زنده باد ادبیات


               حافظ موسوی

نقل از: صورت‌کتاب حافظ موسوی

زنده باد ادبیات!
یادم نیست نخستین کتاب‌هایی که خواندم چه کتاب‌هایی بودند، اما به خوبی به یاد دارم که ابتدا مجموعه داستان “سگ ولگرد” و چندی بعد “بوف کور” هدایت تأثیر عمیقی بر من گذاشتند. اگرچه پیش از خواندن این دو کتاب، خوب انشاء می‌نوشتم و بهترین نمره‌ها را از فارسی و املاء و انشاء می‌گرفتم، اما با آن دو کتاب احساس کردم وارد دنیای جدید و ناشناخته‌ای شده‌ام که هرلحظه بر جذابیتش افزوده می‌شود. از آن پس زندگی من بین دو دنیای خیال و واقعیت در نوسان بود. گفتم “خیال و واقعیت”! اما به راستی نمی‌دانستم و حالا هم نم‌یدانم کدام یک خیال بود و کدام یک واقعیت. دنیای واقعی گاهی وقت‌ها آن قدر شلوغ و درهم برهم است که آدمی را گیج و سرگردان می‌کند، گاهی هم آن‌قدر محدود و بسته و کسالت‌بار است که احساس خفگی به انسان دست می‌دهد. دنیای ادبیات همان دنیای واقعی‌ست، اما منسجم و سامان یافته، وسیع و بی‌کرانه، با افق‌هایی که هرچه بیشتر به سوی آن می‌روی آن‌ها را دست‌نیافتنی‌تر و پرکشش‌تر می‌بینی. برای من ِ نوجوان، دنیای ادبیات، دنیای رهایی و آزادی بود، دنیای رهایی از قید و بندهای باید/ نبایدهای سرکوبگر و احساس غرورانگیز آزادی برای پرواز تخیل در قلمروهای ممنوعه. در همان سال‌های نوجوانی، نسخه‌ی دستنویس ِ “ورق پاره‌های زندان” بزرگ علوی را خواندم. این‌جا دیگر مرز خیال و واقعیت در ذهن من درهم ریخت. آیا این زندانیان همان قهرمان‌های داستان‌ها نیستند؟ آیا قهرمان‌های داستان‌ها همین زندانی‌ها نیستند که با نامی دیگر در داستان‌ها زندگی می‌کنند؟ کمی بعدتر که با ادبیات اجتماعی و سیاسی آشنا شدم، با صمد بهرنگی و ماهی سیاه کوچولویش، با شاملو و طنین حماسی شعرش، با فروغ و لحن مسحور کننده‌ی سطرهایش، با نیما و هشدار تکان‌دهنده‌اش در “آی آدم‌ها”، با اخوان که سرمای زمستانش تا مغز استخوان نفوذ می‌کرد، با آتشی و اسب سرکش و طغیانگرش، با … با … ادبیات برای من دیگر نه کلمه بود، نه خیال. ادبیات عین ِ عمل بود، عین ِ کنش. ادبیات در من عمل می‌کرد. من با ادبیات کنش می‌کردم. حالا که پا به سن گذاشته‌ام و دیری است که ادبیات، ” شغل” نه، که ” کار” من شده است، می‌فهمم که ادبیات ِ ما دست کم از مشروطه به این طرف می‌خواسته است همان کاری را با مردم ما بکند که در مقیاسی کوچک‌تر با من کرده است. در نحله‌هایی از نقد ادبی مدرن، و حتا گویا در ریشه‌ی این واژه در فرهنگ غرب، ادبیات افزون بر خود ِ متن، عمل خواندن را هم در بر می‌گیرد؛ یعنی تا عمل خواندن به وقوع نپیوندد ادبیات به وقوع نپیوسته است. نمی‌خواهم به شرح و تفسیر عمل خواندن بپردازم که چگونه هر بار می‌تواند متن را دیگرگون کند، غرضم نفس ِ خواندن است. آیا این که می‌گویند و بی‌ربط هم نمی‌گویند، که ما مردمی کتاب خوان نیستیم، به این معناست که ادبیات مدرن ما به وقوع نپیوسته است؟ پاسخ ِ این پرسش نه یکسره منفی است، نه یکسره مثبت. همین که به رغم همه‌ی ممانعت‌ها، شبح هدایت همچنان بالای سر جامعه هست نشان می‌دهد که ادبیات ما کار خودش را کرده است. با این وجود نمی‌توان منکر شد که بین کلیت جامعه و ادبیات مدرن ما شکاف عمیقی هست. اگر ادبیات مدرن ما به اعماق جامعه نفوذ می‌کرد، اگر راه نفوذ آزادانه‌ی آن را مسدود نمی‌کردند، اکنون می‌توانستیم جامعه‌ی دیگری داشته باشیم؛ جامعه‌ای آزادتر، با مردمان و حتی حاکمانی آزاداندیش‌تر. ادبیات مدرن ما از چنین ظرفیتی برخوردار است. برای جامعه‌ای که عادتش داده‌اند که همیشه باید یکی از بالا سخن بگوید و مابقی پایین بنشینند و گوش کنند، ادبیات مجالی است برای گفت‌وگو. ادبیات، جامعهی دیگری است که شهروندانش با یکدیگر در تعاملند، با یکدیگر سخن می‌گویند، احساسات و عواطفشان، هرچه که باشد، به بیان در می‌آید شهروندان دنیای ادبیات همان آدم‌هایی هستند که در دنیای واقعی ما زندگی می‌کنند اما هریک خواسته یا ناخواسته زیر نقابی پنهان شده‌اند یا پنهانشان کرده‌اند و بسیاری‌شان را ما نمی‌شناسیم، چون حرف نمی‌زنند، یا حرف می‌زنند بی آن که چیزی گفته باشند، یا می‌خواهند حرف بزنند اما قدرت و سنت دهان‌شان را قفل کرده است. ادبیات این آدم‌ها را برهنه می‌کند، وادارشان می‌کند که حرف بزنند و ما را وا می‌دارد که با گفت‌وگویشان گفت‌وگو کنیم .ادبیات برای ما که می‌خوانیمش تجربه‌ی دنیایی است که در آن بوده‌ایم اما تجربه‌اش نکرده‌ایم. پس زنده باد ادبیات!

حافظ موسوی– دی ماه نود و هشت
.
روزنامۀ شرق در سالنامه‌ای که اسفند ماه منتشر کرد چند صفحه‌ای را به صد سالگی ادبیات مدرن ایران اختصاص داده است. این هم مطلبی است از من در ستایش ادبیات.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.