این زخم تازه نیست-
در سایهاش اگر چراغ بیاویزی-
مرواریدهای ریخته فراوان است
گیسوی مرگ، سپیدهدمان را
قبل از طلوع به سایه میگیرد
شبنم به بدرقهاش میگرید
خشنودم از ستاره که در دریا
بر تیغ میرود افراشته قامت
جلد جنون وصله نمیخواهد
بر آب میزنم دلم را – دل گرفتهام را
از صوت نقرهای که خزهپوش است
شبنم شعاع نیمرخت را داشت
لختی که بر ستاره نظر کردم
آن زخم را- تازه نبود هرگز- دیدم
و جلا دادم بر دل-
بر این دل گرفته که گریان نیست.۱
“احمد طاهری” (الف .فرجام) که تا هنگام مرگش هیچگاه مجموعه شعری منتشرنکرد و تنها به نشر آثاری در مجلات و جنگهای ادبی اکتفا نمود؛ شاعریست ارزشمند و ناشناخته. شاعری روشنفکر و چپگرا که روزگاری از زمرهی مبارزان بر ضد استبداد و نظام سلطنتی بوده است. با اینهمه شعار سیاسی نمیدهد و بیشتر در پی دستیابی به بیانی شاعرانه و تصویرسازیهای هنرمندانه است. جلوهها و نمودهای اندیشه و حیات روشنفکرانهاش از بیشتر شاعران همنسل و همنسلان متشاعراش و حتی از شاعران و متشاعران نسلهای بعد درخوزستان نمایانتراست اما شعرش بیشترش فرمگرا و متوجه به جنبههای صوری و هنریست تا ارائهی مفاهیم و معناهای واضح و آشکار روشنفکرانه. شعری فرمگرا و حقیقتا مدرن چرا که با اغلب مولفههای هنر مدرن همراه است: میل به انتزاع دارد و کابوسوار بودن، سرشار از حسهاییست چون اضطراب، تشویش، سردرگمی، مرگاندیشی و بدبینی. آزمایشگراست، از لحاظ فرم تا حدی بغرنج و همچنین فشرده و موجز است.۲ از طرفی اشعارش هم جنبههای ایماژیستی دارد و هم سمبولیستی و از این جهت نیز با هنر مدرن قرابت دارند. اما بیش از همهی این مسائل درگیر پرشها و جهشهای ناگهانی ذهنی، کشف و شهود، رویا، دیوانگی و حالتهای وهمآمیز سورئالیستیست که از زمان “برتون” اصطلاح ناخود آگاه را در موردشان به کار میبرند.۳ و این البته عجیب نیست که طاهری هم اعتقادات مارکسیستی داشته و هم ملهم از هنر مدرن و حتی سورئالیسم بوده است. در فرانسه هم بسیاری از سورئالیستهای آغازگر و بنیانگذاران این مکتب که در پی آزادی مطلق بودند و انقلاب به هر قیمتی؛ با مارکسیستها همکاری میکردند به قول “ویکتور کراستر” از مارکسیستهای همدورهی آنها: «سورئالیستها (بیتردید شتابزده ) گرویدن به ماتریالیسم دیالکتیکی را عملی کردند.»۴ و از میان آنها افرادی مثل “لویی آراگون” و “پل الوار” برای مدتی طولانی عضویت حزب کمونیست فرانسه را داشتهاند.
همان گونه که پیشتر گفتیم شعر “طاهری” مدرن و فرمگراست، شعری منحصر به فرد، متکی به کشف و شهود، غیر تقلیدی و بکر، جنونمند و زیبا با تصویرهایی شگفت و دور از ذهن و در قیاس با شعرهای مالوف، جنگلی از عجایب و دریایی از غرایب است. آنگونه که گویی مصداق جملهی معروف “آندره برتون” است در “نادیا”: «زیبایی، متشنج خواهد بود یا وجود نخواهد داشت.»۵ با اینهمه توجه بیش از حد شاعر به شکل و صورت شعر و پنهان کردن محتوی در لایههای تو در توی فرم و تصاویرغیرمتعارف و فضاسازیهای غریب باعث شده که در کل، اشعارش از لحاظ دستیابی به محتوی و کشف مفاهیم، دشوار و دیریاب گردند. و حتی مفاهیم روشن و آشکار اجتماعی – سیاسیِ مورد نظر او نیز به آسانی در شعرش قابل دسترسی نباشند. و در اینجاست که او برخلاف باورهای چپگرایانهاش از مسیر مارکسیستی در برخورد دیالکتیک با شکل و محتوی منحرف شده و بیشتر به سمت فرم گرایی میل کرده است. نقد مارکسیستی در شکل و محتوی به چشم چیزی مینگرد که به نحو دیالکتیکی با هم مرتبطند، و با اینهمه خواهان آن است که در تحلیل نهایی در تعیین شکل، تقدم را به محتوی بدهد. این نکته را رالف فاکس به طرزی پیچیده اما درست در کتاب رمان و مردم (۱۹۳۷) طرح میکند. او بر آن است که «شکل را محتوی پدید میآورد، با آن همانست و یکیست، و گر چه تقدم با محتویست، شکل بر محتوی تاثیر میگذارد و هرگز منفعل نمیماند.» این برداشت دیالکتیکی از ارتباط شکل/ محتوی در برابر دو موضع مخالف قرار میگیرد. از یک سو بر آن مکتب فرمالیستی حمله میبرد که نمونهی اعلای آن فرمالیستهای روسی دههی ۱۹۲۰اند و معتقدند که محتوی صرفا کارکرد شکل است. در نظر اینان محتوای یک شعر صرفا از آن رو برگزیده میشود که صنایع بدیعی و فنی شعر را تقویت کند. اما همچنین این برداشت «مارکسیسم عوامانه» را مورد انتقاد قرار میدهد که شکل هنری صرفا نوعی مهارت و صنعتگری ست که از خارج بر محتوای آشوبناک خودِ تاریخ تحمیل می شود. ۶
در اینجا برای جلوگیری از اطاله ی کلام از خصلتهای عمومی شعر فرجام که به شکلی کلی و مختصر مطرح شد میگذریم و میپردازیم به شعر” طنین زخم “که از زیباترین شعرهای فرجام است: هنگام خواندن این شعر اولین مسالهای که توجهام را به خود جلب کرد؛ شکل استفادهی شاعر بود از واژگان برای برقراری پیوند، مابین چهار بند اول شعر و در واقع جمع کردن این بندهای جدا از هم در دو بند آخر، و نهایتا تلاش برای شکل بخشیدن به محور عمودی خیال، یا همان طرح کلی و مجموعِ اجزای سازندهی شعر، که میتوانند از طرق مختلف با هم ترکیب شوند و ساختمان کلی و شکل عمومی شعر را به وجود آورند.۷ و همچنین ایجاد چفت و بست ساختاری درسراسر متن به وسیلهی تکرار چند واژهی اصلی و اساسی، که ابتدا پی این ساختمان را پایهریزی کردهاند و بر روی آن اسکلت و استخوانبندی شعر را شکل دادهاند. بدین ترتیب که در نخستین بند، شاعر از زخم میگوید و در بند دوم ازشبنم، و در دو قطعهی بعدی از ستاره و دل تا در بندهای پنجم و ششم با اشارهای دیگر باره به شبنم، ستاره، زخم ودلی که جلا داده است؛ سر و سامانی به ساختمان کلی متن داده باشد و با ریسمانی که از در هم تنیدن این واژهها بافته، بتواند سطرها و بندها و همچنین فضا ها و تصاویر شعر را برای ایجاد پیوندی ساختاری چون دانههای تسبیح به بند کشد. این پیوستگی به واسطهی واژگان مشترک یا مرتبط با هم ،به شکل جزیی نیز درچند جای شعرقابل مشاهده است. به ویژه آنجا که قطعههای مجزا، مجاور همدیگرند. به عنوان مثال واژهی سایه در بندهای اول و دوم آن وسیلهایست که این دو قسمت از متن را در چند نقطه به هم متصل میکند؛ و میان این قطعهها ارتباطی متقابل و رفت و برگشتی برقرار میسازد.
تکرار ازهرنوعی که باشد: از تکرارحرف، واژه، سطر وبند گرفته، تا تکرار درتصویر و فضا سازی،علاوه بر کارکردهای موسیقایی، فرم ساز و غیره، یکی از نقشهایی که در شعر، بر عهده میگیرد؛ ایجاد رابطه بین اجزاء متن و تحکیم این روابط است. تکرار سهمی عمده و نقشی به سزا در شکل دادن به ساختار و ساختمان کلی شعر دارد. در این شعرِ الف. فرجام نیز تکرار واژهها باعث شده که کل اثر بر اساس یک اسکلتبندی استوار که به نحوی استادانه مهندسی شده؛ ساختار درونی خود را شکل دهد و تکمیل نماید.
از سوی دیگر این واژگان علاوه بر نقشی که به عنوان پیوند دهنده میان اجزای شعر بازی میکنند؛ کلمات کلیدی و کمککننده به درک احتمالی معنا و درونمایهی شعر نیز هستند. کلید واژههای دستیابی به معنایی دور از قطعیت، شدیدا محدود، و مبتنی بر گمان و حدس از این متن زیبا و مدرن اما معما گونه، مه آلود و بینهایت گنگ. و در حقیقت بخش عمدهای از بار هدایت کردن فهم مخاطب به کشفی شکننده و شخصی از معنا و مفهوم دیریاب ودشوار این شعر را همین چند واژه بر دوش میکشند.
همانگونه که پیشتر گفتیم به دست دادن معنا و مفهومی مشخص و شسته رفته از شعرهای الف. فرجام بسیار دشوار است، و این مساله تنها در آثار قدیمیتر او که بیشتر در قالب نیمایی هستند، تا حدودی رنگ میبازد. برای نمونه در آثاری به سبک و سیاق این سه چهار سطر از شعر “در جوف تذکره” : « از شب اگر گذشتی، صدایم کن/ صدایم کن/…/من در تماس خیابانها/ این سفرهی فقیر ولگردی…» ۸ و گفتنیست که حتی در اینگونه موارد هم نهایتا داشتن درک و دریافتی کامل و روشن ازمعنای شعرها به آسانی امکان پذیر نیست.
در تلاش برای خوانش تفسیری و بیرون کشیدن معنا و مفهومی از این شعرو دیگر سرودههای شاعر، خواننده هر قدر هم متبحر، شعر شناس و تیز هوش باشد، بنا به مسائلی که پیش از این در باب دشوار و دیریاب بودن و معما گونگی شعر او توضیح دادهایم ؛با مشکل مواجه خواهد شد. در آغاز برای حل کردن این معادلهی چند مجهولی، رنگ سرخ وقدیمبودن-در واقع تازهنبودن- را وجه شبه گرفتم و زخم را استعارهای برای خورشید دانستم و مرواریدها را نیز استعارهای از ستارگان؛ که در این صورت شعر تشریح رسیدن صبح است و رفتن شب با ذکر برخی جزئیات به شکلی شاعرانه، که همین درونمایه هم البته میتواند جنبهای نمادین بیابد.اما در بند دوم با دقت کردن به واژههایی چون مرگ، یا شبنم که جایگزین کلیشهای شدهای برای اشک ریختن و گریستن است؛ و همچنین واژگان نمادینی چون سپیده، طلوع، سایه و در بند سوم ستاره و با در نظر گرفتن سوابق مبارزات و فعالیتهای سیاسی شاعر و عقاید آزادی خواهانه و چپگرایانهاش به این نتیجهی غیر قطعی رسیدم که احتمالا شعر مفهوم و محتوایی سیاسی – مبارزاتی دارد.
به دیگر سخن شاعر چراغ و مرواریدها، سپیده دمان و طلوع، شبنم، ستاره و دریا، جنون و دل و آب، صوت نقرهای که خزهپوش است و جلا دادن را در برابر زخم و سایه و گیسوی مرگ و تیغ، دلگرفتگی، کهنگی و گریه قرار داده است. و گویی با خود میگوید در شرایطی که گیسوی سیاه مرگ سپیدهدمان را پیش از طلوع اسیر سایهها کرده و در حالی که مرواریدها و ستارههای سرخ زخم مانند برگهایی در خزان مرگ فرو میریزند و روشناییها،چون شهابهای شهید. شجاع و افراشته قامت، مجنونوار دل را به دریا بزن و به هفت آب شهامت بشوی و جلایش ده و در راه طلوع و سپیدهدم ، آنسوی گریه استوار بایست و با استبداد سایهها بسِتیز.
اما درتلاش برای درک مفهوم این شعر نهایتا نمیتوانم از وسوسهی پرداختن به مقولهی مرگ که یکی از مفاهیم اصلی در شعرالف.فرجام است گذر کنم. مفهوم مرگ که به با نگاهی دیگرگونه در بسیاری از شعرهای اوخود نمایی میکند و به عنوان مثال شاعر یکجا و با بهره گیری از موتیف سنگ (سنگ قبر) چند شعر با درون مایهای محو از مقوله ی مرگ سروده است؛ یا در شعرهایی مثل “برف شروع میشود” و “گذرنامه”. آری مرگ، یگانه امر واقع. مرگی که یگانه محتوای قطعی آینده است، یگانه واقعهی تجربی که قطعا و به صورت کامل برای همهی ما در آینده رخ خواهد داد.۹ و نیز برای عزیزان و نزدیکان ما از این نگاه، زخم میتواند زخم مرگ باشد بر دل شاعر و مرواریدهای ریخته اشکهای شاعرند. مرگی که سایهی اندوهش سپیده را پیش از طلوع تاریک میکند و مانع سرزدن صبح است. شاعر از افراشته قامت بودن و بی واهمه بر تیغ جان سپردن ستارهای در دریا خوشنود است و این ستاره میتواند انسانی باشد بیهراس از مرگ. در بندهای بعد شاعر به دیوانگی پناه میبرد و دل را به دریای شهامت میزند واین کار او در واقع فرار از اندیشیدن به سرگذشتها و سرنوشتهای اندوهبار است. و در نهایت هر چند دوباره همراه با شبنم و ستاره آن زخم را میبیند که کهنه است و هرگز تازه نبوده، اما او دیگر دلش را به آب دریای جنون و شجاعت شسته است و جلایش داده. دلش را که اگر چه همچنان گرفته است اما دیگر گریان نیست.
۱-احمد طاهری، (الف. فرجام)،هامش بر جلد، نشر کلامی، تهران، چاپ نخست، ۱۳۹۱، ص۶.
۲- پیتر چایلدز، مدرنیسم، ترجمه ی رضا رضایی، نشر ماهی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۹، ص۱۱.
۳-رضا سید حسینی، مکتب های ادبی، جلد دوم، انتشارات نگاه، تهران، چاپ دهم،۱۳۷۶، ص ۷۹۷.
۴- آندره برتون، سرگذشت سورئالیسم ۱۹۵۲-۱۹۱۳گفت و گو با آندره برتون، ترجمه ی عبدالله کوثری، نشر نی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۳، ص ۱۲۳.
۵- آندره برتون، نادیا، ترجمه کاوه میر عباسی، نشر افق، تهران، چاپ دوم،۱۳۸۴، ص۱۶۵.
۶- تری ایگلتون، مارکسیسم و نقد ادبی، ترجمه ی اکبر معصوم بیگی، نشر دیگر، تهران ، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص۴۸.
۷- محمد رضا شفیعی کدکنی، صور خیال در شعر فارسی، نشر آگه، تهران، چاپ نهم، پاییز ۱۳۸۳، ص ۱۶۹.
۸- احمد شاملو، یادنامه ی نخستین هفته ی شعر خوشه، موسسه ی انتشارات نگاه، تهران، چاپ اول نگاه، ۱۳۸۴، صص ۵۵۷-۵۵۶.
۹- مراد فرهاد پور، پاره های فکر/آینده ی مرگ، ماهنامه ی فرهنگی ،اجتماعی،ادبی کارنامه، شمارهی۳۳، اسفند ۱۳۸۱، ص۶۳.
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
__لل______________________..._________________.....................................................................................دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید.ntjv ikv_..._________________..**************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتwordبه نشانیی
habib@rasaaneh.comبرایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
.............«الف مثل باران» را ازرسانه بخواهید...............
....دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_____________________________________________________________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.