شاعران این شماره:اسمعیل خویی، سریا داودی حموله، حبیب شوکتی، ریرا عباسی، شهاب مقربین، غلامحسین نصیریپور و آرزو نوری
یک شعر از: اسماعیل خویی
بستن دکمهای حتا
مسأله میشود،
وقتی از نردبان ِ حوصله میافتی؛
وامدار ِ آئینه بودن نیز نابخردیست،
که پس دادن لبخند این روزها،
به راستی، مصیبتیست …
تنها دل بستن،
به آب میماند و آفتاب
و دانهای سختکوش
که هنوز از زندان ِخاک، میروید…
من آفتابم
تو آفتاب گردان
کودکانی
که نام تو را دارند
به چشم های من هم عادت می کنند!
دو سال تمام سحرخیز شدم
تا کامروا شوم
ورقهی پایان خدمت را که گرفتم
به مرض بله قربان
مبتلا شده بودم.
شعری از ری را عباسی
از قطع یک درخت
به تبر میرسم
شیرهی تلخِ ماندن بر تیزی تبر
آخرین درد بر درخت
آخرین عرق بر تبر
با شرم از قطع خودم میآیم
یک شعر از: شهاب مقربین
مثلِ قامتی که به خاک افتاد
بهار به یادِ زمین افتاده است
تا یادمان باشد
دانهای که میافتد
برمیخیزد
فریاد آتش را وقتی درخت میشنود که خشکیده است
ولی تو وقتی شنیدی که تازه سبز شده بودی
در شبهای باد
که خدا از صدای گلدستهها میروید
اندیشهی ویران سیل را
از صدای زلال یک لیوان آب هم میتوان شنید
در سکوت شهر سایهها
دخترانی دمیدهاند که فریاد انکارشان از حواشی
تسلیم لبانشان مکیده شده است