پیرمرد در ۲۶ فروردین چند سال پیش تنها و در خانهاش چشم از جهان فروبست، او به هر روی یکی از مهمترین شاعران تاریخ ادبیات معاصر ایران بود. حکومت تلاش داشت تا پیکر این مرد خاص و دوستداشتنی را در قطعهی هنرمندان دفن نکنند، جرمش تودهایبودن و از همه مهمتر حضور در تاسیس سازمان انرژی اتمی در دوران پهلوی بود. تودهای که بارها زندانی شده بود. اگر تلاشهای همکار عزیزم ” یاسین نمکچیان ” نبود حالا او در گوری پرت و پلا آرمیده بود اما به مدد معرفت و بزرگواری یاسین عزیز دست کم تدفین او در قطعهی هنرمندان صورت گرفت. در ادامه پیشمصاحبه و متن یکی از گفتگوهایی که با او داشتم را میتوانید بخوانید:
…………
روزنامهی شرق/ مهدی وزیربانی:
شعر مدرن ايران با حركت منطقي و ساختارشكن نيما يوشيج در سال ۱۳۰۱ در حالي آغاز شد كه شاعران كلاسيك ايران در غبار حجرهی ” حيدرعلي چایفروش ” هنوز در حال بازنويسي قدما بودند. نيما انتقادات و تحقيرهاي بسياری را به جان خريد و با به خطر انداختن ” زبان ” سبب تولد فرآيندي مدرن در مدهاي كهنسال الفبايي شعر ايران شد. حركت نيما در واقع هنر ايران را در تمام زوايا وارد دگرديسي عظيمي كرد. پس از نيما و شاگردانش شعر ايران هنوز هم بر ستونهاي رستاخيز شعر نيمايي ايستاده است. « كيومرث منشيزاده » شاعر « شعرهاي رنگي » كه در دهه ی ۵۰ شعر ايران با دفتر شعر «سفرنامهی مرد ماليخوليايي رنگپريده» خودش را به شعر رسمي ايران معرفي كرد از جمله شاعرانيست كه در كشف لايههاي نامكشوف نيما و شعرش پژوهشهاي بسياري كرده است. منشيزاده در مطبوعات دههی ۵۰ دست به طنزنويسي زد و با ” بيژن اسديپور ” در ” توفيق ” و احمد شاملو در ” خوشه ” همكاري كرد. او را شاعر رياضي شعر معاصر هم ناميدهاند. با او درباره ی نيما گفتوگو کردهام که با هم میخوانیم:
وزیربانی: ظهور”سمبليسم” در شعر فرانسهی قرن نوزدهم، واكنشي بود در برابر “رئاليسم” كه در آن واقعيتهاي عام و بيروني توصيف و تصوير ميشد. اما نيما يوشيج از تفاوت ابهام و پيچيدگي در شعر سمبليستها و معماسازي كلامي شاعران پيرو سبك هندي و حتا دشوارنمايي بسياري از ابيات ” نظامي گنجهاي ” به نظر ميرسد كه دريافت صحيحي نداشته است. شما چه نظري در اين باره داريد؟
منشیزاده: نه، من گمان ميكنم كه نيما دريافت بسيار درست و منطقي از اين مسايل داشته است و علت اين گمان من هم آن است كه كاتب هنری دقيقا در هنرهای مختلف با هم «مطابقه» ندارد، يعني اصولا شعری به نام شعر «رئاليست» در دنيا وجود ندارد و اين را هم بايد اضافه كنم كه به اعتقاد من «رئاليته» نفي شعر است و دليلش هم اين است كه شعر بر قطب «حقيقت» ميايستد و «رئاليته » متعلق است به «واقعيت»، يعني شعر چيزي هست كه نيست، در حالي كه « رئاليته» چيزی هست كه هست. اين «سمبليسمي» كه شما از آن حرف زديد، در كشور فرانسه پس از « پاراناسين »ها به وجود آمد. مكتب «پارناس» مكتبي بود كه توسط كساني همچون « لامارتين » شكل گرفت. «سمبليسم» در واقع نقطهی مقابل آن بود. سمبليستها آنچنان كه شما مثلا در نقاشي ميبينيد با آنچه كه در شعر هست دقيقا متلازم و مشابه نيستند. «سمبليسم» فرانسه با “بودلر”، “ورلن”، “رمبو” و “مالارمه” شروع شد كه مالارمه در اين جمع شعرش بسيار “پرزانتابل” و قابل ارائهتر هم هست، ولي بودلر شهرت بيشتري دارد و در حال حاضر هم در فرانسه پس از “هوگو” ، مالارمه از معروف ترين هنرمندان محسوب ميشود كه آقای ” پل والري ” هم دربارهاش ميگويد: «متاسفانه بزرگ ترين شاعر فرانسه ويكتور هوگوست.» اين آقا نتوانسته است ويكتور هوگو را نه در شعر و نه در نويسندگي پيدا كند. پس از ” سعدی ” پرزانتابل ترين و مهمترين نويسنده ادبيات انساني جهان ويكتور هوگو بوده است آن هم به دليل نوشتن كتاب ” بيچارگان ” كه در ايران به اشتباه ” بينوايان ” ترجمه شده است، چراكه بينوايي قسمتي از بيچارهگيست، بينوايي مربوط به بي برگ و نوا و چيزی نداشتن است ممكن است، يك آدمي مثل ” ساموئل بكت ” هم بينوا بوده باشد، اما بيپول كه نبوده است!
ويكتور هوگو شاعر و نويسنده بسيار بزرگي است و بعد از او بودلر. در بين سمبليستهاي فرانسه ورلن و رمبو هم هستند كه پل ورلن در حقيقت ملكالشعرای فرانسه هم بوده است. اين مقدمه كوتاه و گذرا برای آن است كه برسيم به يك آشنايي مختصر از سمبليستهای فرانسه تا عقيده مخالف خودم با اين قضيه را كه نيما تحت تاثير سمبليسم آن هم از فرانسه است، اعلام كنم. اين فكر اشتباه است كه نيما يوشيج چون بعد از مالارمه و بودلر پيدايش ميشود لزوما چيزي از اينها كمتر دارد، در حالي كه به نظر من از تمام اينها بلكه از ۹۹ درصد شاعران جهان، هم شاعرتر بوده و هم تنهاتر. نيما تنهايي غريبانهاي را درون زندگي خودش داشته است. شايد دربارهی تنهايي او حرفهاي زيادي شنيده باشيد اما من اين جملهی فرانتس كافكا را بيشتر به شرايط نيما نزديك ميدانم كه: «آدمها زير پوست خودشان اسيرند!» واقعيت هم همين بوده و هست. در نزديك ترين حالت عشاق، باز پوست مانع يكي شدنهاست و اين تلقي عاشقانه يكي شدن سوءتفاهمي بيشتر نيست. به هر حال من گمان نميكنم نيما يوشيج اشتباهي كرده باشد. او شاعر بسيار فوق العادهاي بود و همين طور غريب و تنها!
وزیربانی: نيما در مورد مالارمه و ابهام در شعر او ميگويد: «كارهاي با عمق اساسا ابهامانگيز هستند… بعضي اوقات مالارمه يك میخ به نعل و یک میخ به پا ميزند. مثل اينكه ميخواهد به شما «آنتراكت» بدهد اگر اين حرف واقعا براي نيما يوشيج باشد و دربارهی مالارمه صدق كند، به نوعي مسخره كردن او و سمبليسم فرانسه است، آن هم از سوي نيمايي كه تحت بازخوردهاي ادبيات فرانسه رشد كرده است.
منشی زاده: نه، اينطور نيست، نيما به دليل اينكه زبان فرانسه را خوب بلد بوده، دركش هم از واقعيتها درست بوده است. اگر ما گاهي به اين نتيجه ميرسيم كه نيما دچار مشكل بوده يا اشتباهي كرده است، اين به دليل بزرگي و جامعالاطراف بودن خود نيماست! سعدي ميگويد: «تو بزرگي و در آينه كوچك ننمايي…» ما هرگز نميتوانيم شاعري مثل نيما يوشيج را درك كنيم و اين جمله هم بعيد به نظر ميرسد كه از دهان نيما بيرون آمده باشد. بعيد است كه نيما از آنتراكت استفاده كرده باشد، چراكه آنتراكت در «غير ما وضعاللحن» به كار رفته است. اينجا آنتراكت يعني فاصله دو پرده در تئاتر، فقط همين! اين جمله اصلا نميتواند براي نيما باشد. او آنقدر به زبان فرانسه تسلط داشت كه آنتراكت را به كار نبرد.
وزیربانی: ميخواهيم به شعر ” ناب “يعني شعري كه هرچه بيشتر به تعريف شعر نزديكتر باشد، بپردازيم؛ شعري كه با زبان هيچ يك از هنرهاي ديگر بازگو نشود. خب هر شعري كه با يكي از اين زبانها بيان شود از تعريف خودش فاصله ميگيرد. آيا شعر نيما كه آبشخور سمبليسم فرانسه است را ميتوانيم شعر ناب بدانيم؟
منشیزاده: بله. ببينيد نيما شاعر خارق العادهايست، با اشتباهات خارقالعاده. نيما يوشيج با آنهمه مدرنيته و خلاقيت بي بديل، بتاش در شعر فارسي ميشود كسي به كوچكي ” نظامي گنجهاي! ” و نظامي در ادبيات ما مطلقا شاعر نيست و در حقيقت يك ناظم محض است. نظامي گنجهاي در عالم شعرگويي در همان روز اول ماجرا با استعداد و خلاقيت قهر كرده و رفته توي گنجه و در را هم به روي خودش بسته است! در تمام ” پنج گنج ” نظامي يك خط شعر پيدا نميشود! بلكه همگي نظم است ولي نيما اصلا اين طور نيست. نيما به دليل عظمتش اشتباهاتش هم عظيم است و شعرش گاهي خارق العاده ميشود، ولي ما در ايران “نانيمايي”ترين شعرهاي نيما را دوست داريم و اين عجيب هم نيست چون اگر يك نفر اهل موزيك سنتي ايران باشد، خب حتما نميتواند ” واگنر” را بفهمد، ” رحماناف ” را بيشتر دوست دارد. ما هم به علت اينكه تربيت شعر قديم را داريم همان طور عمل ميكنيم، ولي نيما كلا با وقوف به شعر قديم شعرش در تقابل منطقي با شعر كهنه است ولي ما ميگرديم و ميگرديم و شعرهاي بد نيما را پيدا ميكنيم و از همانها خوشمان ميآيد، يعني در واقع شعرهايي را از نيما ميپسنديم كه شعر خوب نيمايي نيست و دليل اصلي آن هم درك ناقص ما از شعر نيما يوشيج است. شعر ناب نيما آنهايي ست كه هنوز درك نشده است:
«از دور سايهها همرنگ آسمان شدهاند…»
شما از شعر ديگر چه ميتوانيد بخواهيد؟ اين يك سطر شعري با ” ايماژ ” و سرشار از تصوير و انديشه شگرف است، اما نكته مهم اين است كه نيما اصلا تحت تاثير فرانسه نيست بلكه با ادبيات “روس” نزديكي بيشتری دارد.
وزیربانی: يعني شما اعتقاد داريد كه نيما تلقيات مدرنش را به هيچ وجه از ادبيات موج نو فرانسه وام نگرفته است؟
منشیزاده: بله، دقيقا همينطور است. اصلا موج نو چيزيست كه در رمان نويسي فرانسه اتفاق افتاده است آن هم با ” آلن ربگرييه” شعر نيما به علت اينكه فضای مازندران و فضاي زندهگي نيما و اختلاطي كه بين روسها و مازندرانيها و حوالي خزر بوده است به شعر روسيه نزديك تر است تا به شعر سمبليسم فرانسه.
وزیربانی: نيما در زمان خودش به نوعي فرم و زبان، موسوم به نيمايي دست پيدا كرد، اما القاي ذهني نيما به وسيلهی فرم و زباني كه به آن رسيده بود براي خواننده شعرهايش تا اندازهاي سخت و مشكل به نظر ميآيد. شما چه نظري داريد؟
منشیزاده: اين قضيه و احساس مشكل و فاصله از شعرهاي نيما دو دليل عمده دارد؛ يكي آن است كه ما هنوز تحت تاثير ادبيات قديم ايران هستيم و دوم اينكه هنوز با حكومت سعدي در زبانِ شعر مشكلي پيدا نكردهايم. نيما اگر هيچ كاري را هم انجام نداده باشد همين كه گفته است:
حافظا اين چه كيد و دروغ است / كز زبان مي و جام ساقي است
اين خودش براي عظمت نيما كافي ست، يعني نيما در همينجا حسابش را با بقيه قضايا جدا ميكند و من فكر ميكنم خيلي غرورآميز است كه بگويم نيما تا آخر عمرش به تمام عقايدش وفادار ماند، چون من نمي توانم يك عمر با عرفان و مولانا مبارزه كنم و آخر عمر بيايم و كاري مثل شرح نوشتن بر مثنوي انجام بدهم. ببينيد من اعتقاد دارم بسياري از آثار ادبيات ايران تكراري ست و نه ملموس براي شاعر. بسياري از آدمها كه مثل حافظ شعر گفته اند از زبان مي و ساقي و اينها گفتهاند و همين را هم سمبليسم تلقي كردهاند كه اصلا سمبليسم هم نيست. اينها هيچ برداشتي از گفتههايشان نداشتهاند، در حالي كه نيما يوشيج ميآيد و با صراحت ميگويد من زندگي خودم را مينويسم و اتفاقا درست هم ميگويد، چراكه شعر اتوبيوگرافيست. هركسي شعر خودش و زندگي خودش را ميگويد. دربارهی عشق و دلدادهگي و اين طور چيزها، خيلي حرفها زده شده است، ولي هيچ كس مثل نيما نتوانسته حرف بزند. نيما در ادبيات ما چيزيست در قامت فرانتس كافكا نيما درباره دلدادهگي ميگويد:
برده دل از ما كشان كشان…
اين خيلي شيك و زيباست يا وقتي از ماليخوليا و تنهايياش حرف ميزند، در شعر نيما فضا و اتمسفر اعجابانگيزي وجود دارد. او وقتي ميگويد:
«مانده از شبهاي دورادور/ در مسير خامش جنگل/ سنگ چيني از اجاقي خرد/ وندر او خاكستر سردي»
ميبينيد اين شعر چقدر غم و غوغا دارد؟! اتمسفر و ” آمبيانس ” دارد، كه در شعر كمتر شاعري با آن مواجه ميشويم.
وزیربانی: فكر نميكنيد كه يك دليل ديگر در ابهام شعر نيما انديشهی مرگ باشد كه بر بسياري از شعرهاي او حاكم است مثل شعر “مردهگان موت”؟
منشیزاده: اصولا شعر گرفتار يك مثلث است: مرگ، عشق و زندهگي! و كسي هم نميتواند انكارش بكند.
وزیربانی: نيما سبب ظهور نوعي تشخص زباني در ادبيات معاصر ما شد كه پس از او هم ادامه دارد. مگر چقدر ميتوان زبان ويژه ابداع كرد: زبان شاملو، زبان فروغ، زبان براهني و… آيا ميشود به تعداد شاعران، زبان شعر هم درست كرد؟
منشیزاده: به تعداد شاعر، نحوه ی گفتن وجود دارد نه زبان. زبان فارسي زبانيست كه نيما سعي كرد تغييراتي در آن ايجاد كند. خب نيما عربي را هم به خوبي ميدانست. او براساس شعر عرب سعي داشت كه زبان فارسي را هم تغيير بدهد، مثلا وقتي نيما ميگويد: « اسبم سفيد ميرود…» منظورش اين نيست كه اسبم به رنگ سفيد در حال حركت است. در زبان عربي دقيقا ميگويند:” اسبم سفيد “و نميگويند:”اسب به رنگ سفيدم” چراكه سفيدي مال اسب است نه برای برف و در واقع اينجا طرزی از شعر عرب را اختيار كرده است. در واقع زبان فارسي برای زنده گی بسيار زبان بدي است و ريشهاش هم در بد زندهگي كردن ما ايرانيهاست. زبان شيوهی اصلي فكر كردن آدمهاست. انسان هميشه با كلمه فكر ميكند، نه با اشياء. ملتي كه زبان درستي نداشته باشد غلط هم فكر ميكند. ببينيد زبان عربي زبان درست تر و دقيقتري ست. ما در زبان فارسي ميگوييم: «ديوار موش داره، موشم گوش داره، پس ديوار گوش داره!» اين را حتا اگر در فارسي درست گفته باشيم هرگز در زبان فرانسه تعريفي ندارد و مشكل آن معلوم ميشود. در زبان عربي ديوار موش ندارد بلكه موش داخل ديوار است، كما اينكه در زبان عربي بين اين چهار جمله كه: «من چشم دارم، من وجود دارم، من اسب دارم، من برادر دارم» سه تاي آن غلط است چراكه برادر مال كسي نيست، من وجود ندارد! وجود در بحث ” اگزيستانسياليسم كه در اقدميت قرار دارد و الان به اين بحث ورود نميكنم ولي، فقط آن «من خانه دارم است» كه درست است. نيما گرچه تلاش كرد تا زبان فارسي را درست كند ولي نتوانست. ما در فلسفه مسالهاي داريم به نام « تناظر» كه در آن ميگويد «منظر» بايد بيرون از«ناظر» باشد يعني ناظر وقتي درون منظر هست، نميتواند درك درستي از منظر داشته باشد، بنابراين چون زبان فارسي درون ماست ما نميتوانيم مشكلات زبانيمان را درك كنيم اما نيما مازندراني فكر ميكرده نه فارسي، درست برخلاف من و شما كه فارسي فكر ميكنيم. نيما ميتوانست بر مشكلات زبان فارسي اشراف داشته باشد
وزیربانی: پس از نوگرايي نيما، شعر نو فارسي، تجربهها و نوگراييهاي گوناگوني را از سر گذراند و يك شاخه تنومند تحول و رويش كه همان نيما بود باعث تحول و رشد شاخههاي ديگر شد مثل هوشنگ ايراني، شاملو، فروغ، رويايي، نادرپور و ديگران. شما بعد از نيما كدام يك از اين شاخهها را ادامهدهنده درست راه نيما ميدانيد و چرا؟
منشیزاده: جدا از احمد شاملو من هيچكدام را درست نميدانم. ما واقعا هنوز نتوانستهايم نيما را درست درك كنيم و هركسي شعر خودش را داشت. ببينيد فروغ فرخزاد كه اصلا شاعر مدرن نيست. فروغ فرخزاد، شعر بدون قافيه گفته است. همان شعر موزون و بدون قافيه. آن طورها هم كه ميگويند فروغ مدرن نبوده است، اما احمد شاملو شاعری فوق مدرن بود و مدرنيته هم در زبان و هم در نوع نگاهش به شعر اتفاق افتاده بود. الان بعضيها فقط دنبال نظم منثور هستند و شعرهايي كه من در حال حاضر ميبينيم، شعر نيست يك نظم تهوعآور و توسری خورده است.
وزیربانی: بسياري اعتقاد دارند كه حركت “هوشنگ ايراني” در تقابل با كار نيما قرار دارد. در صورتي كه نيما و شاگردانش برخوردي متفاوت با هوشنگ ايراني داشتهاند. ببينيد زماني كه «بنفش تند بر خاكستري» در سال ۱۳۳۰ منتشر شد، نزديك به ۳۰ سال از مبارزه و تلاش نيما براي تجدد و نوگرايي در شعر ما گذشته بود. در اينباره اما حرفهاي زيادي هنوز وجود دارد، نظر شما چيست؟
منشیزاده: خب بله، شعر هوشنگ ايراني هم ميتواند يك شعر مدرن باشد ولي آن بردي كه بايد داشته باشد را ندارد، چون شعر نيما در ميان عامه بسيار مشهور است. نيما در ميان مردم وجههاي بسيار عظيمتر از امثال هوشنگ ايراني دارد. نيما مثلا با شعر «آي آدمها» كه سالها پس از ظهور شعرهاي انساني سعدی سروده شده است، به شكل مدرني انسانيت را بر جامعه ديكته ميكند.
وزیربانی: سعدي گويا حتا چيزی حدود ۵۰ سال قبل از « پدراركو » كه پدر ادبيات انساني اروپاست، شعر انسان محور جهان را شروع كرده بود. درست است؟
منشیزاده: بله، سعدي در ادبيات انساني جهان شاعري بيمثال است و كاملا حق با شماست كه شيخ عجل نيمقرن پيش از ظهور «پدراركو» ادبيات انساني جهان را شروع ميكند. يك سعدي مجنون خارقالعاده در غزل وقتي شروع به نوشتن ميكند هرگز نميشود اثرش را با «المانولوژي» و «عنصرشناسي» تفسير كرد. اينكه سعدي بيايد و بگويد: «دوستان تو چندان كه ميكشي بيشاند…» اين فاجعه هيجانانگيز را هيچكس نميتواند تكرار كند. نيما يوشيج هم در آثارش دو نوع كار دارد؛ يك بخش از آثار او نظم است منتها در ايران يك اشكالي در شعر وجود دارد كه من در شعر عرب هم ديدهام و آن هم اين است كه هر چيزي كه وزن و قافيه دارد را شعر تلقي ميكنند ولي اين طور نيست و شعر مربوط به جنون است و نظم مربوط به عقل. در واقع بايد گفت كه ناظمها نويسندهاند و نه شاعر! فردوسي نويسنده است، شاعر خارقالعادهاي نيست، بلكه نويسنده خارقالعادهای ست و آنقدر خارقالعاده كه صاحب شأني همطراز با «ميگوئل دو سروانتس» خالق رمان «دن كيخوته». اين شأن يك شأن رعشه برانگيز است. در واقع شاعر اصلا نميداند كه چه چيزي ميخواهد بگويد چراكه شعر خوابيست كه در بيداري اتفاق ميافتد و شاعر دقيقا زماني متوجه ماجرا ميشود و به خودش ميآيد كه شعر پايان گرفته باشد. اما در نظم ما شاهد حضور مداوم طرح و توطئه هستيم. نيما هم نظم دارد نه آنكه نداشته باشد اما بعضيها عادت كردهاند كه به شعر بلند بگويند « منظومه » بعضي از كارهای نيما نظم است كه به درستي هم منظومه نامگذاري شده و نه شعر.
وزیربانی: با اين حرف كه شعر نيمايي به تجربهی «پانتنيستي» در شعر سهراب سپهري رسيد و تجربهاي بسيار ساده و ناب را سپري كرد، تا چه اندازه موافقيد؟
منشیزاده: شما مثل اينكه قصد داريد، دامن پاك يك شاعر انساني مثل نيما را لكهدار كنيد! شعر اگر انساني نباشد يك «غاز لنگ» هم نميارزد. منتقدي به نام “لوگان سالسميت” ميگويد: «نويسندهاي كه براي من ننويسد از حمالي كه بار مرا نميبرد، حمالتر است!» شعر نيما يك شعر انساني و فوق العاده است كه از بد حادثه كارش به اينجاها كشيده است (منظورش به مزخرفات سهراب کشیده است بود) اين شعرهاي سهراب سپهری در لايههای اصلي زندهگي انسان، شعر مقبولي نيست.
نيما خودش ميگويد با شعر من نمیتوان آواز ابوعطا خواند و اين يعني مردم بروند جايي غيراز شعرهاي نيما به دنبال قرتي بازیهایشان.
«چشمها را بايد شست / جور ديگر بايد ديد»
سهراب در شعرش ميخواهد كه تودهها زندان را گلستان و بيمارستان را بوستان به خورد چشمهایشان بدهيم.
وزیربانی: براي آخرين سوال ميخواهيم جداي از روند گفتوگويمان و حرفهايي كه زديم نظرتان را دربارهی «پروين اعتصامي» و جايگاه شعر او در ادبيات معاصر بدانم؟
منشیزاده: پروين اعتصامي به نظر من شاعر آشپزخانه است:
«سير يك روز طعنه زد به پياز/ به عدس گفت: عدسي از وقت پختن ماشي»
اما پروين برخلاف سهراب سپهري اشعارش بسيار انسانيست. بعد از سعدي در حقيقت ما هيچ شاعر كلاسيكي كه از انسانيت محض حرف بزند الا پروين اعتصامي نداشتهايم.
پینوشت: این گفتگو به تاریخ ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۹۱ در روزنامهی شرق منتشر شده است که در کامنت اول لینک آن را در دسترس دارید. در کامنتها میتوانید چند عکس از منشیزاده و برخی از آثارش را ببینید. یادش گرامی کیومرث منشی زاده شاعر رنگ ها….
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
__لل______________________..._________________.....................................................................................دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید.ntjv ikv_..._________________..**************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتwordبه نشانیی
habib@rasaaneh.comبرایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
.............«الف مثل باران» را ازرسانه بخواهید...............
....دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_____________________________________________________________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.