- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 17475
-
دایی جان ناپلئون
به یاد «ایرج پزشکزاد» خالق رمان داییجان ناپلئون مطلبی را که دوست و همراه رسانه «دکتر محسن صبا» در «دفتر هنر» -ویژهی ایرج پزشکزاد- نوشته بود در اینجا برایتان نقل میکنیم.
این فصل داستان پزشکزاد/ تقوایی در این سخن «دایی اسدالله» بسته میشود که به سعید میگوید: تو چیزی از دست ندادهای, لیلی اصلا مهم نیست, مهم این است که تو عشق را شناختهای که اولین نشانهی مرد شدن است. دیگر شراب ته کشیده. «دایی اسدالله» رویش را برمیگرداند و مستانه پشت دری گم میشود. سعید مانده است و خودش, و زنگ ناگهانیی ساعت دیواری که یک ربع به سهی بعد از ظهر را نشان میدهد, دقیقا وقتی که او در یک تابستان عاشق لیلی شده بود.
خیال ندارم در باره ی «دایی جان ناپلئون» (چه کتاب و چه فیلم) پرگویی کنم . این اثری بوده است که هم دوستداران «ارنست لوبیچ» دوستش داشتهاند و هم مردم معمولی و این نهایت چیزیست که یک نویسنده یا فیلمساز میخواهد و به ندرت به دست میآورد؛ و تنها با اشارات زیر از این مقوله گذر میکنم.
یاد «سعید نفیسی» به خیر که یک روز به شاه گفته بود: «قربان! اینکه انگلیسیها پیشاپیش از امور آینده خبر دارند به علت آب و هوای آن کشور است.» شاه پرسیده بود: «یعنی چه؟ به آب و هوا چه مربوط است؟» و نفیسی جواب داده بود: «اعلیحضرت مستحضرهستند که هوای انگلیس دائما ابری و مه آلود است و به این دلیل انگلیسی ها عادت کرده اند همیشه پشت مه را حدس بزنند !» گمان نمی کنم شاه هیچ وقت کنایه های این استاد رند پاپیونی را درک کرده بوده باشد , او حتی ندانست مقصود نفیسی چه بود که روزی در اظهار تاسف شاه از مرگ استاد دیگری گفته بود: «قربان ! مرگ حق است, علیالخصوص در ایران !»
این نوشته در نقد داستان ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقهمندیها.