جلال آل احمد و زبان ترکی

«علی محمد بیانی»

zenganbaygan.blogfa.com/post/12

«من نوکر این اجتماعم و قلم می‌زنم و تا بتوانم می‌گویم و می‌نویسم و بالای سیاهی آقا معلّمی که رنگی نیست »

                                                       «آل احمد»

 

«جلال آل‌احمد» سیّد زاده‌ای که یکی از چهره‌های محبوب، منفور و بعضن مغضوب جریان روشنفکری ایران می‌باشد، نویسنده‌ای که انواع عوالم و فعالیت‌های اجتماعی را آزموده، از جمله کسانی است که افراط و تفریط‌هایی فراوان در حبّ و بغضش به کار رفته است و این حب و بغض‌های شدید و ضعیف مسلما ریشه در سنّت شرقی ثنویت محض (سیاهی و سپیدی یا اهورا و اهریمن یا گؤی تانری و تپه گؤز) دارد.

این نوشتار در پی نقد حیات ادبی و سیاسی آل احمد نیست، چرا که کتاب‌های فراوانی در باره‌ی او نوشته شده و مقالات و اظهار نظرات گوناگونی در باره‌ی شخصیت اجتماعی و فرهنگی او تألیف شده است. این نوشتار در نظر دارد که نحوه‌ی برخورد آل‌احمد با پدیده‌ی واقعی زبان ترکی و ترکان ایران را بررسی کند. آل‌احمد یک نویسنده و روشنفکر ایرانی است که متولد پایتخت و بزرگ شده‌ی فضای روشنفکری دهه‌های۲۰ و۳۰ و دوره‌ی مطالبات ملی‌گرایانه با محوریت قوم فارس می‌باشد که برای پرهیز از اطاله‌ی کلام فهرست‌وار ویژگی‌های شاخص او را بر می‌شمارم:

۱. آل‌احمد یک سیّدزاده و برخاسته از خانواده‌ا ی سنّتی و مذهبی است که از این منظر مثل سیّد احمد کسروی است اما با او تفاوت فراوانی دارد.

۲. آل احمد متولد سال‌های اواخر حکومت قاجاریان ترک است، یعنی سال (۱۳۰۲) و از این منظر شبیه افرادی مثل سیمین دانشور، زرین کوب و… می‌باشد. این سال‌ها، سال‌هایی است که جنگ جهانی اول تمام شده و هیتلر و طرفدارانش در پی بسط و توزیع تئوری نژاد پاک آریایی‌اند و حس نفرت از سامی‌ها (آنتی سامیزم)، (خصوصا عبرانی‌ها) فضای آلمان را پر کرده است. در ایران نیز حس نفرت از سامی‌ها (خصوصا عرب‌ها) اذهان روشنفکران و به تبع آن عوام‌الناس را فراگرفته است.

۳. آل‌احمد معاشر و دوست نویسندگان آذربایجانی است، کسانی مثل خلیل ملکی، دکتر براهنی، دکتر ساعدی و صمد بهرنگی. تأکید بیش از حد خلیل ملکی بر ایدئولوژی دلخواه خود باعث رنجش آل‌احمد و جدایی آن‌ها شد، اگر چه آل‌احمد ارادت خود را نسبت به او از دست نداد، اما دوستی با جوانان علاقمند به زبان مادری(ترکی) آل احمد را از سایر روشنفکران مرکزنشین متمایز کرد. از این منظر آلاحمد قابل مقایسه با هیچ روشنفکر مرکزنشینی نیست. او حتی بر چهرهی افراد مغمومی مثل کسروی تبریزی، آزاد مراغهای، تقی زادهی تبریزی و جلالالدین قاجار که ترکانی آسیمیله شده بودند نیز عاقلانه میخندد. شاید آن سخن معروف آلاحمد، در شأن و شوکت این افراد و امثالهم باشد: «… توجه کنید به تندرویهای آن دسته از روشنفکران ترک زبان که برای نفوذ در حوزه‌ی رهبری چه سخت‌تر از ما از ریشه‌های خود می‌کنند و چه مقلدان دست اولی می‌شوند برای غربزدگی(۱)». گویی این سخن کارشناسانه‌ی آل@احمد که درست به خال زده است قصد بازنشستگی و بی‌خاصیّتی ندارد.

۴. آل احمد معلم ادبیات فارسی است. سفرنامه می‌نویسد و منوگرافیست هم هست. تک نگاری‌های ماندگار او از جزیره‌ی خارک، بوئین زهرا و اورازان طالقان هنوز هم سرمشقی متعالی برای تک‌نگاری و ثبت فرهنگ توده می‌باشد. اگر چه آل‌احمد در «تات نشین‌های بلوک زهرا» از استحاله‌ی فرهنگ و زبان و شیوه‌ی زندگی چند روستای تات‌نشین گله می‌کند و زبان ترکی را مثل سیلی در حال فتح آن مناطق می‌داند، باید این احساس او از جانب ترکان روشنفکر درک شود که نگران فرهنگ خود باشند ولی شایسته است که به ترکان روشنفکر نیز چنین حقی داده شود که از آسیمیله شدن همشهری‌های خود نیز نگران باشند. اتفاقا آل‌احمد با سعه ی صدر و اعتقادی که به حقوق بشر دارد این اجازه  را به ترکان می‌دهد و به این خاطر است که می‌نویسد: «اگر حکومت‌های ما متوجه باشند که جذب اصلی آذربایجانی جماعت نسبت به آن طرف مرز، قضیه‌ی زبان است و اگر اجازه بدهند که در آن ولایت زبان اول، زبان مادری باشد و زبان اجباری بعدی زبان فارسی، دیگر همه‌ی این ناراحتی ها برخاسته است(۲)».

۵. آل احمد واقعیت مذهب را به عنوان فرهنگی مردمی به رسمیت می‌شناسد و در نظر گرفتن آن‌را توصیه می‌کند. او معتقد است که یکی از محافظان زبان بی مدرسه‌ی ترکی همین مذهب، مرثیه و ادبیّات آن می‌باشد. نظرات آل‌احمد مربوط به دهه‌ی چهل است اما امروز که ما در دهه ی۸۰هستیم، این نظر هنوز هم صحت و حاکمیت دارد. یعنی مدرسین حوزه‌های علمیه در زنجان و تبریز و اردبیل و ارومیه هنوز زبان رسمی شان« عربی و ترکی» است. مراسم عزاداری‌های مذهبی به پشتوانه‌ی یک ادبیات ششصد ساله‌ی ترکی یعنی از دوره‌ی «عمادلدین نسیمی» و «مولانا فضولی» و «شاه اسماعیل» و «همتی انگورانی» تا «نباتی» و «واقف» و «فاضل دربندی» و از آن‌ها تا «دلریش» و «راجی» و «صراف» و «قمری دربندی» و «جاذب» و «عاصم زنجانی» تا امروزی‌ها مثل «یحیوی»، «نادری»، «کریمی مراغی»، «منزوی اردبیلی» و «کلامی زنجانی» و «عینی فرد زنجانی» هنوز هم که هنوز هست بهترین و مردمی ترین پایگاه‌های به کارگیری زبان مادری یعنی ترکی می‌باشند. شاید حجم، تعداد و تیراژ و نوبت چاپ کتاب های مرثیه ی ترکی با بسیاری از سر فصل های علوم انسانی به زبان فارسی برابری کند. ترکان صوفی مسلکی که به عشق «شاه اسماعیل» آن نوجوان نابغه ی اردبیلی از سرزمین های آناتولی شرقی و شمال و جنوب آذربایجان و ایلات قبایل ترک ساکن در قشقائیه و خراسان و اصفهان و خوزستان و کرمانشاه و عراق عجم و عرب در کنفدراسیون ایلی قزلباش با همدیگر متحد شدند و مذهب شیعه ی اثنی عشری را در فلات بزرگ ایران رسمیت دادند، شاید هرگز تصور نمی کردند که ادبیات مرثیه این قدر بتواند در قالب زبان ترکی دل ها را تسخیر کند و بسی بیشتر از شمشیر و کمان آن ها ماندگاری مذهب شیعه را باعث شود. خدمت ادبیات مرثیه به زبان ترکی و تضیمن ماندگاری آن کمتر از خدمات دیگر آن نیست. این نکته ای هست که تورکولوژیست هایی مثل دکتر هیأت نیز آن را تأیید کرده اند. آل احمدنیز در این مورد برای خود صاحب نظراتی است:

«…  تا قبل از توسعه ی فرهنگ و مدرسه و مطبوعات و کتاب و کتابخوانی، مسأله ی اختلاف زبان چندان حادّ نیست، چرا که مردم عادی و عامی، با سواد و مکتب و خواندن کاری ندارد، مگر مختصری در حوزه ی شرعیات و مسائل مذهبی که هنوز تنها حوزه ای است که به کار بردن زبان ترکی در آن ممنوع نیست . اشاره می کنم به روضه خوانی ها و نوحه های ترکی و به کتاب های بی شمار آن(۳)».

«… رادیو نتوانسته در روستاهای آذربایجان جانشین مؤسسات مذهبی بشود و به همین دلیل مؤسسات مذهبی در آذربایجان هنوز به قدرت و قوت خود در زمان صفوی برقرارند، چرا که به زبان ترکی روضه می خوانند و سینه می زنند و قمه زنی هنوز در اردبیل رایج است و در هر دهی یکی دو مسجد دارد بزرگ تر و پر ثروت تر از مساجد شهری و تنها در مهمانخانه های آذربایجان است که می بینی مهر نماز پشت پنجره یا روی بخاری گذاشته اند(۴)». 

۶. جلال آل احمد علاوه بر دردهایی که خود در تهران از دست نظام سیاسی، فرهنگی زمان و روشنفکران می کشید با چنین مردمانی و نویسندگانی نیز طرف بود.

آل احمد در دوره ای زندگی می کرد که روشنفکران ترک را منصب های، فرهنگی، سیاسی پایتخت مدهوش کرده بود و تبدیل به دایه های مهربان تر از مادر شده بودند، بنابراین فقط به تعریف و تمجید زبان فارسی بسنده نکردند، حتی به طور خنثی نیز با زبان مادری برخورد نکرده بلکه شمشیر از رو بسته و در مقابل مادران خود و در برابر عظمت تاریخی، ادبی، گرامری، فولکلوریک و هویتی زبان مادری دست به اقدامات نفی گرایانه، مخرّب و پیشنهادات ضد اخلاقی می زدند.

در حالی که انسانی مثل آل احمد که فارس زبان بود پیشنهاد می داد که زبان ترکی در مدراس تدریس شود تا از «قهقرا» و «نیستی» نجات داده شود، آسیمیله شده های ترک در پی نفی آفتاب و خونین و مالین کردن چهره ی مقدس زبان مادری بودند و به راحتی آب خوردن زحمات هزار ساله ی اجداد ترک خود را که برای حفظ و حراست از این آب و خاک خون ها و جان ها داده اند لگد مال می کردند. این جانب وقتی در علل بی توجهی این نوع روشنفکران به زبان مادری فکر می کنم هیچ مسأله ی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی و اقتصادی را توجیه گر این امر نمی دانم. فقط حدس می زنم اگر مانند فرنگیان نویسندگان خود را می توانستیم از طریق روانشناسی و متن خوانی تحلیل کنیم به نقاط کور تربیتی و عقده های شبه اودیپی می رسیدیم که شاید می توانست علل بعضی از رفتارها و گفتارهای افراد مورد بحث (حداقل چند نفر شاخص) را شفاف تر کند.

در پایان برای این که با تفکر آل احمددر مورد ترکان آشنایی بیشتری نصیب خواننده ی محترم گردد ، گزیده گفتارهای او را از کتاب «بینش جلال آل احمد» نوشته ی عزیزا… علیزاده نقل می کنم:

– «آذربایجان منشأ و مولد صفوی های بوده است و ناچار باید تشیّع ، اول در آنجا یک دست شیوع یافته باشد و سپس به سراسر مملکت کشیده شده باشد. (در خدمت و خیانت روشنفکران۲-۱۳۴)».

– «آذربایجانی جماعت عینی یهودی ها چه مقتصد از آب در آمده است، چرا که فعالیت فرهنگی  را از او گرفته ایم (همان ص ۱۴۲)».

– «مؤسسات مذهبی در آذربایجان هنوز به قدرت و قوت خود برقرارند چرا که به زبان ترکی می خوانند(همان ص ۱۴۳)».

– «آذربایجانی ترک علاوه بر مشکل دسترسی نداشتن به مدرسه، به مدرسه هم که رفت نه زبان معلم فارس را می فهمد و نه ا زخط و ربط کتاب درسی سر در می آورد. (همان ص ۱۴۴)».

– «جذبه ی اصلی آذربایجانی جماعت نسبت به آن طرف مرز قضیه زبان است(همان ص ۱۴۶)».

– «از آغاز پیدایش مفهوم ملت، حکومت تهران آذربایجان را مستعمره ی خویش می داند.(همان ص ۱۴۶)».

– «تمام بحران های آذربایجان ناشی از مسأله ی زبان است.(همان ص ۱۴۶)».

– آذربایجان می تواند بی نیاز به درآمد نفت به سر برد(با دامداری و کشاورزی). (همان ص ۱۴۶)».

– «تنها در تبریز بود که نهضت مشروطه، محتوای توده ای یافت و محتوای مبارزه ی ضداستعماری(همان ص ۱۰۵)».

– «روشنفکران ترک را با پوست شیری که به تنشان کرده اند از ما بریده اند(همان ص ۱۳۸)».

– «از جمعیت ۲۵ میلیونی ایران، [دهه ی چهل شمسی] دست کم ۶ تا۷میلیون نفر در حوزه ی زبان مادری ترکی به دنیا می آیند اما به این زبان مادری حق ندارند در قلمرو هنر و فرهنگ و مطبوعات و ابراز  ارتباطی و خدمات اجتماعی سخن بگویند و ناچارند زبان فارسی را به کار ببرند(همان ص ۱۳۲)».

– «تمام کوشش حکومت های ایران نه تنها بر محدود کردن که بر محو کردن زبان ترکی است(همان ص ۱۳۸)».

ریاست ناقص

و اما بعد،

 می دانید که آل احمد علاوه بر منتقدان و مخالفان سرسخت دوستان و شاگردان جان سختی نیز داشته است. اما با هزار تأسف باید گفت که در مورد حق قانونی و مدنی ترکان چنان که آل احمد معتقد و پیگیر بود هیچ کدام دم برنیاورده اند و احتمالا یا جرأت آل احمد را حتی ذره ای ندارند یا ایمان و اعتقاد او را به ادای این حق. این جاست که تعلیمات آن «رئیس بزرگ» توسط شاگردان او سانسور می شود و باقی قضایا.

در پایان به نقل از آل احمد سخن «امه سه زر» شاعر سیاهپوست را با هم می خوانیم:

– «هر فرهنگی بر این که شکفته شود نیاز به چارچوبی دارد و به ساختمانی. اما مسلم است که عناصری که زندگی فرهنگی خلق استعمارزده را می سازند در رژیم استعماری یا از بین می روند و یا فاسد می گردند. این عناصر البته در وهله ی اول عبارتند از تشکیلات سیاسی… عنصر دیگر «زبانی» است که خلق به آن حرف می زند. زبان را روانشناسی منجمد گفته اند. زبان بومی از آن جا که دیگر زبان رسمی، زبان اداری، زبان مدرسه ای و زبان فکری نسیت به قهقرا می رود و این پسروی مانع رشد آن می شود و حتی گاه به نیستی تهدیدش می کند(۶)».

 و آخر این که به قول آل احمد:

– «نهضت های شعوبیِ سیاسی و مذهبی، ما را هیچ وقت به جایی نرسانده اند، غرضم نهضت های غلو کننده در ملیت یا در مذهب است(۷)

پاورقی      ۱۲۳۴۵۶۷۸۹۰

—————————————————————–

۱. درخدمت و خیانت روشنفکران، انتشارات رواق، چاپ دوّم، تهران

۲. همان

۳. همان

۴. همان

۵. برای خواندن اصل این پیشنهاد ضدناموسی و ضد حقوق بشری مراجعه کنید به کتاب «قتل اتابک» نوشته ی دکتر جواد شیخ الاسلامی(زنجانی)- انتشارات کیهان، چاپ دوم- بهار ۱۳۶۸ ص ۲۲۹ سطرهای ۲۵-۱۸

۶. مجله ی «وارلیق» فروردین و اردیبهشت۱۳۶۸

-شماره ی ۱ -۷۲ – تهران – ص ۳۲ به نقل از «در خدمت و خیانت روشنفکران» چاپ سوم، انتشارات رواق، تهران.

۷. غرب زدگی، جلال آل احمد، تهران ص ۱۰۷

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید