مهرداد شمشیربندی
وبلاگ مهرداد شمشیربندی
بیژن اسدی پور و افتادن ناگهانی درخت
مهرداد شمشیربندی | چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ب.ظ | ۰ نظر
بیژن اسدی پور و افتادن ناگهانی درخت!
پژوهشنده: مهرداد شمشیربندی
«آیینهی تمام نمای جهان ماست
این عکس های کوژ و کژ، این بیقوارهها» (محمد ذکایی، کتاب بیژن، ص ۲۵۳)
این نوشتار، کوششی است برای آشنایی با بیژن اسدی پور که از طراحان پیشرو و برجستهی ایرانی است. اسدی پور کار هنری را در دههی چهل خورشیدی، با هفته نامهی توفیق آغاز کرد. به زودی به جرگهی نامهای آشنا پیوست و چند کتاب طراحی به چاپ رساند. محمد ابراهیمیان که پیش از انقلاب یکی از نخستین شناختگران هنر اسدی پور در روزنامههای پرشمارگان ایران بوده است، پس از سالها در بارهی او چنین مینویسد:
«همیشه محجوب، متین و موقر بود. کمگو و گزیدهگو. تا نمیپرسیدی، سخن نمیگفت و اگر میگفت چنان شمرده و آرام میگفت که کسی غیر از شما نمیشنید. طنزپردازان عموماً پرگو، بلندگو و متکلم وحدهاند. میگویند که دیگران را به وجد آرند و بخندانند و خود بیش از همه بخندند. اینان سرشار از کلمات و ترکیبات پنهاناند. ناگهان از زرادخانهی ذهن خویش کلماتی بیرون میکشند و جاهایی به کار میبرند که شما را غافلگیر میکند. گویی پیوسته در حال جست و جوی موقعیتهای طنازانهی تازهاند تا مجلس گفت و گو را به آتش بکشند و هر کس ریسهکنان به گوشهای در غلتد. بسیاری از دوستان طنزپرداز من، در سالهای دور، هم شفاهی و هم مکتوب، این چنین بودند؛ اما بسیاری از ایشان درونگرا، کمگو، خجالتی، آرام، فکور و بیشتر شنوندهاند و پشت نگاهشان و زیر پوست گل انداختهشان بس هیاهو دارند که به زبان نمیآرند. خجالتی یا فروتن؟ کدام صفت شایستهی ایشان است؟
بیژن اسدیپور از همان ابتدای نوجوانی اینگونه بود، با همان صفاتی که برشمردم. همیشه تبسم نجیبانهای همهی اعضای صورت دوست داشتنی و گرمش را سرشار میکرد. بعدها (حوالی سالهای۴۵) وقتی کتاب تصویری «ملانصرالدین»اش چاپ شد و به دست ما رسید، دریافتم که بیژن نه با کلمات بلکه با خطوط و تفکری که پشت تصاویرش نهفته است، آدمی را نخست از خنده سرشار میکند و سپس به تفکری عمیق و جانانه میکشد. قصههای ملانصرالدین ساده بود، بیژن، اما به آنها عمق بخشید. فکاهی بودند، طنزشان کرد. گاه گزنده و زهرآگین. روزی که کتاب، چاپ و منتشر شد، در شهر ولولهای افتاد. بیژن اسدیپور و آن همه سکوت؟! بیژن اسدیپور و این همه فریاد؟! (به یاد بیژن اسدی پور، ماهنامهی اینترنتی ایران دیدار، شماره ۲۸)
اسدی پور در سال ۱۹۷۸ به آمریکا رفت و دانشجوی مهندسی راه و ساختمان شد. او تا امروز در آن کشور زندگی میکند. بیژن اسدی پور در آمریکا هنر خویش را پروراند و دنبال کرد. سیلیا کاپوله باورمند است:
«کم پیش میآید ملاقات هنرمندی که آموزش اولیهاش در رشتههایی جز علوم انسانی همچون اقتصاد و راه و ساختمان باشد. بیژن اسدی پور آن هنرمند نادر است که کارهایش آمیزهای است از دقت علم و حالات ذهنی هنر.» (کتاب بیژن، ص ۲۰۳)
دربارهی هنر اسدی پور تا کنون نقدهای بسیار در رسانههای نوشتاری باختر زمین به چاپ رسیده است. فضلالله روحانی گزیدهی این جستارها را در «کتاب بیژن» گردآوری کرده و به چاپ رسانده. «کتاب بیژن» را بنیاد زیبا و نشر هنر در سال ۱۳۸۳ به بازار آمریکا داده و نگارنده آن کتاب را یکی از پایههای این نوشتار گذارده است.
گفتیم که بیژن اسدی پور خود را «طراح» مینامد، نه کاریکاتوریست یا نقاش. او که یکی از آغازگران هنر طراحی در ایران است، در باره ی ویژگیهای این هنر میگوید: «طراحی هنری است که از نقاط اوج میگذرد و میخواهد به صورت مختصر و مفید به مسایل پایهای زندگی آدمها بپردازد. این هنر در زندگی پر شتاب اکنون ما نقش دارد و در زندگی پرشتابتر ما در آینده نیز نقش مهمتری را ایفا خواهد کرد و در سطح جهانی مطرح خواهد بود.» (کتاب بیژن، ص ۲۳۴)
کورش همایونپور برای بازنمایی ِ بیشتر مینویسد: « . . . تفاوت طنز با شوخی، هزل، مسخره [مسخرگی] و مطایبه به درستی همانند جدایی میان طرح و کاریکاتور است. در کاریکاتور بخش «بیرونی» از چهره یا پیکر یک شخصیت به طور نمادی از آن شخصیت به گونهای غلو آمیز بازتاب خود را در تصویری از او مییابد، مانند کاکل آقای ریگان و دندانهای آقای کارتر. در حالی که در طرح، بخش «بیرونی» شخصیت مطرح نیست بلکه منش یا خصلت «درونی» است که در تصویر، بازتابانیده میشود. این منش یا خصلت، بیانگر یک «تیپ» اجتماعی است و بیننده در برخورد با طرح، نه یک شخصیت ویژه که نوعی از انسانها را با آن خصلت یا منش ویژه به یاد میآورد.
آنجا که کاریکاتوریست تصویری را همراه عصا و پیپ و احیانا گل ارکیده به یقهاش در برابر ما میگذارد، از ترکیب این نمادها تنها یک موجود را به یاد میآوریم و حتا اگر ترانهی فکاهی:
«گفتی که نان ارزان کنم کو نان ارزانت؟
عمّهات به قربانت!»
نیز چاشنی آن نمادها نباشد، بینندهی ایرانی تنها یک مرد سیاسی دوران خاص را به یاد میآورد. اما وقتی در طرحی مردی را میبینیم که بر روی یک صندلی که فاقد دو پایهی جلویی است نشسته و پاهای مرد به جای پایههای چوبین صندلی عمل میکند، ناخوداگاه اندیشهای در ذهن متبادر میشود: این چه گونهای آدمی است که وابسته به جایگاهی است که خود بدون پایه است؟! در اینجا اگر هم لبخندی در برخورد با این طرح بر لبان ما جاری شود، ریشخند نیست، نیشخند است.
بدین ترتیب کاریکاتور بیننده را میخنداند و تنها ریشخند است، در حالی که طرح، بیننده را به اندیشه وا میدارد و اگر هم خندهای را برانگیزد، نیشخند است». (همان، صص ۱۶۶ و ۱۶۷)
حمید دباشی هنر اسدیپور را اینگونه توصیف میکند: «قلم گستاخ و طنز تلخ و شیرین اسدیپور توان بیننده را میبُرد و کاسهی صبر او را لبریز میکند. تحمل اینهمه تردستی و تامل در این همه پردهدری از احوال و اطوار روزگار ما در توش و توان هر چشم ناظری نیست. اسدیپور میبرد و میدوزد و دفعتا میآویزد! و این همه را در چنان فضایی از بیخیالی و بیتوجهی به عواطف آبکی عوارض زودگذر حیات انجام میدهد که گویی خود از چشم اندازی دور از دسترس دوزخیان زمین، ناظر بر هستی است.» (همان، ص ۱۷۵)
کار های اسدی پور و همنسلان طراحش (به پیشگامی اردشیر محصص) چنان چشمگیر بوده که حتا نگاه هنرمندان پیش از ایشان را ربوده است. محمدعلی جمالزاده که در زمان خود، هنرمندی نوجو به شمار میآمده، گفته:
«هموطن هنرمند ما آقای بیژن اسدیپور که نه تنها از لحاظ سن و سال هنوز جوان است بلکه از لحاظ هنر و جنبهی فکر و قلم و تصور و هنر نیز کاملا جوان باقی مانده است و انشا الله با تاییدات و توفیقات غیبی باز سالیان بسیار جوان باقی خواهد ماند. کارش با همهی اشکالی که گاهی در تعبیر و تفسیر و ترجمه و فهم منظور، موجود است مورد توجه هموطنان با ذوق و حتا مراکز هنری بیگانه قرار گرفته است و الحق میتوان او را در کار نقاشی و تصویر و نوعی کاریکاتور مغز و باطن و اخلاق و نیز نقاشی و عرض هنر، آفرینندهی مکتب جدیدی خواند که به وسیله ی تعبیرات استادانه و مداخله دادن اشیا و جابهجا ساختن اعضا و قیافه و حرکات … بیسابقه به نظر میآید. او انواع اسبابهای روح دار و بیروح را از قبیل سلاح جنگی و پرنده و درخت و شاخه و برگ و تغییر دادن محل اعضا و جوارح اشخاص را به ما مینماید که ما بهوسیلهی همین تغییرات حدس میزنیم که منظور هنرمند چه کسی است و کدام جنبهی اخلاقی و معنوی آن شخص را در نظر میداشته است. مثلا مغز را به صورت لانهی مرغان و قلب را نظیر دیگ جوشان و دست را به صورت خنجر و شمشیر و نیزه در میآورد و خواننده و تماشاگر، خود حدس خواهد زد که منظورش کدام آدمیزاد و کدام قسمت خاص اخلاقی و معنوی او بوده است و روی هم رفته شاید بتوان گفت که اسدیپور خالق مکتب هنری جدیدی گردیده است که باز شاید بتوان به آن نام مکتب نقاشی روانشناسی کاریکاتوری داد و در هر حال دوستان و یارانش توفیق روز افزون او را خواستارند.» (همان، ص ۱۹۱)
محمد کریمزاده درونمایه ی بنیادین آثار اسدیپور را چنین میبیند: «موضوع اصلی کار بیژن در طرحهایش «آدم» است، همینطور «گیاهان و جانوران». و گاه هم آمیزهای از این سه در کارهای او جلوه دارند! اما هنوز «آدم» نقش اصلی را به عهده دارد و بر این محور است که نقش موضوعات دیگر تعیین و مشخص میشود.
«گل» (موضوع دیگری که از روزگار باستان تا به امروز یکی از عمدهترین بنمایههای هنری در فرهنگ ایرانی بوده است) در کارهای بیژن نقشی اساسی دارد. تا آنجا که موضوعاتی مانند انسان، گیاه و پرنده با اجزایی از گل یا با پردازههایی از گل یا کاملا به شکل گل، در طرحهای بیژن چهره میکنند.
دست کم سه دسته «آدم» را میتوان در کارهای بیژن جستوجو و از هم تفکیک کرد:
دستهی اول آدمهایی که مشخصات قهرمانان روزگاران دور (از مغول تا قاجار) را تداعی میکنند. از چهرههای مینیاتوری تا نقشپردازان تعزیه. از آدمهای پردههای شمایل تا پهلوانان زورخانهها و دیوار قهوهخانهها. البته در این طرحها بیژن «آدم»ها را به شیوهی نوینی پرداخت کرده است. به شیوهی خودش؛ بیژنی! او از فنون، قالبها، موضوعات و سبکهایی که رنگ و بوی سنتی دارند برای آفرینش طرحهای نوظهور خود سود میجوید. این شیوه ویژهی بیژن است و کار او را از طراحان دیگر متمایز میکند.
دومین دسته از «آدم»ها در طرحهای بیژن به سلاطین شباهت دارند. آدمهایی با پوشاک فاخر و نفیس و پر زرق و برق و با هیاتی که نخوت و تکبر، بزرگترین وجههی تشخیص آنها است. یکی از آنها گویا از نوادگان ضحاک ماردوش است؛ سلطانی مارسر! دیگری شباهت عجیبی به آغامحمدخان قاجار دارد! «جلال و جبروت همایونی» و «فر ایزدی» این عالیجنابان را بیژن چنان مصنوعی ترسیم و تصویر کرده است که بیننده نسبت به ذات اقدسشان احساس ترحم میکند!
آخرین دسته از «آدم»های بیژن، آدمهای امروزند: مسخ و مچاله شده، بیدست و پا، بیسر و بیبازو، دادخواه، عصبی و پرخاشگر. این «آدم»ها گاه حتا جای اعضای بدنشان با هم عوض شده است! در میان این «آدم»ها مردی را میتوان یافت که پنجه در هم افکنده، کلاهی همانند کلاه رستم دستان بر سر دارد اما به جای شاخ دیو سپید، دو شست از دو سوی کلاه به آسمان حواله شده است! مردی دیگری را دو دست (از مچ) چون شاخهای گوزن بر سر روییده است! و باز مردی دیگر به جای سر، انگشتانی بر گردن دارد و عینکی سیاه بر آن انگشتان!
در تصویر «آدمهای امروزین» نه جلال و جبروت تاریخی پادشاهان را میتوان دید و نه اصالت آدمهای روزگاران مغول تا قاجار را. آدمهای امروزین، آدمهایی عجیب و غریبند. بیهویت یا شاید با هویتهای متضادند. ترکیبشان با تاریخشان همخوانی ندارد. به آمیزهای میمانند از انسان و یک حجم بیگانه که با گلها، پرندگان و اشیا الفتی جانانه دارند.» (همان، صص ۲۵۵ و ۲۵۶ )
اما فضلالله روحانی که بیش از دیگران خود را وقف اسدیپور کرده، دربارهی آدمهای طراح و نیز ویژگی کارهایش مینویسد: «در آثار اسدیپور، انسانها در الگوهای قراردادی از پیش ساختهای گروه بندی نشدهاند. دنیای هر فرد، دنیایی مستقل است با خصوصیات ویژهی خودش. او میکوشد که این ویژگی ها را به کمک خطوط در چهرهی آنها تصویر کند. خطوطی که حرکت دارند و انسان میتواند به سهولت حرکت آنها را تعقیب کند. آدمهای او همانند خودش در دنیایی واقعی زندگی میکنند و پیامهایشان روشن و واقعی است.
در کارهای این طراح، ترس نیز واقعی است: ترس جان، ترس نان، ترس از انواع دیکتاتوریها و دیگر ترسهای آشنای زندگی عصر ما. با همهی اینها نمیتوان اسدیپور را طراح ترس و نگرانی نامید. او طراح آدمها و زندگیها است. زندگی با تمام ناملایمات و وحشتش. در یکی از طرحهایش آدمی را نشان میدهد که نیمی از پیکرش حیوانی است خونخوار. این شاید اشاره به مناسبات اجتماعی روزگارمان داشته باشد که انسان را به سوی غرایز صرف حیوانی سوق میدهد، یا غلبهی توحش را بر تمایلات انسانی مینمایاند. اسدیپور پرده از روی این توحش پنهان کنار میزند و آن را آشکار میسازد. آن پوششهای معمول و آشنایی که شاید وحشت داشته باشیم آنها را به کنار بزنیم. او میکوشد نشان دهد که اگر چه وحشتها همیشه و در همه جا مشابه نیستند، اما ریشه و علل آنها کم و بیش یکسانند.
خشونت و تحمیل، جا به جا در آثار بیژن به نمایش در می آیند. او زمانه و مردم زمانه را تصویر میکند و میگذارد که تصاویر، اوضاع و احوال را بازگو کنند! طرحهای او تقریبا همهی جنبههای زندگی را دربر میگیرند. در بسیاری از این طرحها جریان عادی زندگی مردم با طنزی تلخ و هوشمندانه تصویر شده است. در بسیاری از این طرحها مبارزهی زندگی و مرگ به نمایش گذاشته شدهاند و در مواردی زندگی حتا بر مرگ هم چیره شده است! این شاید نوعی دلجویی هنرمند از مردم نگران اطرافش باشد. او بدین وسیله به آنها قوت قلب می دهد.
در یک کلام، بیژن اسدیپور طراحی است که با طنزی ظریف به جنگ وحشت و نگرانی و بالاخره عوامل آزار دهندهی شخصیت انسانی میرود. او برای توضیح پیامهایش از کلام مدد نمیگیرد و معتقد است که «طرح باید سخناش را بدون کمک گرفتن از کلام، بیان کند. طرحی که برای القاء سوژه از نوشته سود میگیرد، طرحی نابالغ است!» (همان، صص ۱۶۵ و ۱۶۶)
حامد شهیدان دربارهی طرحهای اسدیپور، همانندسازی گیرایی به کار میبرد: «سادهترین کارهای بیژن به ماهی میمانند ـ نرم و لذیذ! در دهان میگذاری بی آن که حتا انتظارش را داشته باشی که در میان لقمهای به این نرمی استخوانی هم باشد! و بعد به ناگاه سوزش خار را حس میکنی که در گلوگاه بر سقف دهان نشسته است! …
خمیرمایه و جوهر کارهای بیژن، به پندار من، تضاد است: تضاد بین ابتذال و شکوه، مردن و بودن، درجا زدن و پویایی و رشد، و خوبی و بدی. به عبارت دیگر بیژن با قلم و دوات به جنگ تعفن میرود…» ( همان، ص ۱۷۶)
همسو با حامد شهیدان، فرامرز سلیمانی هم بر آن است که بیژن اسدیپور تصویرگر تناقضها است: «زیبا نمیبیند. تلخ است. محکم نقش میزند. از سادگی به پیچیدگی سادهای میرسد. آهسته حرکت میکند و حرف میزند. فروتن است و قدر هنر خودش را میداند. گونهای دیگر از کالبدشناسی انسان و روحیات او را به ما میآموزد. نوعی دیگر از زیستشناسی جانوران و گیاهان را. او به دگردیسی اعتقاد دارد.
نگاه او عاشقانه است. عین طبیعت است. طبیعی است. واقعی است. جست و جو میکند. چنگ میزند. می قاپد. و آنگاه لحظهای آرام مینشیند. کمین میکند. میجهد. و پارهای تازه از تن هستی. لبانش و چشمانش و پوستش میخندد. و چشمانش میگرید. عبوس است. مرموز است. شیطان است. عصبیتی پنهان و آشکار دارد. او به تصویر تناقض کمر همت بسته است . . .»
محمود فلکی در جستاری به نام «حوادث زندگی ماشینی» تاثیر میخکوب کنندهی هنر بیژن را به افتادن ناگهانی درخت مانند میکند. «بیژن در مادهی خام واقعیت که میتواند انسان یا حیوان یا اشیا باشد، بُرشی ناگهانی میزند که همچون افتادن ناگهانی درخت، به شکل حادثهای در ذهن آدمی نقش میبندد…
…نکته ی دیگری که در کارهای بیژن چشمگیر است، صمیمیت حاکم بر آنهاست که به گمانم از روحیه و طبیعت شمالیاش نشات میگیرد. برای برخی از طرحهای بیژن ممکن است نتوان مفهومی حتا دست و پا کرد یا ظاهرا بیمعنی جلوه کنند، ولی صمیمیتی که در آنها پرسه میزند باعث میشود آدم نتواند از آنها دل بکند. شاید دلیل دیگر حضور این صمیمیت، نوع برخورد او نسبت به زندگی باشد.
در بعضی از طرحها مانند طرح چهرهی ایرجمیرزا یا برتولد برشت، آن حالت و فضای عمومی طرحهای بیژن کمرنگ میشود. به گمانم در اینگونه کارها بیژن خودش نیست. اینها کارهایی است که شاید از او خواستهاند تا انجام بدهد. اگر چه خودش در گفت و گویی گفته است که: «کار سفارشی برای کسی انجام نمیدهم!» در هر حال این نوع طرحها از صمیمیت و عمق کار و لحظههای هنری اگر نگویم بیبهره، دستکم، کمبهرهاند.» (همان، ص ۲۱۶)
اردشیر محصص، طراح بلندپایه، اسدی پور را در ترسیم زندگی روستانشینان گیلان، پیشگام میداند: «بیژناسدیپور اولین طراح ایرانی است که زندگی روستایی روستاهای شمال ایران را مورد توجه قرار داده است و همینطور زندگی طبقهی متوسط و بیشتر کاسبکار شهری را که زیر عقاید و خرافات مذهبی به حرکت و سکون خود ادامه داده و با ظاهری فریبکارانه (حداقل برای خود) به اعمالی مشغولند که مطمئنا جهت یک طراح طنزنگار میتواند جالب باشد و در این میان، بیژناسدیپور خود را به صورت شخصیتی در حال فرار از تار و پود بندهای کهنه و قدیمی ترسیم میکند. گویا این فرار و گریزها، در دنیای واقع نیز به وقوع پیوسته است و وی بالاخره به دنیای خارج رفت و ضمن تحصیل در رشتهی مهندسی راه و ساختمان، بیش از پیش به کار طراحی نیز پرداخت و اکنون همچنان که روی نقشههای راه و ساختمان سر خم کرده، راهروها و دهلیزهای زندان و اتاقهای استنطاق و شکنجه را به خاطر میآورد و ضمن به تصویر در آوردن آن خاطرات، تمام حکومتهای علاقمند به کشتار و شکنجه را محکوم میسازد» (همان، ص ۲۰۸)
بر این پایه «[اسدی پور] از تماس با آثار و جریانهای هنری غرب به تجربههای پر بهایی دست یافته است. او توانسته بدون این که تحتالشعاع تکنیکهای خارجی قرار گیرد به کیفیت هنری نو کنونی (که آمیزهای است از خطوط نیرومند، سمبولهای ویژه و مضمونهای تفکر برانگیز) برسد.»(فضلالله روحانی، کتاب بیژن، ص ۲۲۰)
او «از آمیختن مواریث فرهنگی بومی با هنر مدرن، ترکیب ویژهای را خلق کرده است که حتا بدون امضایش شناخته میشود. طرحهای پر از استعارهاش آمیزهای است از خطوط و اندیشه که ریشه در تجربیات و برداشتهای اجتماعیاش دارند. او معتقد است خلاقیت هنرمند باید در خدمت اعتلای هنر مترقی و در راستای بهبود زندگی انسانها باشد.
هنرمند پویا هرگز خود را در قله نمیبیند، بلکه پیوسته جست و جوگر آفاق تازهتری است. بیژن یک چنین هنرمندی است. هرگز از آخرین دستاورد خود ارضاء نمیشود. برتری کیفی خطوطش از کاری به کاری دیگر گواهی بر این مدعا است. پذیرفتن بر قله بودن، خود به نوعی پذیرش آغاز سقوط است.» (فضلالله روحانی، کتاب بیژن، ص ۱۷۲)
یکی دیگر از ویژگیهای آثار بیژن اسدی پور دگردیسی بخشی از چیزها، جانوران و آدمها به یکدیگر، یا همآمیزی آنها با یکدیگر است. فیروزه خطیبی در این باره مینویسد: «گاه در طرحهای بیژن، کاراکترهای انسانی با استفاده از اعضای بدن حیوانات به خونخوارهایی تبدیل میشوند. این نقشها میتواند بیانگر این موضوع باشد که جوامع کنونی چگونه با برتر شمردن غرایز حیوانی و توحش، بر خواستههای راستین انسانی غلبه کردهاند. اسدیپور با استفاده از دستها در طرحهایش بازیهای بی شمار و تماشایی ارائه میدهد. دستهای مشت شده، دستهایی که چیزی را به سختی فشرده یا نگهداشتهاند، دستهایی در دستهای دیگر و دستهایی که بر سرها حایل شدهاند، دستهایی که قنداق تفنگی را چسبیدهاند، یا دستهایی که چوبهای زیر بغلی را میفشارند!
در طرحهای بیژن، گونههای گل همواره به کار رفتهاست: بر سر مادری عزادار گلهای محمدی به گونهای روییده که ساقههای آنها از اشک چشم او آب میخورند! در جایی دیگر نیز از شاخهای گوزنی گلهای صحرایی روییدهاند.
اکثر کاراکترهای اسدیپور مردان و زنانی فاقد سر هستند! جانشین سرهای گمشدهی اینان گاه شاخهی درختی، گاه کلاغ پرحرفی، گاه طنابی، و گاه نیز یک دستمال سیاه ترسیم شدهاند! در طرح معروف «جامعهی مصرفی» زن و مردی تصویر شدهاند که سرهایشان تبدیل به قاشق و چنگال شده است!» (کتاب بیژن، ص ۲۲۹)
ایرج هاشمیزاده سوررآلیسم اسدیپور را در پیوند با واقعیتگرایی (در اینجا به معنای حقیقتگرایی) او ارزیابی میکند. مینویسد: «اردشیر محصص میگوید: کاریکاتور یک هنر رپرتاژ است، یک وقایعنگاری است. من آنچه را میبینم، میکشم. به نظر من کاریکاتورها اسناد یک عصرند، همچنان که مدارک رسمی، اعلامیههای دولتی و گزارشهای پارلمانی نیز چنیناند» …
… و چنین است که اردشیر محصص در نیویورک، بیژناسدیپور در نیوجرسی، کامبیز درمبخش در آلمان، پرویز شاپور در تهران و داریوش رادپور در رم به وقایعنگاری زمان و گزارشنویسی عصر ما مشغولند و چون در محدودهی تنگ و بستهی فرهنگ ما مجال نفس کشیدن ندارند و باز چون شاید که «خطوط» برعکس «کلام» زبانی بینالمللی است و احتیاج به مترجم ندارد، به موفقیت و شهرت بینالمللی رسیدهاند… (همان، ص ۲۳۹)
«اسبسواری اسدیپور در دنیای «ناممکن»ها او را از فراز و نشیب جادههای خاکی و کوه و کمرهای سوررآلیسم و طنز عبور میدهد.
این جادهی طنز و سوررآلیسم چگونه است؟ اجازه بدهید قبل از آنکه تعریف خود [= ایرج هاشمیزاده] را بیان کنم، دوباره از اردشیر محصص کمک بگیرم: «در جدیترین مسایل همیشه مایهای برای طنز هست (مگر جدی بودن خودش جدیترین طنزها نیست؟) طنز، لحظههای درونی هر موضوع و هر شیی است.
باید نگاهت خاصیت مته را داشته باشد، سوراخ کند و فرو برود تا در اعماق، به این لایهی طنز و حتا هزل بر بخورد . . . تعادل مسخرهترین حرفها است. تعادل عادتی است که چشم ما با آن خودش را گول میزند، و گرنه در دنیا هیچ چیز متعادل وجود ندارد. کشف و تفسیر این بیتعادلی بارزترین تفسیر کاریکاتوریست است. . . اگر چشمهایت به «عادت» اعتماد نداشته باشد، تو کاریکاتور را در هر چیزی میتوانی پیدا کنی . . . ».
سوررآلیسم، مکتبی است در دنیای هنر. بیان احساس و اندیشهی خالصی است که هیچ گونه زمینهی فکری و ذهنی و اخلاقی و حتا قواعد هنری، خالق آن نمیباشند. سادهتر بگویم، بیرون زدن «درون» به «بیرون» است! ارائهی تخیلات بیقید و بند و آزادی است که هر انسانی در عالم خواب با آن روبهرو میشود و فارغ از هرگونه دخالت و ممانعت عقل و اراده و گناه و شرمندگی در جلو چشمان ما ظاهر میگردد.
در و پنجرهای که زیگموند فروید در دنیای طب و روانشناسی باز کرد، پرنده ی سوررآلیسم را در دنیای ادبیات و هنر به پرواز در آورد.
وقتی میگویم اسدیپور سوار بر اسب از جادههای «ناممکن» حرکت میکند، مقصودم دقیقا جادههایی است که من و شما هر شب به هنگام خواب، سوار بر اسب یا پیاده از آنها عبور میکنیم. هنر اسدیپور (به مثابه یک هنرمند سوررآلیست) عکسبرداری از سواریهای من و شما به هنگام عبور از جادههای بیشرم و حیا است!!
…این تصاویر برای تماشاگر ایرانی ثقیل است. چشمانی که در فرهنگ بسته و محدود ما عادت به تصویر و تماشا ندارد و نقاشی را هنوز شمع و گل و پروانه میداند ـ و تقصیری هم ندارد ـ اگر این تصاویر در لباس شعر به گوشش برسد آسانتر میپذیرد، چرا که با شعر، سابقهی ذهنی دارد…» (همان، صص ۲۳۹ و ۲۴۰)
فضلالله روحانی باورمند است: « «رنگ» نیز عنصری تازه در کارهای بیژن است. کارهای رنگیاش به دور از نقاشی رنگی سنتی، ترکیبی است از: طرح، خط، مینیاتور ایرانی و هنر غربی. آمیزهی بدیعی که رنگ در آن جزیی ضروری و عمیقا سمبولیک است.» (همان، ص ۱۷۳)
«در کارهای بیژن خطوط، هندسی نیستند و این کیفیت همیشگی خطهای اوست. خطوط او از ظرافت به قدرت و گاه حتا به خشونت میرسند اما هرگز انعطاف پذیری خود را از دست نمیدهند. گاه «خطی» عینا یک «حرف» را تصویر میکند. شاید بدون این که طراح چنین قصدی داشته باشد. ممکن است بدین دلیل که «واژه» در ذهن او حالتی تصویری دارد. خودش یکبار در مصاحبهای اشاره کرده است که چه گونه اعداد را از طریق ترسیم نگاشته است! … پس از یک سلسله تجربههای نو، طراح به غیر از رنگهای سیاه و سفید، از رنگهای دیگر نیز استفاده میکند (۱۳۶۶ خورشیدی). مینیاتور (شاید دقیقا نتوان کارهای بیژن را که نمادی ویژه دارند، مینیاتور خواند، اما دیدن آنها بیشبهه نوعی مینیاتور را تداعی میکند) که گاه و بیگاه در کارهای بیژن چهره کرده، طی این دوران توسعهی بیشتری مییابد و گاه از حاشیه به متن گام مینهد (صورتنامهی آزمایشی).
این شاید به نوعی بازتاب غربتنشینی و دوری طراح از سرزمین خود باشد…
در کارهای اخیر بیژن، مشقهای خوشنویسان به کار برده نمیشود؛ او خود، کلمات را «طراحی» میکند و با مجموعهای از کلمات طرحی را ارائه میدهد که نه تنها در کلیت خود رسانای مفهوم، احساس یا پیام ویژهای است [که] گاه مجموع کلمات خود، شعری، لطیفهای، طنزی یا اندرزی است. اشاره کردیم که در این کارها، کلمات نوشته نشده بلکه تصویر شدهاند! این است که در بسیاری از موارد، جزء هیچیک از شیوههای رایج خطاطی (رسمالخط معمول) به حساب نمیآیند. با آشنایی عمیقی که یک ذهن شرقی با کلام دارد، این طرحهای تازهی اسدیپور اسطورههای کهن را به خاطر تداعی میدهند، آنجا که خط و طرح و کلام، آمیزشی شگفتانگیز مییابند و همه به یکسان در خدمت انتقال یک پیام یا بیان یک احساس قرار میگیرند.» (پیشین، صص ۱۷۴ و ۱۷۵)
کوتاه سخن آنکه به گفتهی محمد کریمزاده «بیژن، نگارستان شکوهمندی در دنیای خیال دارد. عناصر گوناگون فرهنگ کهنسال ایرانی، اشیاء مجرد این نگارخانهاند. بیژن این اشیای مجرد را از غرفههای فراموش شده بیرون میکشد و غبار سالیان دراز فراموشی را از آنها میسترد و آنها را جلا میدهد، پرداخت میکند و چیزی از خود به آنها میافزاید. نه چیزی اندک، بلکه چیزی شایگان ـ چیزی جانانه! آنگاه آن نقشهای کهنهی قالی، آن کاشی کاریهای قدیمی، آن ترمههای چشمنواز، به یکباره جان میگیرد و زنده میشوند! آب و رنگ امروزین میگیرند و ما را مسحور میکنند. ما این اشیا (طرحهای بیژن) را قبلا در جایی دیدهایم؛ آنها در صندوقچهی حافظهی ما، در ذهن عتیق ما، جایی برای خود دارند. آنها تاریخ و فرهنگ ما را به یادمان میآورند. بیژن این یادگارها را دستکاری کرده است. خودش را در آنها ریخته است. حالا آنها با ما صمیمیتر و آشناتر و مهربانتر شدهاند! و نیز حتا قدمی به جلو برداشتهاند: با زمان مطابقت یافتهاند و امروزی شدهاند. (همان، صص ۲۵۵ و ۲۵۶)
بیژن اسدی پور دربارهی دوری از ایران و دلتنگیهای آن میگوید: به گمانم ماهی زیباترین تنگها هم همیشه دلتنگ دریا باشد! (همان، ص ۲۳۴)
کتابنامه:
ـ روحانی، فضلالله، کتاب بیژن، بنیاد زیبا و نشر هنر، لس آنجلس، ۱۳۸.
گوشزد یک : این پژوهش نخستین بار در شماره ۳۶ ماهنامهی اینترنتی ایران دیدار (امرداد و شهریور ۱۳۹۱) منتشر شده است.
گوشزد دو: این سالشمار را آقای بیژن اسدی پور برای پژوهنده فرستاده است:
سالشمار
بیژن اسدیپور
*************************
به همت مهناز عبدالهی
(با قدری دستکاری!)
- ۱۳۲۵ خورشیدی = ۱۹۴۶ میلادی
تولد ۲۰ مهرماه در روستای آبکنار (بندر انزلی، گیلان). فرزند اول نرجس نجارحرفه و قاسم اسدیپور. برادر و خواهرها: حسین، افسانه و لاله.
۱۳۳۳ = ۱۹۵۵
نقل مکان به تهران در هشت سالگی.
۱۳۴۱ = ۱۹۶۲
آغاز فعالیت هنری در سن شانزده سالگی؛ ارسال نوشته های فکاهی و طنز آمیز برای روزنامه ی توفیق.
۱۳۴۴ = ۱۹۶۴
اخذ دیپلم ریاضی از دبیرستان میرافضلی تهران.
۱۳۴۵ = ۱۹۶۶
شروع تحصیل در رشتهی اقتصاد دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران، دعوت به همکاری با روزنامهی توفیق از سوی حسین توفیق. اسامی مستعار بیژن: «برگ چغندر»، «ملابنویس»، «ریش سیاه»، و «یک نفر دیگر».
۱۳۴۹ = ۱۹۷۰
فارغ التحصیلی از دانشگاه تهران، انتشار کتاب «طنزآوران امروز ایران» (کار مشترک با عمران صلاحی)، دایر کردن انتشارات «کتاب نمونه»، تهران. ادامه ی فعالیت در هیات تحریریهی روزنامهی توفیق تا زمان توقیف و تعطیل غیرقانونی آن.
۱۳۵۰ = ۱۹۷۱
معرفی و چاپ کارهای بیژن توسط خسرو گلسرخی در مجموعهی « معرفی طراحان ایران» آمده در بخش هنری نشریهی کیهان سال 50.
۱۳۵۱ = ۱۹۷۲
دایر کردن محلی برای ارایهی کتابهای انتشارات «کتاب نمونه» در رو به روی دانشگاه تهران بهاتفاق محمدتقی روحانیمنش، آغاز کار در دانشگاه تهران بهعنوان مدیر مجلهی «تحقیقات اقتصادی» دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران.
۱۳۵۳ = ۱۹۷۴
ازدواج با ناهید اصلانبیگی، بازداشت و حبس بیژن از طرف مقامات امنیتی رژیم پهلوی برای مدت شش ماه بهخاطر فعالیتهای انتشاراتی «کتاب نمونه»، و بستن این موسسه از سوی مقامات امنیتی رژیم پهلوی.
۱۳۵۴ = ۱۹۷۵
معرفی و چاپ کارهای بیژن در کتاب «طراحان طنزاندیش ایران» کار ایراندخت محصص، انتشارات دنیا، تهران. انتشار کتاب «ملانصرالدین» بیژن از سوی انتشارات مروارید، تهران. شرکت در یک نمایشگاه گروهی در «خانهی فرهنگ ایران» (کانادا). مصاحبهی فهیمه فرسایی (بهجت امید) با بیژن، روزنامهی کیهان، اسفندماه.
۱۳۵۵ = ۱۹۷۶
انتشار کتاب «کلثوم ننه» بیژن از سوی انتشارات مروارید، تهران. شرکت در نمایشگاه گروهی طراحی «گالری عبید»، دانشگاه تهران. تولد فرزند اول «کامیار اسدیپور» در آذر ماه.
۱۳۵۶ = ۱۹۷۷
انتشار کتاب «تفریح نامه» (کارهای مشترک طراحی با پرویز شاپور) انتشارات مروارید، تهران. چاپ دوم کتاب «طنزآوران امروز ایران»، انتشارات مروارید، تهران. برگزاری نمایشگاه سه نفره (با پرویز شاپور و عمران صلاحی) در «نگارخانهی تختجمشید» تهران. دریافت جایزهی انجمن منتقدین ترک، ترکیه. گفت و گوی کیخسرو بهروزی با بیژن، رادیو تهران. کنارهگیری از کار دانشگاه تهران.
۱۳۵۷ = ۱۹۷۸
انتشار کتاب «طنز خانگی» طنزهای کوتاه بیژن از سوی انتشارات مروارید، تهران. سفر به آمریکا، ایالت میشیگان۲۳۶۱ =
فارغ التحصیلی از دانشگاه وین استیت (دیترویت، میشیگان) در رشته ی راه و ساختمان.
۱۳۶۲ = ۱۹۸۳
دریافت مدرک فوقلیسانس در رشتهی راه و ساختمان از دانشگاه وین استیت، آمریکا.
۱۳۶۳ = ۱۹۸۴
شرکت در نمایشگاه گروهی موزهی پاسیفیک آسیا، پاسادنا، آمریکا. معرفی و چاپ آثار بیژن در نشریهی «وارلیق»، ترکیه. تولد فرزند دوم «آزاد اسدیپور». نقل مکان به نیو اورلئان. انتشار نقدی از اردشیر محصص بر کارهای بیژن به نام «محکومیت حکومتهای علاقمند به ترور و اختناق».
۱۳۶۴ = ۱۹۸۴
انتشار کتاب «وقایع روزمره» با مقدمهی فضلالله روحانی، از انتشارات «کتاب نمونه»، نیواورلان، آمریکا. انتشار «صورتنامهی آزمایشی»، نیو اورلان. انتشار چاپ دوم «وقایع روزمره»، انتشارات ایرانزمین، آمریکا. انتشار چاپ سوم «طنزآوران امروز ایران» با اضافات، انتشارات مروارید، تهران. انتشار کتاب «با تقدیم احترام» (مجموعهی ۲۴ کارتپستال)، انتشارات ایرانزمین، آمریکا. شرکت در نمایشگاه گروهی، دانشگاه کلمبیا، نیویورک. سفر و مصاحبه با نشریه ی جمهوریت ترکیه. مصاحبهی حمید اخگر با بیژن. چاپ کار بیژن در «گرافیس سالانه» (Graphis Anual) سوییس.
۱۳۶۶ = ۱۹۸۷
دریافت جایزهی مجلهی «آرت دایرکشن» (Art Direction)، نیویورک، برای جلد کتاب « با تقدیم احترام». انتشار کتاب «معرفینامه»، نشر کانون دوستداران فرهنگ ایران، واشنگتن دی سی. شرکت در نمایشگاه گروهی دانشگاه وایدنر (پنسیلوانیا) و گالری نکسس (فیلادلفیا). مصاحبهی ایرج یمیناسفندیاری با بیژن. شبی با بیژن (سخنران فضلالله روحانی)، کانون فرهنگی نیما، دانشگاه یو. سی. ال. ای، لس آنجلس.
۱۳۶۷ = ۱۹۸۸
نقل مکان به نیوجرسی. انتشار کتاب «خطنگاری» و مجموعهی «شش و هشت»، انتشارات روزن، نیوجرسی. دریافت جایزهی مجلهی «آرت دایرکشن» برای جلد کتاب «معرفینامه». چاپ و معرفی کارهای بیژن در نشریهی هنری «آیدیا»، ژاپن و نشریهی هنری «دیزاین جورنال»، چاپ کره جنوبی. نمایشگاه آثار بیژن در دانشگاه «استیونستک»، نیوجرسی، به همت انتشارات روزن و انجمن فرهنگی و انساندوستی ایرانیان نیوجرسی. نمایشگاه آثار بیژن در واشنگتن دی سی از طرف کانون دوستداران فرهنگ ایران. انتشار نقدی بر کارهای بیژن تحت عنوان «از واژه تا اسطوره» از فضلالله روحانی. مصاحبهی فیروزه خطیبی با بیژن و گفت و گوی احمد آدم و عبدالله سمندریزاده با بیژن برای نشریه ی عاشقانه.
۱۳۶۸ = ۱۹۸۹
دریافت جایزهی «آرت دایرکشن»، نیویورک، برای طرح جلد کتاب «خطنگاری» و جلد کلکسیون «شش و هشت». انتشار کتاب «یک حرف و دو حرف» (نقدی بر «نقد» آثار بیژن اسدیپور، گردآورنده فضلالله روحانی)، انتشارات فارابی، نیوجرسی. چاپ آثار بیژن در کتاب «ایران»، چاپ دانمارک. نمایشگاه کارهای بیژن در دانشگاه کلمبیا و دانشگاه مریلند.
۱۳۶۹ = ۱۹۹۰
تهیه ی فیلم ویدیویی از بیژن، توسط علی شیوا برای تلویزیون سیمای ایران، نیویورک. مصاحبهی ایرج گرگین با بیژن برای رادیو امیدایران، لس آنجلس. مصاحبهی یاور استوار با بیژن در مجلهی «بازتاب» سوئد. نشستی با بیژن در دانشگاه کلمبیا، نیویورک همراه با سخنرانی محمد صدیق. گفت و گویی با سعید قهرمانی برای «نشریه ی انجمن ایرانیان مریلند». چاپ کتاب «برگزیدهی کاریکلماتورهای پرویز شاپور» با نظر بیژن اسدیپور، انتشارات نشر هنر. مصاحبهی بیژن با روزنامهی مهاجر، چاپ دانمارک.
۱۳۷۰ = ۱۹۹۱
برپایی نمایشگاه آثار بیژن در «آیس گالری»، نیوجرسی. «شبی با بیژن اسدیپور»، کانون دوستداران فرهنگ ایران، واشنگتن دی سی، سخنرانان رضا قنادان و فرامرز سلیمانی.
۱۳۷۲ = ۱۹۹۲
سفر به ژنو (با ایرج هاشمیزاده) و دیدار محمدعلی جمالزاده. افتتاح نمایشگاه آثار بیژن در «موسسهی آسیایی ـ آفریقایی» در اتریش. دو نشست با ایرانیان مقیم گراتس و وین، اتریش. انتشار ویژهنامهی پرویز شاپور ،با نظر بیژن، در مجلهی عاشقانه، هوستون. مصاحبه با مهدی مهرآموز برای نشریهی شهروند، کانادا. انتشار نوشتهی بیژن «از اولین نامه تا اولین دیدار» (گزارش سفر دیدار جمالزاده)، نشریهی علم و جامعه. نشستی با بیژن، انجمن متخصصین ایرانی، سن هوزه، سخنران دکتر حمید محامدی. مصاحبهی شاهرخ تویسرکانی با بیژن برای مجلهی «دنیای سخن»، چاپ تهران.
۱۳۷۲ = ۱۹۹۳
همکاری (به صورت هنرمند غیر وابسته) با روزنامه نیویورکتایمز. آغاز انتشار نشریهی «دفتر هنر» به سردبیری بیژن (تا کنون بیست شماره منتشر شده است). انتشار ویژهنامههای منوچهر آتشی و محمود عنایت در مجلهی عاشقانه با نظر بیژن.
۱۳۷۳ = ۱۹۹۴
«نمایشگاه و نشستی با بیژن» در انجمن فرهنگی و انساندوستی ایرانیان، نیوجرسی، سخنران جلسه حمید دباشی. انتشار «ویژهنامهی بزرگ علوی»، «یدالله رویایی» و «عمران صلاحی» با نظر بیژن در نشریهی عاشقانه، هوستون. آغاز انتشار صفحات«صافکاری» (طنزهای بیژن اسدیپور و پرویز شاپور و عمران صلاحی) در نشریهی عاشقانه، هوستون. طراحی و دیزاین جلد برای انتشارات راتلج (انگلستان). نشستی با بیژن در کانون فرهنگی لوییزیانا. شرکت در نمایشگاه جمعی فستیوال هنری، نیوجرسی.
۱۳۷۴ = ۱۹۹۵
چاپ سلسله مقالات فضلالله روحانی با عنوان «کتاب بیژن» در نشریه ی عاشقانه. مصاحبهی تلفنی فرهنگ فرهی با بیژن در ارتباط با نشریهی دفتر هنر. «شب طنز: نشستی با بیژن» در انجمن فرهنگی دالاس به همت مرتضا عبدالهی. طراحی و دیزاین جلد کتاب برای انتشارات ایرواین، آمریکا. شرکت در نمایشگاه جمعی سالانهی فستیوال هنری (هنرمندان مقیم ایالت نیوجرسی).
۱۳۷۵ = ۱۹۹۶
«جلسهی طنز و شعرخوانی» با حضور بیژن اسدیپور و اصغر واقدی،انجمن فرهنگی آستین، تگزاس. «نمایشگاه کارهای چاپی بیژن» در کتابخانهی «ییتن تان»، نیوجرسی.
۱۳۷۶ = ۱۹۹۷
جلسهی «طنزخوانی بیژن» بهدعوت بنیاد کیان در کانون سخن، لس آنجلس. آخرین دیدار با صادق چوبک به اتفاق فضلالله روحانی. انتشار «دفترهنر ویژهی طنز ایران» با نظر بیژن.
۱۳۷۷ = ۱۹۹۸
«جلسات طنزخوانی» در کانادا (دانشگاه تورنتو و انجمن ادبی مونترال، آخر ژانویه ی ۱۹۹۸).
۱۳۷۹ = ۲۰۰۰
جدا شدن از محیط خانه و خانواده و جا به جایی از ایالت نیوجرسی به ایالت کالیفرنیا (شهر استاکتون) و آغاز کار در شرکت راه سازی ایالت کالیفرنیا (کالترانس).
۱۳۸۰ = ۲۰۰۱
دعوت و حضور در مسابقهی بینالمللی کاریکاتور از سوی «دوگن فاندیشن» در شهر آنتالیا (ترکیه) بهعنوان هنرمند عضو ژوری (داور) از ایران. نشستی با بیژن در «خانهی ایران» میشیگان. سخنرانی بیژن تحت عنوان «چهره ی طنز» در دانشگاه واشنگتن (سنت لوییز) به دعوت انجمن فرهنگی ایرانیان غرب میانه.
۱۳۸۲ = ۲۰۰۳
«جلسهی طنز و شعرخوانی» با حضور بیژن بههمراه اصغر واقدی و حبیب شوکتی. انتشار کتاب «بر بام استعارهها» سرودههای محمد ذکایی بر آثار طراحی بیژن.
۱۳۸۳ = ۲۰۰۴
انتشار «کتاب بیژن» بهکوشش فضلالله روحانی، از سوی «نشر هنر» با یاری «بنیاد زیبا» (نیوجرسی) و «کلبهی کتاب» (لس آنجلس). انتشار کتاب «یک لب و هزار خنده» (جلد دوم طنزآوران کار مشترک با عمران صلاحی) ، انتشارات مروارید، تهران.
۱۳۸۶ = ۲۰۰۷
انتشار کتاب «دورییات» طنزهای بیژن با مقدمه محمد کریمزاده توسط نشرهنر، استاکتون.
۱۳۸۸ = ۲۰۰۹
انتشار «دفترهنر ویژهی سهتفنگدار طنز ایران» (دربارهی بیژن اسدیپور و پرویز شاپور و عمران صلاحی) -همره با صدا و تصویر کار لقمان ادهمی و رضا شریفها – به سردبیری بیژن.
۱۳۹۰ = ۲۰۱۱
انتشار «دفترهنر ویژهی نشریه توفیق» (همراه با صدا و تصویر کار لقمان ادهمی و سهراب اخوان) با نظر و کار بیژن. سه نشست برای انتشار «دفترهنر توفیق» با حضور بیژن در ساکرامنتو و لسآنجلس و واشنگتن دی سی.
• ۰ ۰
• ۹۵/۱۲/۲۵
• مهرداد شمشیربندی