نوشته: علی یاری
لالایی شعر برای خواباندن مرگ
[در حاشیهی شعر بیژن جلالی. کوتاهشده برای فرستهی اینستاگرامی]
بیژن جلالی (١٣٠٦-١٣٧٨) شاعری برکنار از هیاهوهای مرسوم حوزهی ادبیات بود. ارتباطاتش محدود بود. تنها زیست و جهان ویژهای برای خود داشت. نخستین دفتر شعرش را (روزها: مروارید) ١٣٤١ منتشر کرد. یکّهروی او از همین دفتر آغاز شد و تا آخرین سرودهها ادامه داشت. زبانش به نثر پهلو میزد. زبانِ هنجارمند، نرمآهنگ و بیآرایش جلالی از همین دفتر تا روزی که شعر نوشت، کمتر دچار تکانهای شد. شعرش از منطقِ عروض نیمایی و آنچه زبان شاملویی میخوانیم یا به طور کلی از هر گونه آرایش وزنی برکنار بود. اگر بخواهیم تنها و تنها یک شاعر سهلِ ممتنعگو را در میان نوگرایان معاصر برگزینیم، آن کس به گمان من، بیژن جلالی است. آنچه «امتناعِ» شعر او را رقم میزند، چشماندازی است که از آن مینگرد و جهان را تعبیر میکند. مرور شعرش چنین مینماید که این چشمانداز دور از دست نیست؛ اما اگر باریکبین باشیم، میفهمیم این «طرز دیدن» است که تقلیدِ کار او را «ممتنع» کرده، نه جایی که ایستادهایم.