واژگان خانگی

شاعران این شماره:
واهه آرمن، پروین سلاجقه، علی صالحی، فدریکو گارسیا لورکا، شمس لنگرودی و علیشاه مولوی


    یک شعر از: واهه آرمن

گاهی ساده نمی‌گذرد
این گذرگاه خاموش پر از رویای
دلواپسی
تو را با خود ،خواهد برد
خیال جامانده‌ای، در تو زندانی‌ست
به تصویرش بنشین

 

 


    یک شعر از: پروین سلاجقه
                      از دفتر ” به مردن عادت نمي كنم” 

 

خودت این طور می خواستی
دلت که با مورمور پوست شهر
خو می گرفت
تقصیر کسی نبود؟؟

با فصل ها که می روند،
با فصل ها که می آیند
با سبزها که می روند،
با زردها که می آیند…

فردا شاید خیابان های نمایشی نام تو را فراموش کنند
اما قلب من ، هرگز
تازه آن وقت است که عاشقی ما آغاز می شود…

       


    یک شعر از: علی صالحی

 

شما سرتان سلامت!
شما چه می‌دانید در این مَعبرِ بی‌چراغ
بر من چه رفته است.

شما چه می‌پرسید
من از تنفسِ ممنوعِ کلمات،
چگونه
در کالبدِ کُشته‌شدگانِ آزادی
دمیده‌ام!

بعد از این…باری
به چه کارِ من می‌آید
که در غیابِ من چه می‌گویید!

شما باز هم فراموش خواهید کرد
در معرضِ این ظلمتِ موْحِش
بر من چه رفته است.

زهی…زهی… زهی بی‌حیا!
آن سَرِ بُریده‌ای
که برای ترساندنِ من آورده‌اید،
سَرِ خودِ من است.

 

 


” فدریکو گارسیا لورکا – شاعر شهید اسپانیا “

 

از صورت‌کتاب عطار دزفولی که قلم با او سازگار است. هم خوش می‌نویسد و هم تصویرساز روزگاران نابکارست علی اکبر قلندری را می‌گویم.

و اما، کسی هست، که شما را بیاد آورد؟
خیر، چرا که شما نه شاعر بودید و نه نقاش و نه بازیگر سینما .
و شاید فلسفه تکه تکه شدن و سوختن، این است!!!
نه صُلب سنگ بازت می‌شناست
نه اطلس سیاهی
که در آن تجزیه می‌شوی
حتی خاطره خاموش تو نیز
دیگر بازت نمی‌شناست
چرا که برای ابد مرده‌ای . . .

 

 


یک شعر از: شمس لنگرودی

 

 

بانوی شعله‌های ابد!
چنگت را بردار
ترانه‌های شگفتت را ساز کن.

بگذار نت‌های جهان
گرداگردت
… دو زانو بنشینند
بگذار سنبله‌ها در بارانت خم شوند
من
دیگر
آوازی
ندارم.

 

 


      یک شعر از: علیشاه مولوی

 

من، تو و باران
دلخوشم می‌کنی که،
پائیز پارسال پیرتر بودم
که،
از خیابان‌های خیس پاییزی،
تنها،
شاعران شعله‌ور می‌گذرند
که،
پاییز پیمانه سرآمده تابستان است،
تو که از جنس بهار و بابونه بودی چرا؟
تاوان این همه جنون‌سالی،
کلنجار با واژه‌های کودنی ست
که
تا رهاشان می‌کنم
کلمات قصار می‌شوند
و بعد.
چند جمله خواب خاکستری کوتاه در بیداری،
مثل نوزاد ناقص پروانه
حالا دوست داری بدانی که چرا؟
آرزو می‌کنم ای کاش،
با هفتمین پائیز کودکی‌اَم رفته بودم؟
پس بیا،
تا انتهای برگ‌فرش این خیابان خیس با هم برویم.

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.