ها کتاب دارد اگر این کتاب‌ها را روی دیسک بیاورند آن‌جا بعد از مدتی تبدیل به کتابخانه‌ای می‌شود که در ساختمانی که یک پنجاهم آن است جای می‌گیرد، خب این اتفاق می‌افتد و منظور من این است که این یک چشم‌انداز کلی است حالا ما می‌گوییم کتاب‌خوان نداریم و وضع نشر در ایران خراب است… خب به این موضوع اصلی نگاه نمی‌کنیم که چون کتاب‌فروش‌های بزرگ آمریکا و کانادا مثل چپتر و ده‌ها کتاب‌فروشی بزرگ دنیا حال تبدیل به اسباب‌بازی‌فروشی شده‌اند در کنار کتاب‌ها این‌ها چیزهایی آوردند که کتاب‌ها را در کنار آن‌ها بفروشند…

این تصویر کلی بود که خواستم بگویم این مقدمه به نظرم مقدمه‌ای است که از یاد می‌رود… به نظرم برمی‌گردیم به این که چرا این جوری شده جایگزینش هم چیز کمی نیست… همین دستگاهی که جلوی من گذاشتید یا آی‌پدی که دارم می‌توانم کتاب در آن بخوانم و مشکلی هم ندارد فقط بخش نوستالژیه من که آسیب می‌بیند و دیگر عادت کردم .. .

 

* این درست است که مدیوم نوشتن و نویسندگی نسبت به گذشته تا حدودی متفاوت شده است، اما شعور کلی نوشتن چگونه تعریف می‌شود؟ یعنی نویسنده امروز از کیبورد برای نوشتن استفاده می‌کند اما آیا این مضمون روند نشر را در بازار انتشارات هنری ما با تعیری روبرو کرده است؟

 

آیدین آغداشلو: دقیقا الان بر می‌گردیم به جایی که مورد تأیید شماست… اولین نکته‌ای که باید اشاره کنیم این است که من فکر می‌کنم با تغییر مدیوم معنا تغییر نمی‌کند و از بین نمی‌رود شما وقتی می‌بینید مدیوم اسب جایش را به عنوان وسیله نقلیه جای خودش را به اتومبیل می دهد، لذت سفر از بین نمی رود آن سر جایش است بنا بر این من از این نظر خوشبینم… اگر انسان در طول این ده هزار سال سفر خودش یاد گرفته است که چطور معنایش را انتقال بدهد و خب ابزارش هم استفاده کرده است… خب حالا یه وقتی گل و آهن نوک تیز داشت و لوحی بود به اصطلاح و روی آن علائمی که به آن خط میخی گفته می شد حالا آن پشت تایپ قرار دارد…

گاهی اوقات من فیلم های هالیوود را می دیدم که نویسنده ها کلاه شاپو سرشون گذاشته بود و پشت میزی می نشینند و یقه خود را باز کردند و کروات را هم شل کردند بعد سیگار پشت لبشان است و در حال تایپ کردن می باشند من همیشه فکر می کردم مگر می شود با تایپ کردن بنویسیم… خب نوشتن یک آدابی دارد… خب ما ته مداد را می جویم همون آدابی که من بلدم ولی نه این نبود آداب، شکل هایش فرق می کرد اما بنیانش همان است… بنابراین من گمان نمی‌کنم این اکسپرشن، این که انسان معنای خودش را دارد و ابراز می کند این ابراز اگر خللی هم دیده باشد تقویت هم شده بله از نظر من تقویت هم شده. دید من مثبت است بله باید این را باید کلی نگاه کنیم الان در فرانسه ما رمان نویس بزرگ نداریم شاید الان در دنیا هم رمان نویس بزرگ نداشته باشیم از اولین و مهمترین رمانی که نوشته شده یعنی دون کیشوت چیزی حدود پانصد سال می گذرد و او ج و فرود‌های خود را داشته… ما در همان دوره در روسیه از فلبر بگیر تا پروس تا داستایوفسکی را داشتیم و یکی و دوتا هم نیستند خب الان شاید دیگر در جهان هنر آن غول‌ها را نداریم آخرین غول جعلی هم که وجود داشت به نوعی شاید مارکز بود اما الان یک دوره‌ای است که گمان می‌کنم نه در ادبیات که شما می‌گویید بلکه در هنر‌های تجسمی هم کل این نبض تپنده‌ی پر آمال هنرمندان و مصرف کننده‌گان در سکوت آرامش و محاق است. فکر نمی‌کنم در سال دوهزارو دوازده پایان جهان باشد این یکی از دوره‌های بست که آگر در تاریخ برگردیم… تاریخ ادبیات یا تاریخ هنری که وجود دارد دوراهی فطرت است… بله حالا ممکن است ما را نگران کند که نکند این دوره طول بکشد من خودم وقتی موج نقاشی می‌آید کار می‌کنم و وقتی کار نمی‌کنم به جایش می نویسم و همیشه این ترس را دارم که نکند این رفته دیگر برنگردد نه تا حالا که برگشته است شاید بعد از این هم برگردد در هر صورت این دور ه فطرت به شکل دیگری بروز می‌کند منتها مدیوم فرق کرده است و این ما را خیلی فریب می‌دهد که باز اشاره می‌کنم که این چیزی است که در جهان دارد اتفاق می‌افتد حالا اگر در فرانسه نویسنده‌ی خیلی بزرگی نداریم نویسنده‌ی کوچک هم نداریم ولی خب در ادبیات انگلیسی زبان هنوز نویسندگان قابل توجه‌ای وجود دارند حتی اگر در قالب های دیگری کار می‌کنند که به نظر می‌رسد خب این نوشته‌ها عامیانه است و برای عموم و یا برای بازار است… نوشته‌ی ادبی عمیق کمتر نوشته می‌شود باز این از آن جاهای است که ما فریب می‌خوریم یعنی تغییر شکل بروز یک اثر می‌تواند ما را گول بزند… شاید یکی از مهمترین و گرانترین هنرمندان هنرهای تجسمی معاصر آدمی است به نام “جف کونز” خب آن چکار می‌کند؟ چیز های خیلی با مزه ای می سازد از این بادکنک‌های سوسیسی که گره می‌زند حالا همان‌ها را با آلمینیوم می‌سازد حالا بله میشه فکر کنیم جف کونز آدم سطح پایینی است و یا قبل از او اندی وارهول آدم پیش پا افتاده ای است، خیر این جا شکل است که عوض شده یعنی شکل ارتباط عوض شده است شکل التفاط هم عوض شده یعنی هنرمند به چیزی التفات می‌کند که قبلا هنری نبوده در عرصه‌ی ادبیات هم این طوری است… شما در این دوره هم بعضی از مهمترین نویسندگان آمریکا در قرن بیستم در زمینه‌هایی می‌نوشتند که اصلا به نظر مهم نبود رمان‌های پلیسی به نظر رمان‌های پیش پا افتاده‌ای می‌آیند ولی غول‌هایی مثل ریموند چندلر دارد و یا خود همین همینگوی مگر چه‌کار می‌کند از اول تا آخر عمرش روزنامه نگار یک روزنامه مانده ولی خب کار خیلی مهمی دارد انجام می‌دهد… مگر مرد پیر و دریا جز یک گزارش است انگار با قایقش دارد به دنبال قایق مردی می‌گردد انگار گذاره نوینی است… اگر این پس زمینه در نظر بگیریم آن وقت ما بعضی جاها جواب درست می‌گیریم و بعضی جاها جواب درست نمی‌گیریم یعنی ما گاهی جای سفتی ایستاده‌ایم و گاهی جای خیلی شلی وایساده‌ایم از خصلت‌های این منطقه و محله است.. .این تمدن خاص و نسل انقلاب دیده است که این انقلاب چیز عظیمی بوده است… بعضی ها می‌دویدن یک دفعه خوردند به یک دیوار فولادی این یک شن‌کش نیست که دسته‌اش بخورد به آدم درد بگیرد این یک اتفاق عمده‌ای بست که افتاده است…

………………………..

*ادامه دارد نه

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مصاحبه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید