یک شعر از: حسن آذری
سادهام اما
راحت از دهان جهان
پاِین نخواهم رفت
دارم بهگردنم یاد میدهم
چگونه در گلوی طناب
گیر کند
یک شعر از: احمدرضا احمدی
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
یک شعر از: حمید دلگرم
خواهان توام
به میزان نیروی ذرهای
که مهبانگ کیهان را به دنبال داشت
دوستت دارم
به قدر ارادهی دانهای
که درخت تنومندی را میسازد
و به مقدار اشتیاق نطفهای
برای پا گذاشتن در این جهان
عاشقت هستم
به اندازهی جرقهای
که برای روشن شدن آتش انقلابی
کفایت میکند
یک شعر از: مظاهر شهامت
هوا سخت بود
ما مگر بودیم و الا
کنار اماها عکس دسته جمعی می گرفتیم و کمی لبخند میزدیم
و بعد
یکی یکی میمردیم !
او که میگریست
پیشتر مرده بود
یک شعر از:الیاس علوی
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند
رئیسجمهورها و گداها
مرزها مست شوند
و محمّد علی بعد از ۱۷ سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از ۱۷ سال، كودكش را لمس كند .
خدا كند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوكش دخترانش را آزاد كند .
برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود
بریدن را
قلمها آتش را
آتشبس بنویسند .
خدا كند كوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد
به میخانه شوند پلنگها با آهوها .
خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند
پنجرهها
دیوارها را بشكنند
و
تو
همچنانكه یارت را تنگ میبوسی
مرا نیز به یاد بیاوری .
محبوب من
محبوب دور افتادهی من
با من بزن پیالهای دیگر
به سلامتی باغهای معلق انگور”
یک شعر از: عباس معروفی