از: صورتکتاب علیرضا نوری
نوشته: علیرضا نوری
از خون جوانان وطن
نگاهی به عارف قزوینی
در اهمیت مشروطه و چگونگی تاثیر آن بر فرهنگ ایران زمین بسیار نوشتهاند و البته که جای کار بسیار دارد و نگفتنیها فراوان. میدانِ ادبی مشروطه بیآنکه بخواهیم از اعتبار دیگر دورهها کم کنیم؛ مهمترین دورهی ادبیی شعر جدید فارسی در کنار قرن چهارم است. برای من شعر جدید فارسی از اواخر قرن سوم و آغاز قرن چهارم شروع میشود؛ از فردوسی و پیشگامان او مانند رودکی، شهید بلخی، محمدبنوصیف سگزی و … اما فردوسی گرانیگاه است. ایدهی شعر جدید فارسی در فردوسی پا سفت میکند و بعد از او این ایده تا نیما تغییر بنیادینی نمیکند. جریان عظیم شعر فارسی بعد از فردوسی لایههای فراوانی پیدا کرد و بارها پوست عوض کرد اما ایده همانی بود که فردوسی و پیشگامان او بنا نهادند، تا رسید به نیما که ایدهی دیگری به شعر فارسی پیشنهاد کرد. نیما محصول جریان شعر جدید فارسی بود که از دل مشروطه بیرون آمد. فعلا قصد نوشتن دربارهی نیما و ایدهی شعر او نیست. غرض اشاره به تاثیری است که مشروطه بر میدان ادبی دورهی خود گذاشت. مشروطه ساحت فراوانیی انواع و اقسام شعر بود. در کمتر دورهای چنین تنوع و گستردگی را مشاهده میکنیم. یکی از انواع شکلها و قالبهایی که در مشروطه مجال بروز یافت و بر دیگر قالبها نیز تاثیر گذاشت ترانه بود. در اهمیت ترانه همین بس که در شکلگیری شعر نیمایی، ترانه و تصنیف بسیار تاثیر گذار بود. نقش وزنها و انعطاف فرم، سیلانِ لحن و موسیقی و همچنین نقش قافیه، و در ساحت دیگر وارد شدن مفاهیم جدید به عرصهی ترانه و تصنیف از مواردی بود که نیما هم بدانها توجه کرد و نقش محوری برای آنها قایل شد.
عارف قزوینی پدیدهی جالبی در میدان ادبی مشروطه است. فیگوری که ترکیبی از فرمهای متفاوت هنری است. یکی از دستآوردههای مشروطه همین بولد کردن مفهومِ فیگور است. بخش زیادی از فیگورهای مهم فرهنگ معاصر محصول همین دورهاند. چه در عرصهی شعر و ادبیات و چه در ساحت اندیشه. عارف اولین مشخصهاش، واقف بودن به کاری است که انجام میدهد. دقیقا میداند که کجای دورهی خود ایستاده است و این آگاهی از وضعیت توپولوژیک خود بصیرت و ذکاوتی خاص میطلبد. نیما هم این خاصیت را داشت و میدانست که در حال تراشیدن چه ایدهی مهمی است. عارف جزو اولین کسانی است که در دورهی مشروطه به دنبال تلفیقِ امر سیاسی با ساحت ادبیات بودند. اهمیت عارف هنوز هم قابل اعتناست و میتواند محل بحث و گفتگویی دراز دامن باشد.
عارف قزوینی محصولِ شکافهای موجود در عرصهی فکر و فرهنگ آن دوره است و جایی ایستاده است که برای دیدنش باید مجهز به شناخت در چند عرصه بود:”بدانید من زود میمیرم اما مادر ایران قرنها مانند من پسری به وجود نخواهد آورد زیرا طبیعت چهار پنج چیز تنها به من داده که یحتمل در گذاشته ⁴ و آینده همهی آنها را به یک نفر نداده و نخواهد داد خیلی به ندرت واقع میشود که یک نفر هم استاد موسیقی باشد، هم خوانندهای بینظیر، هم اول آهنگ ساز، یعنی مبتکر در آهنگ، هم شعرساز و هم گذشتهی از همهی اینها به قدری علاقمند به وطنش باشد که جان خود را در راه آن اینطور تمام کند بدون اینکه به قدر سر مویی آرزوی مقام و مرتبهای را داشته باشد”. در هر دورهای شاعرانی هستند که شکل اندیشه و شیوهی زندگیشان ، آنها را در فاصلهای آشکار از دیگران قرار میدهد که عموما این فاصله علاوه بر فاصلهای بوطیقایی، فاصلهای ارزشگذارانه نیز هست. فضای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دورهی مشروطه در درون خود از این شاعران کم ندارد اما چند نفری داستانشان متفاوت است : فرخی یزدی، تقی رفعت ، میرزادهی عشقی و عارف قزوینی. این شاعران وجه اشتراک فراوانی دارند که مهمترینش وجه سیاسی است. عارف قزوینی برآیندی از سه حوزهی شعر، موسیقی و سیاست است که او را در موقعیتی یکه و متمایز قرار میدهد. شاعری که در طو ل شاعرانگیاش مفاهیمی مثل وطن، آزادی و انقلاب را به موتیفهایی همیشگی برای شعر فارسی پیشنهاد کرد. شعر مشروطه و دورهی بعد از آن مکانی برای بالندگی مفاهیم یاد شده است که به مرور زمان اهمیت آنها دو چندان شد.
عارف قزوینی در دورهای از زندگی خود با باقرخان آشنا میشود که این دوستی آغاز آشنایی او با مشروطه و مشروطهخواهان است که بعدها به دوستیهایی دیگری ختم شد که در زندگی عارف بسیار تاثیرگذار بودند: دوستی با حیدرخان عمواوغلی، با کلنل پسیان و آشنایی با میرزادهی عشقی که در استابول اتفاق میافتد. آن روزها اصلا فکر نمیکرد سالها بعد در شهر این شاعر جوان(همدان) سختترین دوران زندگیاش را سپری کند و همانجا سینهی خاک را ببوسد.
یکی از دلایل اهمیت عارف در ادبیات مشروطه و بعد از آن به خاطر تصنیفهای ماندگاری است که بعد از یک قرن هنوز مصداق بیرونی دارد و نشان از هوشمندی شاعری است که تلاش کرد بعضی مفاهیم اجتماعی تازه را وارد تصنیف و آواز ایرانی کند. این تصنیفها تلفیقی از عشق، اجتماع و اعتراضاند که در زبان عامیانه شکل میگیرند و هویت مییابند و در پس پشتشان دردمندی و رنجوری انسان فلاکت بار ایرانی دیده میشود. انسانی که چشمش باز شده و خود را در آینهی تجدد میبیند.
تصنیف های عارف بستری هستند که در آن نگاه انقلابی و معترض کنار نگرش توده مینشیند و به آن تلنگر میزند و در همین بستر است که موسیقی بار انتقال مفهوم را به دوش میکشد. راه و شیوهای که عارف برای اعتراض برمیگزیند نزدیکترین و تاثیرگذارترین راه به عموم مردم است راهی که دهان در آن نقش میانجی دارد؛ یعنی موسیقی و البته در این بین وضعیت روحی و روانی خود شاعر نیز بسیار دخیل است به گونهای که در غزلیات و تصنیفها ،پریشانی شاعر در روح اثر تاثیر میگذارد و حزنی عمیق در جان نقش میبندد. عارف در نامهای به محمدرضا خان هزار می نویسد:” از پریشان نویسی من تعجب نکنید برای اینکه محیط کشور من کاری با من کرد که به قول آن شاعر کرد: سرمای دی به طفل یتیم لخت پا برهنه و باد به چادر ریشریش پارهپاره نکرد پس وقتی که یک مجسمهی بدبختی و پریشان روزگاری قلم به دست میگیرد جز پریشان نویسی کاری ندارد”. (کلیات دیوان عارف قزوینی، سازمان انتشارت جاویدان، چاپ جدید1357، صفحه ی 443)
فضایی که عارف در تصنیفهایش ترسیم میکند فضایی آشفته و نابسامان است که همراه بنمایههایی مانند: انقلاب و وطن ، شکل و شمایلش را در مبارزات سیاسی به عنوان هویتی تازه پیدا شده ترسیم میکند که خواستار برون رفت از وضعیت موجود است و میخواهد از آن بافت سنتی رها شود. آن چه شاعران دورهی مشروطه را در سر آغاز تحول قرار مید حضور همین مفاهیمی است که تازه به دایره واژگانی انسان ایرانی راه پیدا کرده اند مشروطه اگر چه دهد در ساحت سیاسی توفیق چندانی نداشت اما در عرصه فرهنگ و زبان گسستی بود از عرصهها و نگرشهای کلیشه شده که با بسیاری از مفاهیم جهان مدرن بیگانه بود. در این فضا است که وطن و انقلاب هویت دیگری پیدا میکند که با گذشتهی خود هیچ نسبتی ندارند عارف از آن شاعرانی است که با این مفاهیم تازه ، تعریف دیگری از زندگی را طلب میکند و خود را در این راه پیشرو میداند و میگوید:” اگر من هیچ خدمتی دیگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم ، وقتی ، تصنیف وطنی ساختهام که ایرانی از ده هزار نفر ، یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چه ؟ تنها تصور میکردند وطن، شهر یا دهی است که انسان در آنجا زاییده شده باشد !… جنگ حیدری و نعمتی هم از میان نرفته است و اهل یک محله با اهل محلهی ِدیگر مانند آلمان و فرانسه در جنگند، خصومت بچههای چاله میدان با لوطیهای سنگلج در سر حرکت دادن نخله تکیهی ِ حاجی رجبعلی ، موضوع بحث است . جنگ جهانگیر که مدتی است شروع کرده …اسباب حیرت مردمان شده در صورتی که این نفاقهای داخلی ما صدها سال است که موجودند” ( همان، 334). شاید این سخن کمی گزافه باشد اما نشان از آگاهی و هوشمندی شاعری دارد که در کنار دیگر شاعران دغدغهی تغییر نگرش انسان ایرانی را داشتند و با تمام توان خود برای آن کوشیدند.
عارف اغلب تصنیفهایش را در رثای انقلابیون دورهی خود سرود و هر کدام از آن تصنیفها یاد و خاطرهای را زنده میکند که بعدها میتواند قابل تعمیم به شهیدان آزادی در سراسر ایران معاصر باشد مانند: تصنیف “امان ای امان” در ورود فاتحین به تهران، “هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد”؛ برای حیدر خان عمواوغلی، “ننگ آن خانه که مهمان زسر خوان برود”؛ در موقع اولتیماتوم روس،” از خون جوانان وطن لاله دمیده”؛ در آغاز انقلاب مشروطه به یاد اولین قربانیهای آزادی، و بسیاری از غزلها و تصنیفها که عارف قزوینی در گوش انسان معاصر زمزمه کرد و نکتهی حایز اهمیت این جاست که عرصهی موسیقی هم بدون تصنیفهای عارف چیزی کم دارد اگر قرار باشد بهترین تصنیفهایی را که در ذهن انسان ایران معاصر جا خوش کرده برشماریم بی شک عارف سهم به سزایی دارید به تصنیف هایی که ذکر شد اینها را اضافه کنید تا جایگاه عارف بیشتر مشخص شود. تصنیف “دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهی”، ” نمی دانم چه در پیمانه کردی”، ” نه قدرت که با وی نشینم”، “گریه را به مستی بهانه کردم”، “از کفم رها شد مهار دل” و تصنیفهای دیگری که در خاطر زمان جاری است.
8