اشعار سانسور شده۳


آرش نصرت‌الهی
.
به دعوت دوستانم #بیتا_ملکوتی و #عاطفه_چارمحالیان در انتشار شعرهای سانسور شده، شعر زبر رو براتون می گذارم این جا با این آرزو که روزی خودمون هم مثل شعرهامون بتونیم رها باشیم!

“شلیک نکنید!”

تیری از خیابان خمیده می‌گذرد
از رگ‌های رفیق می‌گذرد
از فریادهای گره‌خورده «نترسید، نترسید، ما همه…»
از با هم می‌گذرد
از گازهای اشک‌آور
از هراس‌های دویده تا کوچه پشتی
از آغوش‌های لرزیده‌ی کوتاه
از نفس‌های آخر تو
می‌گذرد

تیری که نشسته بر دلت، نمی‌داند باور کن نمی‌داند چه قدر نشسته‌ای
بر دلم
چه قدر پرکرده بودی سرت را از دردهای همین خیابان خمیده
چه قدر پناه داده بودی به کلمه‌ها
که از بریدگی‌هاشان خیلی معنی رفته است
چه قدر بدت می‌آمد از جنگ
بدت می‌آمد از مرده باد
خوشت می‌آمد از آزادی؛ میدانی تنها که خیال خیابان‌های شهر است
از تئاتر شهر که نقش نقش بسته است در چهارراه
از پاییز که نشسته‌نشسته است بر نیمکت‌ها
از با من زیر پل حافظ
چه قدر خوشت می‌آمد، نمی‌داند
هیچ‌چیز نمی‌داند
تیری که نشسته بر دلت
تیری که همین چند سطر پیش، از آن‌سوی همین خیابان خمیده
آمد.
#آرش_نصرت_اللهی

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در شعر دیگران, فایل ممیزی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید