حمید فرازنده
شعرِ سخت گاهی هم به این معناست که: شعر، سخت است. شعرهای سخت گواه آناند که شعر نوشتن و شعر بودن، پذیرا شدنِ سختیِ گشودنِ راههای تازه در برهوت سنگلاخ است. تی اس الیوت در مقدمهی موجزی که بر ترجمهی مهم خود از شعر «آناباز» اثر سن ژان پرس نوشته است، تنها راه ورود به این شعر را در این میداند که خواننده، همچنانکه خودش، آن را پنج شش بار بخواند تا ذهنش کم کم با زبان و تکنیک شاعر آشنا شود.
فهمیدن یک شعر شبیه فهمیدن یک متن دشوار فلسفی نیست؛ فهمیدن یک شعر به معنای حضور به هم رساندن در اقلیم آن شعر؛ به معنای نفس کشیدن در میان صداهای آن، و قدمزدن در سایهسارانش است:
«مرا نکاوید
مرا بکارید
اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
…
مرا نکاوید
واژه بودم زنحیر کلمات گشتهام
سخنی نوشتم که دیگران با آرامش بخوانند
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بکارید
در زمینی استوار جایم دهید
نه در جنگلی که در زیر سایهی درختان معیوب باشم
جای من درکنار پنجرههاست.»