شاعران این شماره:
واهه آرمن، حمیدرضا اقبالدوست، غلاهرضا بلگوری، حسین پناهی، جواد مجابی و علیشاه مولوی
یک شعر از واهه آرمن
«ویرانی»
پدرم که رفت
خانهای در شهر
ساعتی پیش از بمباران
ویران شد
یک شعر از: حمیدرضا اقبالدوست
«غول»
یک جای کار
اشتباه از آب در آمده
این غول بیشاخ و دم
منتظر است
که ما دست به سینه
آرزوهایش را برآورده سازیم
لابد فراموش کرده است
که ما او را
برای آرزوهای خودمان
از چراغ جادو بیرون کشیدهایم.
یک شعر از: غلامرضا بلگوری
کوچ صدای ترا از پشت برگها رصد می کنم
زرافه ، گردن فراز کرده تا قلهی درخت
نام تورا بر دهان بگیرد
رودخانه را تا به زانو فتح کردهام
آنجا که آشوب پنجره بر شبنم شیشهها
خط میکشد
و ماهیها وارونه در آب غوطه میخورند
و از صحابهی گل جادوی مشبک چشمانت
در کلاف جادهها
راه باز میکنند ،
وقتی که دهکده در خواب زمستانی
یخ میزند
و خرگوش بینوا در خندههای برف از هوش میرود
ومن همراه پرندگان بیبال
بال بال میزنم
و تو انارشکستهیی که در دهان آهو
تاب میخوری .
یک شعر از: حسین پناهی
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت
یک شعر از: جواد مجابی
«به ماه مغربی ۴۳»
جنازهٔ ماه را بدرقه کردیم
تا گورستان خاطره
اما گورکنها نیامده بودند.
ماه تمام
روی دست ما ماند و
دو هفتهای گذشت
تا هلال شود.
در این چهارده نوبت مدام مینوشیدیم
در ساغرهامان گریه میکردیم
تشنگی تمام زندگی ما بود.
شبها به نحو محسوسی
از روشنی به روشنی کمتر مایل میشد.
تحمل انسان از کوه بیشتر است و از آه کمتر.
در انتهای حوصله از آنجا برگشتیم.
گذاشتیم و گذشتیم و هر چه میگذشت یاوه گشت.
زمین برای دفن ماه طاقت نداشت
این را خیلی دیر فهمیدیم.
یک شعر از: علیشاه مولوی
مکزیک یعنی زاپاتا
با احترام به الیا کازان ـ برای فیلم زندهباد زاپاتا
«نمایِ نامرئی نزدیک»