با یاد و نام ماهبانوی موسيقىی ایران قمرالملوک وزیری
هلن شوکتیدر هر شماره به معرفی یکی از بزرگان موسیقیی ایران خواهد پرداخت که امیدواریم مورد قبول واقع شود.
فصل سوم:
هلن شوکتی
در اين شماره پر بیراه نيست كه از هنرمندى ياد كنيم كه نه بعنوان يك زن بلكه بعنوان يك انسان حق طلب كه فرياد آزادیخواهىاش چنان رسا در درون قلبها نشست و از سالهاى پر تب و تاب مرغ سحر بعنوان يك نماد در خيال و خاطره و حافظه چند نسل از ايران و ايرانى جاخوش كرد و با ماندگارىاش نشان داد كه قابليت تبديل شدن به يك قطعنامه يا مانيفست سياسى براى تمام ادوار استبدادى را دارد.
قمرالملوك وزيرى
نگاهی كنيم به آشنايیی مرتضى خان نىداوود با قمرالملوك وزيرى تا خلق سرود مرغ سحر .
خنياگران و رامشگران و مطربانى يهودى از ديرباز در جاى جاى تاريخ معاصر موسيقى ايران نشانى پيدا و نا پيدا دارند و رد پاى اين طايفه را ميتوان در دوره حكومت قاجاريه در شيراز يافت.
آلن شائولى پژوهشگر موسيقى ايرانيان كليمى كه خود ايرانىتبار است،در كتاب موسيقىدانان يهودى در ايران به زبان فرانسه در باب اين دستهجات ساز و آواز گفته است:
در سطح شيراز وقتى مىگفتند مطرب،، غير از يهودى كسى نبود .مطرب مترادف بود با يهودى. در دوره ناصرالدين شاه تعدادى از مطربان معروف از شيراز منتقل شدند به تهران . در آن زمان موسيقىى مطربى خيلى اهميت داشت و مطربها خيلى معروف بودند.
در آن سالها جشنى نبود كه مطرب در آن نباشد. مطربهاى يهودى در اواخر قاجاريه بيشتر در خيابان سيروس تهران تجمع داشتند. در آن زمان رونق تصنيفخوانى از نوع موسيقى در اوج بود و تصنيفهاى محلى شيرازى كه از لطافت خاصى برخوردار بودند تاثير خود را بر موسيقى ايرانى گذاشته بود.
روحالله خالقى در خاطراتش هم از داوود شيرازى و هم از يك ضربگير يهودى بنام والاخان ياد كرده، و در برخى منابع از يك تنبك زن معروف بنام يحيىخان كه پدر والاخان بود اشارات فراوان داشته است.
والاخان و يحيىخان در اصل پدر و پدربزرگ مرتضىخان هستند كه بعدها معروف شد به مرتضىخان نىداوود.
((نوازندگان، كليمى وتاريخ يهوديان ايران)) نام كتابى است كه چندى پيش توسط انتشاراتى “لامارتان با پيشگفتار پيير لافرانس در پاريس به بازار آمده است.
براى سخن از موسيقى يهوديان يا نقش يهوديان در موسيقى ايران، آن را در يك فراشد تاريخى اما محدود مىگنجاند.
ماه من شاه من رحمتى به حال زارم- بفكن از روى خود روشنى بهشام تارم
آخر اى نگارم بىفغان و زارم چشم ژالهبارم را
اى گل زندگى بيش از اين مكن تو خارم. ” آهنگ مرتضى نىداوود”
پاييز غم انگيزى بود و من به عشق و جوانى فكر ميكردم، جشنى بود و گروه نوازندگان آماده بودند’ اما زنى كه قرار است در اندرونى بخواند صدايش در نمىآمد. در همين حال دخترى نوجوان از اندرونى بيرون آمد و در كنار من ايستاد، نمىدانستم براى چه كارى؟؟؟ پرسيدم چكار دارى دختر خانم؟ گفت ميخواهم بخوانم’ پرسيدم اينجا يا از اندرونى؟ گفت همينجا!!!!!!؟ پرسيدم اسم شما چيست گفت قمر و آنگاه صداى قمر در هواى آزاد و در باغ پيچيد “” ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است چو يار ناز نمايد شما نياز كنيد””.
كه چه شيرين به جان و دل مردم نشست
اما اين ديدار به همين وعده خلاصه نشد و آقاى خالقى در ادامه گفته است: كه مرتضىخان تعريف ميكرد، همين كه قمر در آن جشن شروع به خواندن كرد چنان شيفته و دلباخته جنس صدايش شدم كه او را به شاگردى پذيرا شدم.
و اما از حال و روز مرتضىخان بعد از ترك آن مجلس،،
بعد از آنكه از قمر جدا شدم تمام شب را به ياد او بودم .ديگر دلم نميخواست براى كسى تار بزنم، در خانهام در انتهاى خيابان فردوسى چند اتاق را به كلاس موسيقى اختصاص داده بودم و تعدادى شاگرد داشتم اما ديگر هيچ صدايى برايم دلنشين نبود و با علاقه سر كلاس نميرفتم .چند بار تصميم گرفتم به سراغش بروم ولى نشانى از او نداشتم تا انكه دو ماه بعد در يك روز داغ تابستان كه در حياط منزلم مشغول وررفتن با تارم بودم كه يك مرتبه در باز شد، ديدم مقابلم قمر ايستاده، بند دلم پاره شد و دنبال كلمات مىگشتم كه گفت: آمدهام موسيقى ياد بگيرم
و بارى از اين لحظه است كه فصلى درخشان و با شكوه در تاريخ موسيقى ايران رقم خورد.
قمر كه آمد حتى يك گوشه از رديفهاى موسيقى را بلد نبود، ده سال تمام شاگرد من بود.
در فاصله اين سالها قمر همراه مرتضىخان نىداوود و موسى نىداوود بمناسبتهاى گوناگون به نفع يتيمخانهها، زلزلهزدهها ،بىخانمانها و به نفع هنرمندان از كارافتاده، بهياد درويشخان و به احترام عارف قزوينى كنسرت اجرا كردند.
در اين سال سه كنسرت اختصاصى او با اركستر نىداوود به تاريخ موسيقى ايران ضميمه شد:
كنسرت گراند هتل در سال ١٣٠٥ و اجراى تصنيف مرغ سحر
كنسرت همدان در سال ١٣١٠ به افتخار عارف قزوينى
كنسرت كرمانشاه در سال ١٣١٣ كه گفته شد قمر در اين كنسرت ذهن زنان ايران را آماده كرد براى كشف حجاب
حجاب دارد و دل را به جلوه آب كند نعوذبالله اگر جلوه بىحجاب كند
ضبط صفحات گرامافون با موسيقى ايرانى توسط كمپانىهاى خارجى از سال ١٣٠٥ مجددأ از سر گرفته شد همزبان با آغاز سلطنت رضا شاه پهلوى.
رونق اين بازار تحتالشعاع پديدهاى نوظهور مشهور به قمر، تا آنجا كه كمپانىهاى هيزمسترز ويس براى ضبط صداى او يك دستگاه اختصاصى صفحه پركنى به تهران آورد و اينجا بود كه قمر براى ثبت كامل اسم خود برروى ليبل صفحات دچار مشكل شد،،، خود قمر تعريف ميكند كه رفتم خدمت استاد كلنل وزيرى در هنرستان موسيقى عرض ادب و ارادت كردم و پرسيدم’ استاد اگر من اسم وزيرى را براى خودم انتخاب كنم از من خواهيد رنجيد؟
كلنل گفت: ابدأ. تازه مايه افتخار خانواده من است كه يكى از اعضايش شما باشيد.و به اين ترتيب بود كه قمر شد
قمرالملوك وزيرى
و اما ” كنسرت گراند هتل”
قمر در نخستين كنسرت خود در گراند هتل تهران اين قاعدهى سنتى را كه ( موسيقىى مردانه با اجراى مردانه و براى جمع شنوندگان مردانه) است را در هم ريخت. ظرافت صداى خود را در آوازها ريخته ونه تنها براى مردان كه براى همگان خواند. همگان در معناى واقعى همگان. مخاطبان ديگر محدود به اعيان و اشراف و طبقه خاصى نبودند.
حالا قمر مىآيد دل توى دلش نبود تحتالحمايه ماموران شهربانى وارد گراند هتل ميشود. در سالن جاى سوزن انداختن نبود……
نوازندگان اركستر نىداوود در بالاى صحنه در انتظار قمراند، مرتضىخان دلشوره دارد، اضطراب در چهرهاش موج ميزند و حالا پرده كنار ميرود و
اين هم قمر با گيسوان آشفته بر شانهها با نيمتاج الماس نشان بر سر
ايستاده در ميان جمع نامحرمان،، بدون حجاب،، نفسها در سينه حبس شده، سكوت سالن را فرا گرفته، قمر به استاد نگاه ميكند و اشاره ميكند، مرتضىخان دل بهدريا ميزند و زخمه بر ساز.
نوازندگان چهار مضراب او را جواب ميدهند و قمر ميخواند
نقاب بر رخ زن سد باب معرفت است كجاست دست حقيقت كه فتح باب كند
به اعتدال از اين پردهمان رهايي نيست مگر مساعدتى دست انقلاب كند
ايرج ميرزا
قمرالملوك وزيرى در تاريخ ١٤ مرداد ١٣٣٨ در شميران بر اثر سكته مغزى درگذشت و در گورستان ظهيرالدوله بخاك سپرده شد.
بخشى از وصيتنامه قمر
<….من مردهام اما خاطرهى حيات هنرىام نمرده است. وقتىكه تو اين درد دلهاى مرا ميخوانى من در زير خروارها خاك سياه و سرد خفتهام. ديگر از حنجرهى خشكم صوتى بر نميخيزد و دنيايم تاريك و خاموش است اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خيانت نكردم. مطمئنم كسى بعد از مرگم از من بد گويى نمىكند .من هيچ ثروتى ندارم اما دلهاى يتيمانى را دارم كه بخاطر مرگم از غم مالامال مىشوند .چشمهايى را دارم كه در فقدانم اشك مىريزند…………………….…….
يادش و نامش گرامى باد
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
__لل______________________..._________________.....................................................................................دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید.ntjv ikv_..._________________..**************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتwordبه نشانیی
habib@rasaaneh.comبرایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
.............«الف مثل باران» را ازرسانه بخواهید...............
....دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_____________________________________________________________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.