از صورتکتاب مهرداد اکبری
خاطرات منتشرنشده هوشنگ گلشیری/داستان اولین دزدی، خودکشی و زندهباد شاه و مصدق!
فرهنگی – وقتی شنیدم که فاطمی را دستگیر کردند و بعد هم کشته شد، با دوستم قرار گذاشتیم که خودکشی کنیم…
به گزارش «۲۴»، هوشنگ گلشیری در گفتگویی منتشر نشده، خاطرات جالبی از دوران کودکی، تحصیل، تدریس، مبارزات، کودتای ۲۸ مرداد و…عنوان کرده است که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید؛ گلشیری با نگاهی تاریخی و خاطرهگونه به شکلگیری محفل های ادبی در اصفهان و تهران و روابط بین روشن فکران و نویسندگان در سالهای قبل و بعد از انقلاب اسلامی پرداخته است:
* پدرم کارگر شرکت نفت بوده و به اصطلاح آبادانیها، لولههای عظیم شرکت را میساخت. تا کلاس دهم در دبیرستان در آبادان بودم. در محلههای کارگری متفاوت مثل فرحآباد دو یا چهار یا دوازده (محلههای کارگری مشهور در آبادان) بزرگ شدیم. در سال ۱۳۳۴ پدرم اخراج شد، یعنی بازنشسته شد آن هم بعد از آن اتفاقاتی که بعد از سال ۱۳۳۲ افتاد یعنی وقتی انگلیسیها برگشتند. شروع کردند به اخراج کردن کارگرها و تعداد را تقلیل دادن. دو سالی هم ما در دبیرستان ادب اصفهان دیپلم گرفتیم. یک سالی منتظر سربازی و … بودم که قرعهکشی شد و به اصطلاح آن روز پوچ درآمد.
* مدتی در دفتر اسناد رسمی و مدتی هم در بازار در مغازه رنگرزی یا خرازی فروشی (از این کارها خرده پا) یا در یک شیرینی فروشی در تابستانهای ایام تحصیل کار می کردم. کلاسهایی را وزارت فرهنگ سابق گذاشته بود که من قبول شده و معلم شدم. در آغاز به دهی در نزدیکیهای یزد به نام تودشک رفتم و شش ماه آنجا بودم. در این مدت چون دیپلمم ریاضی بود، دیپلم ادبی هم گرفتم و در دانشکده ادبیات اصفهان(شبانه)قبول شدم و ناچار ما را به نزدیک تر منتقل کردند. شش فرسخی راه بود و یا چرخ میرفتیم و میآمدیم، روزها درس میدادم و شبها درس میخواندم. بعد لیسانس ادبیات گرفتم.