فرهاد در سالهای دور_ فرهاد و همسرش پوران گلفام در سالهای انتهایی
هلن شوکتی در هر شماره به معرفی یکی از بزرگان و یا آلات موسیقیی ایران میپردازد که بهنظر میرسد.
فصل هشتم:
هلن شوکتی
ايرج پزشكزاد نويسنده برجسته رمان پرطرفدار دايى جان ناپلئون در روز جمعه ٢٨ ژانويه ٢٠٢٢ در كنار يار ديرينه تورج فرازمند ، در آرامگاهى در سانتامونيكا بخاك سپرده شد.
عباس پهلوان روزنامه نگار در دلنوشتهاى مينويسد: خلاصه كنم ايرج ما به مهمانى تاريخ رفت و به ميزبانى عبيد زاكانى و شازده ايرج ميرزا كه مقدمش را گرامى داشتند.
او مينويسد در تاريخ عبوس كشورمان بندرت چهرههايى چون ايرج پزشكزاد پيدا ميشود، در ميان انبوهى از تلخى و ناكامى و دشنه وشمشير با علفزارى خشك كه به برهوتى مىماند،، ناگهان يك ساقه سرك مىكشد.
فرهاد مهراد
اين روزها برابر است با سالگرد تولد او ،(١٩ ژانويه -٢٩ دى ماه) خوانندهاى متعلق به زمانهاى از نسل من كه توانست موسيقى مدرن را به زيبايى با اشعار شاعران برجستهى زمان خودش پيوند دهد.
دهه چهل و پنجاه خورشيدى را اوج روشنفكرى در ايران مىدانند. سالهايى كه گروهى از هنرمندان شكل متفاوتى از نقاشى، شعر، داستان ، سينماو تئاتر و موسيقى را ارائه دادند. شايد بشود گفت، نخستين ضربات كارى براى فرو ريختن بناى كهنه هنر در ايران توسط صادق هدايت و نيما يوشيج فرود آمد كه البته هنر عصر دوران مشروطه را بعنوان پشتوانه خود داشت كه به اين حركت نيرو بخشيد.
با اين همه دهه چهل و پنجاه در ايران عصر تعارضها و تناقصها بود. بعضىها آن دوران را اينطور ارزيابى كردند كه با بالا رفتن قيمت جهانى نفت و گسترش شهرنشينى در ايران، نسلى در خيابانهاى تهران و ديگر شهرهاى بزرگ پرورش يافت كه از يك سو نمىتوانست فاصله طبقاتى و پيامدهاى آنرا تحمل كند و از سوى ديگر شكست نهضت ملى ايران در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ او را دچار نوعى ياس فلسفه كرده بود و به اين صورت بود كه از ميان همه هنرهاى آن زمان شعر صداى مشخص زمانه خودش شد. در شعرهاى نصرت رحمانى، احمد شاملو،اخوان ثالث و فروغ فرخزاد طنين صداى جامعه مىپيچيد، اما اين صداهاى مشخص زمانه،عليرغم اعتراض به نظام موجود، بصورتى انعكاس شكست را هم در خود داشتند. در هر شعر و ترانهاى به طور آگاه يا ناخودآگاه رد پايى از غم و سر خوردگىى بىدليل ديده ميشد، شايد براى همين هم درماندگارترين قطعات شعر آن دوران، شعرهايى كه هنوز در گوشمان ميپيچد، اعتراض و تلخكامى را بشكل دو خط موازى مىشود ديد .
رابطه هميشگى موسيقى با شعر موجب شد تا موسيقى و ترانههاى اين دوران هم تحت تأثير شعر، سمت و سويى انتقادى و اجتماعى بگيرد و در اين ميان بود كه فرهاد جوان خود آموخته موسيقى، با درك و توان و شناخت شعر، سبك و راهى مستقل را پيش رفت.
روز ٢٩ دى ماه سالروز تولد “فرهاد “ خواننده صاحب سبك موسيقى ايران بود كه اگر زنده بود اين روزها ٧٨ ساله مىشد . خوانندهاى كه پديدهاى در موسيقى مدرن ايران محسوب ميشود. آنچه فرهاد را از ديگر خوانندگان هم نسلاش متمايز ميكند خواندن ترانههاى اجتماعى است كه در موسيقى او به زيبايى متبلور شده .
پوران گلفام. همسر فرهاد و فريده رهنما نويسنده و پژوهشگر و از دوستان قديمى اين خواننده و آهنگساز در باره او صحبت مىكنند: “” تنها كسى كه من بهش اعتقاد داشتم، بعنوان يك رهبر يك دايرة المعارف يعنى تنها كسى رو كه كلأ قبولش داشتم فرهاد بود ممكنه خيلى هم اغراقآميز باشه بخاطر احساساتم ،،، يعنى هر كس هر وقت در مطلبى دچار اشكال مىشد از فرهاد مىپرسيد و او هم جوابش رو داشت (پوران گلفام)
فريده رهنما: كلمات اشتباهى را در مورد فرهاد بكار مىبرند “””” راك، پاپ شايد ممكنه تو بيست سالگىاش بوده ولى اون اواخر اصلأ هم چنين حالتى رو نداشت، به نظرم انچه كه مهمه خودش در نامهاى به معاون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در سال ١٣٧١ كه در مورد سبك كارش مينويسه،
،نكته اى را لازم ميدانم بعرض برسانم و آن روح و هويت موسيقى و علىالخصوص صداى بنده است كه كاملأ نماينده خلقيات و روح صاحب صداست و البته بد يا خوب هيچگونه شباهتى به ديگران ندارد.
پس بايد خيالمون راحت باشه كه اين نه پاپ نه راك هست و اين بكلى اشتباهه و حتى در ويكى پيديا هم ديدم كه همچين اشتباهى رو ميكنن .نه !!!!! اين سبك فرهاده و بس
من هيچكس رو نديدم مثل فرهادفكرش و همه چيزش سياه و سفيد باشه. يعنى با اينكه بينهايت احساساتى بود بينهايت هم منطقى بود. شايد اين دو تا با هم نخونه ولى واقعأ بود و اينكه يه آدم فرهنگى بود ولى هرگز فقط به استعداد خودش تكيه نميكرد (كه خيلى هم داشت) روزها و ماهها براى يك آهنگ سه دقيقهاى وقت ميگذاشت ،،،با يك وجدان كار و شكيبايى عجيب غريب …. مطلقأ كارى بكار ديگران نداشت، فن بيان داشت و كلمات رو درست بيان ميكرد فن بيان داشت كه بهش ميگن دكلمه.
در خطاطى كار فوقالعادهاى ميكرد. فرهنگ داشت يعنى فرهنگ ايرانى و آثار كلاسيك غربى را خيلى بلد بود وبا فروتنى بسيارى كه داشت ميگفت من پيانيست نيستم. چيزى كه فرهاد در كار موسيقى بهش اعتقاد داشت ميگفت:
كار نبايد تاريخ مصرف داشته باشه يعنى هروقت مىشنوى بايد فكر كنى واسه همين الانه.
آخرين آهنگ فرهاد خواب در بيدارى
اينجا بر تخته سنگ پشت سرم نارنجزار
رو در رو دريا مرا ميخواند سرگردان نگاه ميكنم.
ميآيم .ميروم .آنگاه در ميابم كه همه چيز يكسان است!!!!!
فرهاد صاحب سبك خاص خودش بود و براى نخستين بار اشعارى از شاعران نوگرايى چون احمد شاملو ،مهدى اخوان ثالث، اسماعيل خويى سياوش كسرايى و فريدون رهنما را بصورت ترانه اجرا كرد كه حاوى عناصر زندگى اجتماعى مردم عصر خودش بود و در اين راه صداى فرهاد كه تلخى، خشنونت، گرما و صلابت ويژه را داشت را به ميان قشر وسيعترى از جامعه رفت به عموميت گذاشته شد.
توى قاب خيس اين پنجرهها عكسى از جمعه غمگين ميبينم
چه سياهه به تنش رخت عزا تو چشاش ابراى سنگين ميبينم
داره از ابر سياه خون ميچكه جمعهها خون جاى بارون ميچكه!!!!!!!!!
محمود استادمحمد نويسنده و نمايشنامهنويس و از دوستان فرهاد در كتاب “”” يادنامه فرهاد”””
در مطلبى تحت عنوان بارگرانى است بر شانه من مينويسد:
هنوز نوجوان بودم كه صداى فرهاد را شنيدم، جوانى كه آواز ميخواند، ادا در نميآورد، آرايش مو و مدل لباس و غمزههاى نگاهش را به نمايش نميگذاشت، در حسرت شبهاى مهتابى – درخت بيد مجنون و بوسه هاى كشدار- آه و ناله نميكرد و براى گوش و اعصاب و شعور مردم احترام قائل بود- مىخواند زنده وجاندار – مىنواخت هى وحاضر
وبا كششهاى خوش طنين موسيقىاش فرياد مىكشيد، از بيخ و بن جگر، از زير آوار خفقان نعره مىكشيد و اندكى بعد غريبتر از كوكوسراى دشت مويه ميكرد .
در همان روزها بر حسب اتفاق دقيقهاى صداى فرهاد را از راديو شنيدم، گفتگو بود يا هر برنامهء ديگر ، نميدانم،،،
اما فرهاد حرف مىزد، از بوف كور هدايت و زمستان اخوان ثالث و من مانده بودم معطل كه
فرهاد خواننده ترانههاى رى چارلز كجا و غم تنهايى هدايت كجا!! خواننده كوچينى كجا و ياس زمستانى اخوان ثالث كجا ؟؟؟؟!!!!!!!
اين حيرت و پرسش ماند تا چهار بنج سال بعد كه براى نخستين بار فرهاد را در كافه فيروز سر ميز محمد آستين
ويراستار، مترجم و منتقد ادبى هنرى ديدم ،،،،، ديدم كه آستين انيس و مونس فرهاد است. رفاقتشان كهنه است و فرهاد! آن فرهاد هم پاله و هم پياله آستين اصلآ آن فرهاد خواننده نيست.
او روشنفكر است، دردمند است، اديب است از نسل بيهقى حرف مىزند، متن انگليسى بكت را به من هديه ميدهد.
فرداى آن روز استادمحمد حسرتش را براى اكبر مشكين بازيگر برجسته تأتر و سينما بازگو ميكند .مشكين به او
ميگويد!! پير پدر!!!! فرهاد بيشتر از آن است كه تو شناختىاش. استادمحمد مينويسد: بعد از تمرين با اكبر مشكين راه افتاديم و فرهاد را پيدا كرديم و آنجا حديث ده سال همدردى، هم بندى و هم خرجى ما آغاز شد.
فرهاد درتمام آن سالها ميتوانست تنها با اجاره اندكى از وقتش ثروتمند شود ولى نميخواست، نميفروخت، فروشنده نبود- حتى يك پرده از صدايش را، يك مضراب از سازش را،،،.. يكبار گفت: من نمىتوانم (در عصر) سرنيزه !!! ترانه عاشقانه بخوانم!!!!!! و نخواند.همه دوستانش مىدانستند كه آنكه دستهايش خالى از باد است با يك قرارداد، با يك امضاء مىتواند مخارج يك سالش را تأمين كند ولى او هرگز تن به اين كار نداد.
تو فكر يك سقفم يه سقف بى روزن يه سقف پابرجا محكمتر از آهن
سقفى كه تن پوش هراس ما باشه تو سردى شبها لباس ما باشه
سقفى اندازه قلب من و تو واسه لمس تپش دلواپسى !!!!!!!!!!!!!
<بوى تلخ كندر > نوشته وحيد كهندل- كتابى در باره سلوك شخصى فرهاد ،در بارهی چگونه زندگى كردن اين هنرمند با همه مشخصه ماندگارى و فرهادى كه ما مى شناسيم و دوست داريم .
وحيد كهندل. با همكارى همسر فرهاد ، پوراندخت گلفام زندگى او را از زبان همكاران و خانوادهاش از كودكى تا مرگ روايت مىكند.
<بنياد فرهاد مهراد تأسيس شد> فيلمى از زندگى فرهاد ساخته خواهد شد. اين فيلم را رضا درميشيان كارگردانى خواهد كرد.
پوران گلفام در لايوى اينستاگرامىاش در باره سليقه و سواد فرهاد به نكات ديگرى اشاره مىكند تا دريغ ما را در باره هنرمندى كه ارزان و آسان از دست داديم، بيشتر كند .
فرهاد تجسم واژه اعتراض بود، اين هم در ترانههايى كه خوانده متبلور است و هم در زندگى فردىاش، كه باعث شد در تمام دوران كارنامه هنرىاش تنها هفت سال مجوز رسمى كار داشته باشد.
فرهاد بيشتر موسيقى كلاسيك گوش مىكرد( باخ، شوپن) من هيچوقت نشنيده بودم كه كار ايرانى گوش كند.
بهروز غريب پور، كه ظاهرأ زمانى هم خانهاش بوده در باره فرهاد گفته: حساب فرهاد را بايد از همه خوانندگان دهه ٤٠ و ٥٠ جدا كنيم .فرهاد برخلاف بسيارى از موزيسينهاى دوران خود علم فراوانى داشت و علاوه بر فارسى به زبانهاى ديگر هم مسلط بود. فرهاد كتابخانه بزرگى در منزل داشت و اين فرصت را داشتم كه كتابهاى فرهاد را ببينم و ورق بزنم. نكتهاى كه بشدت توجه مرا جلب ميكرد، نتبردارى از كتابهايش بود. اين دانش و تعمق را ميتوان در آثار فرهاد شنيد و لمس كرد .
محسن نامجو: اين آدم انزواش، انزواى يه آدم از وضعيت ديكتاتورى نبود، انزواش از وضعيت انسانى بود.
مسئلهاش هم مسئله اعتراض به عدم آزادى نبود، اعتراض او به يك حكومت و آن حكومت نيست ،،،،اعتراض او به اصل انسان شناختى، اصل جهان شناختى است.
به هر حال اگر از ديدگاه هنرى بخواهيم به فرهاد نگاه كنيم ميبينيم كه او سبكى را آفريد كه برآورنده نياز موسيقيايى بالاترين اقشار هنردوست ما بود. اگر چه در كار او كمتر تأثيرى از موسيقى ايرانى وجود داشت اما بى هيچ ترديدى
فرهاد با اصالتى كه ويژه خود او و ايرانى بودنش بود، موسيقى منحصر بفردى را به ما عرضه كرد.
فرهاد و صدايش ماناست
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.