(پل الوار: شاعر کسی ست که بیشتر الهام میدهد تا کسی که الهام میگیرد )
در وهله نخست با لغزیدن چشمها روی سطرها با شعری مواجه میشویم که با ایماژهای تودرتو ، با استعارههای اعجابانگیز و ساختار حساب شده مواجهایم که لایهلایهی جهان درونیاش با گشادهدستیهای مخصوص به علی فتحی مقدم به رویمان گشوده میشود .شاید آشنایی زدایی متراکم در ارائه تصاویر غیرانضمامی در محدود کردن شعاع مخاطبین بیتاثیر نبود. چرا که شعرش مخاطب محور نیست. ریسکپذیری در فراروی از زبان معیار و رفتن به سوی خلق موقعیتی تجربه نشده در زبان و فرم، اورا به مختصات متقاطعی از ادراک واقعیت سورئال کشانده است. یکی از خصیصههای ممتاز چنین شعرهایی (برعکس سادهگویی در بیان که شعر چون کالا یکبار مصرف میشود) با هر بار خوانش افق جدید برای تاویل بر مخاطب گشوده میشود. شعر او شعر گشوده به هستی است. جدا از شأن تأویلی اثر در نوشتار او رگههای تلخنگر غریزی ِ تابعی از لحن رادیکال میشود. او استعارههای رسمی و متعارف و رمانتیسمِ نخ نما را به متن هایش راه نمیدهد. با رویاهای استخواندارش به مصاف سنتهای مستقر میرود نه برای براندازی نهلیستی که آنها را از منشور ذهنیت ایجابی به استعارههای پلورئال (متکثر ) میکشاند. این نه از روی نیتی ملحدانه که نوعی فراروی زبانیست که در دوران کشاکش دور اندیشی و رسالت اجتماعی شعر ، شجاعانه و غیر مقتصدانه (کالایینشدن شعر ) هستی شناسی فاخر و تحلیلیاش را بنا میکند:
میخواهم این دستها را
تزریق کنم به کنارههای تاریک زمین
…
گریه کن به جای ابری که نیست ولی باران دارد
…
جیغ بزن به جای تیک مقدس ساعت
هر پاره متن میتواند شعر کاملی شود. شعر تمام قد در ایجازی بیهمتا. درختی با شاخههای تناور، چرا که مویرگهای فرعی شعر همان رگ اصلی شعرند. در شعر طلسم اشیاء سوخته حاشیه وجود ندارد هر متن مرکزی در خود است. هگل درمورد خصوصیت کلی شعر میگوید: زبان، به بیان هر چیزی که در حیطهی آگاهی انسان درآید تواناست. پس شعر بر خلاف هنرهای دیگر مخصوص به توصیف بخش خاصی از روح نیست بلکه تمامی اقلیم ذهن را زیر نگین خود دارد. شعر هنر کلی و همنهاد و جامع همهی هنرهای دیگر است. ( فلسفه هگل ترجمه حمید عنایت ص ۶۶۴ )
طلسم اشیاء سوخته کودکی شاعر است که به بلوغ اش راه یافته. وسعتی از ناخودآگاه تا خودآگاه شاعر. حالا او نه یک مفسر که آفریدگار لحظههایی ست که ابعاد این طلسم را رمز گشایی میکند و آنرا به مبداء خلقتاش بر میگرداند:
عاقلالخلقه اول حیوان بود
بعد یواشکی سایه از خدا روی زمین افتاد
متلاشی شد
و هر تکه انسانی…
نیمی به اعماق گریختند
و نیم دیگر دو دستی به سنگها
برای نوشتن برای علی فتحی مقدم باید شاعر تر از او بود این مهم حداقل کلید راه بردن به جهان گشوده و پر رمز و رازش هست که با بیان صمیمی و گاه خودمانی درمیان متن، آدرسهای صحیحاش را به تو میدهد تا زیاده در چرخهی دالها حیران نشوی. از هردریچه و بندی میتوان وارد شعرش شد. هر روایت و ضد روایتاش میتواند الهامبخش باشند. شعری که نیاز به ذهنیت ستبر استقرایی در تحلیل ندارد باید به دروناش رفت و به طنین خداگونگیاش گوش سپرد:
خدایی که هنوز مجردی!
بگو در هزارههای پیشین
ما داشتیم زندگی خودمان را میکردیم
تا اینکه سر و کلهی یک فرشتهی چشم گاوی پیدا شد
فرشتهای که زبانش کمی میگرفت
از عقدههای تو سخن به میان آورد
او روایت رسمی و جامد را به طنز میگیرد. انگار این خدا هیچ شباهتی و ربطی با کتابهای آسمانی ندارد. حتی اگر علم دیرینشناسی بخواهد با شگردهای پوزیتویستی ( اثبات گرا ) جهان را با گزارههای آزمایشگاهیاش دوباره اثبات یا نفیکند. شعر آنجا ایستاده است با پرزهای رویاهای خویش که صورتکهای ازلی زمین را با زبان نیمه هوشیار میسازد. دوگانه انگاری خدا و شیطان در او نه باوری ثنویت گرا که دستاویزی است که شعر را در توالی اسطورهگوناش و زبان را در آزمون خیر و شر یاری میرساند. او با این بازیهای زبانی، دوگانه انگاری خدا و شیطان را بازتابی از جهانی میبیند که هنوز با تقسیم کار اینچنینی فریب میخورد:
شما موشهای آب کشیدهای را میمانید در آزمایشگاه الهی
بترسید چون لحظهی موعود فرارسد
و پوکی استخوان تنها متعلق به پیری نیست
چه بسا فراموشی در خاک ریشه دواند
انسانیت را مرگ
و هر انسانی لاشهای بد عنق
و زمین بوی سوختن به خود گیرد
و در چنین مبنا و نگاهی هبوط آدمی صورت می گیرد. و گزارش گونه ای از تحتانی ترین ضمیر باستانی با وردی شیطانی خوانده می شود. و این همان صدایی ست که با فاصله از شاعر بر شعر فرود می آید. فرآیند بهت آور آفرینش که هیبت خوفناک اش می خواهد تن را در اضطراب ابدی وجود بلرزاند. اما آنچه روی هم می لغزد عبارت هایی ست از سرشت تلخ بشر. شعری که در عروج های اسطوره گون با گرده ای از بدبینی که ناشی از محدویت پذیری انسان است. انسانی که در تعبیر هگل مبتلا به مرگ است و آلوده به زندگی که درمان پذیر نیست:
تاریکخانهها که نوری اگر رسید خواهید مرد
بیداری کمتر از مرگ دریچهها را مسدود میکند
و این همان تقدیریست که مرگ را در خود نه پنهان که آشکارا در اجراء زندگی و نور در هم تنیده دارد. مرگ نه یک انتزاع و فرشتهی دژخو که در اندام زندگی چون پیچک میدود:
دریچههایی که تا آخرت این شعر
در رختِ خوابهایتان حفاریست
و این بیداری مشروط به مرگیست که در پهنای زندگی نام کوچک زندگی نمیشود.علی فتحی مقدم شعر طلسم اشیاء سوخته را در نیمه اول بیستسالگی سروده است. سنی که به قول آنده مالرو در مرحلهی بازارگون قرار دارد و آدمی میرود برای خرید اما نه برای کالا که برای خرید ارزش! اما در سرزمین سوخته، او با لبان تاول زده شعرش را سروده است. باید به جنوب برویم. انگار از سپیدهدمان تاریخ اینجا آتشکده تاریخ بوده است.
خسرو بنایی آذرماه ۱۳۹۰
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
__لل______________________..._________________.....................................................................................دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید.ntjv ikv_..._________________..**************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتwordبه نشانیی
habib@rasaaneh.comبرایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
.............«الف مثل باران» را ازرسانه بخواهید...............
....دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_____________________________________________________________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.