اشعار اروتیک در دیوان حسین منزوی کم نیست. یقین ندارم اصطلاح «اروتیک» بهتمامی و دقیقاً بازتابدهندۀ فضای شهوانی/رمانتیک شعر منزوی باشد. شعر منزوی گرانبار و عریان است از تن؛ تن راوی/شاعر و تن مخاطب/یار: تنها در دو سوی قطب پیوستاری نشستهاند که نظام زیباشناختی و مختصات روحی شاعری خراباتی چون منزوی بدان تمایلی مقاومتناپذیر داشت: هم در اوج عزتاند وقتی کام میگیرند و هم ذلیل و زبوناند، هنگام که در پستوی خفّت شاعر را تختهبند میکنند. تن او در دنیای غزلیات عاشقانهاش چرخ میخورد، به تن گلسان معشوق میآمیزد و با آن پوستبهپوست عیش میکند، بر خاک میافتد و خاکستر میشود، از خاک برمیخیزد و دم عیسوی میدمد. تنها در شعر منزوی محمل آگاهیاند: همزمان سوبژهاند و ابژه. و میل به بقا و جاودانگی از همین به همدرگرفتن تنهاست که در شعر او برملا میشود، از یکی شدن سوبژه و ابژه. از وحدت تنها جرقۀ وجود جاوید بر چهرۀ لرزان شاعر خراباتی میتابد و او را، که به نظر میرسید دیگر خیلی در این دنیا کاری نداشت، به بیش ماندن در عیش جهان ترغیب میکند.
جلوۀ تاموتمام این نظرگاه غزلی است با عنوان «خوشا رسیدن با هم» که حکایت رسیدنِ همزمانِ دو تن به اوج لذت است. این غزل در دفتر با عشق در حوالی فاجعه چاپ شده (چاپ اول: شرکت انتشاراتی پاژنگ، تهران، بهار ۱۳۷۱، ص ۱۰۷ و ۱۰۸) ولی از دیوان چاپ انتشارات نگاه حذف شده است. در این غزل، منزوی عشقبازیای را شعر کرده است که در طی آن، دو تنِ آشنا به هم میآمیزند، و تصویر تحرکات آنها در آینهای که مقابل بسترشان نهاده شده منعکس میشود. شاعر همۀ جزئیات را وصف کرده است: بوها، صداها و رنگها. تنها در پیچشی عاشقانه، درست همزمان، به آن لحظۀ جادویی واپسین میرسند و جهانشان، در خلائی نشئهگون، از رفتار بازمیایستد. شاعر، بیمناکِ سیالیتِ زمان، میداند آن چند لحظه، گذراست. پس در همان بیت اول، آینه را میگذارد، تا همه را ثبت کند و آن دَم فرّار را در «لفافۀ سیماب و شیشه» جاودان سازد:
به غیر آینه، کس روبروی بستر نیست
و چشم آینه، جز ما به سوی دیگر نیست
چنان در آینه خورده، گره تنم به تنت
که خود، تمیز تو و من، ز هم میسر نیست
هزار بار کتاب تن تو را خواندم
هنوز فصلی از آن کهنه و مکرر نیست
برای تو، همه از خوبی تو میگوید
اگرچه آینه چون شاعرت سخنور نیست
ولی تو ز آینه چیزی مپرس، از من پرس
که او به راز تنت، از من آشناتر نیست
کدورتی است اگر، در میانۀ دلهاست!
وگرنه جسم من، از جسم تو، مکدر نیست
تن تو بوی خود افشانده در تمام اتاق
وگرنه هیچ گلی، اینچنین معطر نیست
به انتهای جهان میرسیم در خلایی
که جز نفس نفس آنجا، صدای دیگر نیست
خوشا رسیدن با هم که حالتی خوشتر
ز حالت تو در آن لحظههای آخر نیست
وزآن عزیزترین لحظهها، چه خاطرهها
که در لفافۀ سیماب و شیشه، مضمر نیست.
شعر نظمی روایی دارد. شاعر ابتدا از جای آینه گزارش میدهد، و در انتها هم با خبر دادن از ثبت عشقبازی در آینه، دایرۀ شعر را میبندد. نقش عنصر «آینه»، هرچند در تمام شعر منتشر است، اما در بیت اول و آخر بسیار کلیدی است. بیت اول متشکل است از دو جملۀ خبری، با لحنی قاطع و گویا و گزارشی، چنانکه شاعر/راوی خواسته با عزمی راسخ و چشمی باز به یار/مخاطبش اطمینان دهد که صحنه را چیده و از تمام کنج و کاو آن خبر دارد. آینه آنجاست تا ثبت کند، ببیند، حفظ کند و نگه دارد، و حتی مانند نقش آینه در شعر سنتی رقیب شاعر هم باشد، زیرا معشوق در اوست که نظر میکند. آینه شاهد نفسنفسزدنهای لحظۀ اوج است، شاهد خوشترین لحظهها، و بهواقع لحظۀ وجد وحدت. شاعر خوشدل و خوشخیال است که تمهیدش کارگر بوده و نقشی از آن دم در لفافۀ سیماب و شیشه مضمر خواهد ماند. بدین ترتیب میپندارد، و امیدوار است که وجد وحدت را ابدی کند. او میخواهد از راه لذت بماند، بقا یابد، و دوام جاودان گیرد. میل او به بقای لذت از سر درد جاودانگی است.افسوس که بیم و تدبیر او یکسره بر باد است: لذت تن در دام زمان نمیافتد و نمیماند، و هر جرقهای از زیبایی و کمال لاجرم فانی است. لیکن این نظام زیباشناختی شعر است که در اوج کمال و تناسب است: شیدایی و شهوت از آبشار شعر شرّه کردهاند.
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
__لل______________________..._________________.....................................................................................دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید.ntjv ikv_..._________________..**************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتwordبه نشانیی
habib@rasaaneh.comبرایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
.............«الف مثل باران» را ازرسانه بخواهید...............
....دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_____________________________________________________________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.