محمدعلی فروغی احمد افرادی
جمعه, ۲۵ می ۲۰۰۷
محمدعلی فروغی، در خانوادهای اهل علم و فضل به دنیا آمد. پدر و همهی اجدادش «در سلک تجارت و معروف به ارباب بودند». جد بزرگش، «میرزا ابوتراب در سال ۱۱۴۸ در شورای کبیر مغان که به دعوت نادرشاه برای تصدیق سلطنت او منعقد گردید، نمایندهی اصفهان بوده است».
محمدحسین فروغی، نشر اندیشههای نوین اروپا را از خانه و با تربیت فرزندانش ـ محمدعلی و ابوالحسن فروغی ـ آغاز کرد. در یادداشتهای محمدعلی فروغی میخوانیم:
بخش اول
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سندی، دفتری و دیوانی است
محمدعلی فروغی، در خانوادهای اهل علم و فضل به دنیا آمد. پدر و همهی اجدادش «در سلک تجارت و معروف به ارباب بودند». جد بزرگش، «میرزا ابوتراب در سال ۱۱۴۸ در شورای کبیر مغان که به دعوت نادرشاه برای تصدیق سلطنت او منعقد گردید، نمایندهی اصفهان بوده است». پدر بزرگش، «محمدمهدی ارباب، گذشته از این که از معتبرترین تجار اصفهان به شمار میرفت، فاضل و با کمال و مخصوصاً در تاریخ و جغرافیا و هیئت تبحر داشت… [او در سالهای اقامتش در هندوستان] با انگلیسها و هندیهایی که با معارف جدید آشنا بودند آمیزش داشت و از معلومات اروپایی و سیاست دنیا آگاه شد و برتری اوضاع مغرب را بر احوال مشرق زمین دریافت و یکی از اولین اشخاصی بود که ایرانیها را به این مسائل آشنا کرد…»(۱). میرزا ابوتراب، «از فضلا و ادبای بنام بود و تألیفات متعدد داشته است. من جمله کتابی در باب تاریخ و جغرافیای اصفهان به نام “نصف جهان” نوشته بوده است و تاریخ وصاف چاپ بمبئی هم به اهتمام…[او] به طبع رسیده بوده است».(۲)
محمدمهدی ارباب ـ در بین ایرانیان ـ نخستین کسی است که به تصحیح انتقادی شاهنامه همت کرد و آن را در بمبئی به طبع رساند.
زنده یاد مجتبی مینوی، در همین معنی مینویسد: «یک وقت معلم ما میرزا عبدالعظیم قریب به من تکلیف کرد که در شرح حال فردوسی و راجع به شاهنامهی او گفتاری تهیه کنم و در سر کلاس درس بخوانم. اما شاهنامه نداشتم. آقا جوادخان [پسر محمدعلی فروغی] نسخهای از شاهنامه چاپ بمبئی را به من امانت داد… تا گفتار خود را تهیه کردم… در ضمن ملتفت شدم که متن این شاهنامه تصحیح کردهی مرحوم آقامهدی ارباب اصفهانی است که پدر محمدحسین ذکاءالملک فروغی بوده است. بعدها دانستم این آقامهدی ارباب از فضلا و ادبای بنام بوده است و تاریخ وصاف چاپ بمبئی هم به اهتمام همان آقا مهدی ارباب به طبع رسیده بود.(۳)
محمدحسین فروغی (پسر محمدمهدی ارباب و پدر محمدعلی فروغی)، ادیب، مترجم، شاعر و نویسندهی عهد ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه ـ در نیمهی اول ربیعالاول سال ۱۲۵۵ قمری در اصفهان دنیا آمد و در سال ۱۳۲۵ قمری / ۱۲۸۶ شمسی در گذشت. او، به توصیه اعتمادالسلطنه (محمدحسین خان)، به استخدام دارالطباعه (وزارت انطباعات) و دارالترجمه ناصرالدین شاه درآمد و پس از طی مراحل دیوانی به ریاست دارالترجمه، ریاست وزارت انطباعات و مترجمی شاه برگزیده شد.(۴)
فریدون آدمیت، در کتاب «ایدئولوژی نهضت مشروطیت» مینویسد: «دستگاه دارالترجمه دولتی هم که در آن برخی مترجمان قابل درکار بودند و ریاست آن با نویسندهی دانشمند میرزا محمدحسین خان ذکاءالملک بود، گرایش قطعی به روشنفکری داشت. آثار سودمندی را به چاپ رساندند. اما نشر آنها با مزاج سیاسی زمان چندان سازگار نبود… تعارضی که انتشار این گونه نوشتهها با سیاست دولت داشت در خاطرات اعتمادالسلطنه منعکس است».(۵)
محمدحسین فروغی ـ که در دستگاه ناصرالدین شاه، به میرزا فروغی معروف بود ـ به دلیل ارتباط با ملکم خان، توزیع روزنامهی «قانون» و به جرم قانونخواهی، یک چند مورد غضب ناصرالدین شاه قرار گرفت و «تقریباً چهل روز در خانهی امینالسلطان متحصن بود». اعتمادالسلطنه که به فروغی عنایت خاص داشت (آن گونه که خود میگوید) به اصرار زیاد و با مایه گذاشتن از اعتبار خود نزد ناصرالدین شاه، موفق به دریافت لقب ذکاءالملک برای او شد.(۶)*********
محمدحسین فروغی، که به زبان فارسی و عربی احاطه داشت (به دلیل اهمیتی که برای زبانهای خارجی ـ به خصوص زبان فرانسه ـ در ترجمه و نشر آثار تاریخی و اجتماعی اروپا قائل بود) در چهل سالگی (در دارالفنون) به تحصیل فرانسه پرداخت. ذکاءالملک اول، در سال ۱۳۱۴ ق / ۱۲۷۸ش (یک سال پس از ترور ناصرالدین شاه) نشریهی تربیت را برپا کرد، که انتشارش تا پایان عمر او (سال۱۳۲۵ق / ۱۲۸۶ش) ادامه یافت.
استادمحیط طباطبایی، در کتاب «تاریخ تحلیلی مطبوعات»، به جریان تأسیس روزنامهی «تربیت» و ارتباط ذکاءالملک اول با سید جمالالدین اسدآبادی اشاره میکند:
«مرحوم میرزا محمدعلی خان ذکاءالملک برای من [محیط طباطبایی] حکایت کرد که چند روز قبل از تبعید سید [جمالالدین اسدآبادی] به اتفاق پدرم برای زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودیم و چندان درنگ کردیم که شب فرارسید و سپس به خانهای که محل اقامت سید، درون بست بود برای ملاقات او رفتیم. سید در ضمن سخنانی که میگفت، به پدرم توصیه میکرد که در اولین فرصت روزنامهای ملی و آزاد دایر نماید و به بیداری مردم کمک کند، چند سال بعد که با جلوس مظفرالدین شاه چنین مجالی فراهم آمد نخستین کار پدرم همانا تإسیس روزنامه تربیت بود که سید جمالالدین در آخرین ملاقاتش تأسیس نظیر آن را توصیه کرده بود».(۷)
محمدحسین فروغی، نشر اندیشههای نوین اروپا را از خانه و با تربیت فرزندانش ـ محمدعلی و ابوالحسن فروغی ـ آغاز کرد. در یادداشتهای محمدعلی فروغی میخوانیم:
«در تربیت اخلاقی، شیوهی [پدرم] مهربانی و مدارا بود. ضرب و شتم و تندخویی را به هیچ وجه جایز نمیدانست. منتهی درجهی تأدیب و تنبیه او اظهار تأسف و گلهگذاری بود. امر و نهی را در مقام تربیت به طور مستقیم نمیکرد. حتی به موعظه و نصیحت هم مستقیماً نمیپرداخت…».(۸)
به گمان من، روحیهی مماشاتگر و روادار محمدعلی فروغی، احتمالاً ناشی از سلوک و رفتارمداراگر و مهربان پدرش بود.
محمدعلی فروغی ، در سال ۱۲۵۶ شمسی (۱۲۹۴ قمری) در اصفهان به دنیا آمد. از پنج سالگی، نزد پدرش به تحصیل مقدمات زبانهای فارسی، عربی و فرانسه پرداخت؛ سپس ـ در سال ۱۳۱۰ق ـ در مدرسهی دارالفنون به تحصیلاتش ادامه داد. پذیرش فروغی در مدرسه دارالفنون، به توصیه و وساطت اعتمادالسطنه ( وزیر انطباعات ناصرالدین شاه) ممکن شد.
فروغی، پس از آن که مراحل مقدماتی آموزش را پشت سر گذاشت، به تحصیل در رشتهی پزشکی مشغول شد ؛ اما ـ زمانی کوتاه پیش از اتمام آن ـ از تحصیل در رشتهی پزشکی منصرف شد و به ادبیات و فلسفه پرداخت. در «یادداشتهای فروغی» میخوانیم:
«دیدم که طب را به این ترتیب نمیشد یاد گرفت: نه سالن تشریح داریم، نه وسایل امروزی در اختیارمان هست».(۹)
برخی صاحب نظران، رویگردانی فروغی از رشتهی پزشکی و رویآوری به ادبیات و فلسفه را، ناشی از انگیزههای ذوقی و احساسی او میدانند.(۱۰)
فروغی، پس از رهاکردن طب، ابتدا نزد چند تن از علما و حکمای آن زمان به تحصیل فلسفه پرداخت و سپس در مدارس سپهسالار، خان مروی و صدر، به تکمیل دانش فلسفی خود در زمینه فلسفهی مشاء و اشراق همت کرد؛ و در همین دوران ـ پس از سپری کردن مراحل تکمیلی در زبانهای فرانسه و انگلیسی ـ با آراء فیلسوفان اروپایی آشنا شد.(۱۱)«مهمترین کاری که [فروغی] در جوانی پیش گرفت این بود که کتابهایی از انگلیسی و فرانسه ترجمه میکرد و پدرش در ترجمهی او دست میبرد و اصلاح میکرد و این کتابها به نام پدر و پسر چاپ میشد.(۱۲)فروغی، در سال۱۳۱۲ قمری، در سمت مترجم فرانسه و انگلیسی، به استخدام وزارت انطباعات ناصری در آمد.
او «…که در ابتدا شغل مترجمی را با اشتیاق پذیرفته بود، پس از مدتی آن را مناسب حال و هوای خویش نیافت؛ زیرا در دارالترجمه هیچگونه وسیلهای که بتواند عطش فهمیدن، به خصوص فهماندن… او را سیراب کند وجود نداشت»(۱۳)
«در آغاز سلطنت مظفرالدین شاه که روشنفکران و نوگرایان به ایجاد مدرسههای ملی توجه کردند و کار این گونه مدارس رونق گرفت، فروغی به کار معلمی روی آورد ودر مدرسهی ادب [به مدیریت یحیی دولتآبادی]، علمیه [به مدیریت حاج مخبرالسلطنه هدایت] و دارالفنون به تدریس مشغول شد».(۱۴)
با انتشار هفته نامه (سپس روزنامهی) «تربیت» ، محمدعلی فروغی با ترجمه و نگارش مقالات فلسفی و تاریخی، در نشر معارف و اندیشههای نو، به پدر یاری میرساند.
فروغی، خود در این باره میگوید:
«در سال اول سلطنت مظفرالدین شاه، پدر من که دست از طبیعت خود نمیتوانست بردارد، اولین روزنامه غیردولتی را درهمین شهر تهران تأسیس کرد و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرارداد که کم کم چشم و گوش مردم را به منافع و مصالح خودشان باز کند. آن روزنامه “تربیت” نام داشت. من در آن وقت به درجهای رسیده بودم که در کار آن روزنامه، مخصوصاً در آن چه میبایست از زبانهای خارجه ترجمه شود به پدرم دستیاری کنم. بنا بر این غالباً در باب روزنامه با من گفتگو میکرد»(۱۵)
پس از تأسیس مدرسهی علوم سیاسی (در ۱۵شعبان ۱۳۱۷ ق / ۱۲۷۸ ش)، ذکاءالملک اول، به عنوان معلم ادبیات فارسی و محمدعلی فروغی (ابتدا به عنوان مترجم و سپس معلم مدرسه) استخدام میشوند. محمدعلی فروغی ، در واقع از آغاز کار مدرسهی علوم سیاسی ، با آن همکاری داشت و ترجمههای او، از ـ آغاز کار مدرسه ـ در شمار مواد درسی به کار میآمد.
فروغی، خود در این باره میگوید:
«… از همان وقت که مدرسهی علوم سیاسی تأسیس شد، بلکه قبل از آن که کلاسهای آن دایر شود و مدرسه رسمیت پیدا کند، من با آن مدرسه مربوط بودم، به مناسبت این که اولاً مرحوم مشیرالدوله صدراعظم قصد کرده بود تدریس ادبیات فارسی را در مدرسه به والد من مرحوم ذکاءالملک فروغی محول کند، ثانیاً درسهایی که در مدرسه داده میشد هیچکدام کتاب نداشت که دانشجویان بتوانند به توسط مراجعه به آن به فراگرفتن درسهایی که از معلمی اخذ میکنند مدد برساند. و چون یکی از مواد که در مدرسه علوم سیاسی میبایست تدریس شود تاریخ بود که آن زمان اصلاً تدریس آن در ایران معمول نبود میبایست از برای تاریخ هم کتاب تهیه شود و چون تاریخ را برحسب معمول میخواستند از ملل قدیم مشرق شروع کنند، اول کتاب تاریخی که در صدد تهیه آن برآمدند تاریخ ملل مشرق بود که اتفاقاً تهیهی آن را به من رجوع کردند و آن اول کتابی بود که برای مدرسه تهیه شد».(۱۶)
عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من»، در همین رابطه مینویسد:
«… آن روز و چندین روز بعد، درس تاریخ ما، به کنفرانسی که معلم از کلیات تاریخ میداد منحصر میگشت تا جزوههای تاریخ ملل قدیمهی مشرق زمین که میرزا محمدعلی خان فروغی ترجمه میکرد از چاپ درآمد و از روی آن تاریخ مصر را شروع کردیم».(۱۷)
در واقع، کتابهایی مثل «اصول ثروت ملل یا اکونومی پولیتیک»، «تاریخ ملل مشرق زمین» و «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول»، حاصل کار فروغی در این دوره از زندگی او است که به عنوان کتابهای درسی در مدرسه علوم سیاسی تدریس میشدند.(۱۸)
جالب است بدانیم که فروغی، کتابهای «اصول ثروت ملل یا اکونومی پولیتیک» و «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» را (که ترجمه و تألیف است) در دورهای از زندگیاش نوشت که سنش به زحمت از ۲۵ سال در میگذشت. ناگفته نماند که کتابهای ترجمه شده توسط محمدعلی فروغی، بعضاً از سوی پدر بازبینی، تصحیح و ویراش میشد.
سهم پدر و پسر، در مدرسهی علوم سیاسی ـ دستکم در تألیف و ترجمهی کتابهای درسی ـ آن چنان چشمگیر است که، به گفتهی نصرالله انتظام (محصل آن سالهای مدرسه علوم سیاسی)، «[از] هر چهار کتاب درسی که در آن زمان به چاپ میرسید، دو تای آن تألیف و ترجمهی محمدعلی فروغی و پدرش بود.»(۱۹)
**********************************************************
انقلاب مشروطیت، اگرچه، در زمینهی مطالبات آزادیخواهانه با بنبست رو به رو شد، اما، اندیشه تجدد در مسیر تکاپوی فرهنگی روشنفکران و در بستر نهادهایی چون دارالفنون و مدرسهی علوم سیاسی همچنان در کار زایش و نوزایی بود.
نقش دارالفنون در دگرگون کردن حیات فرهنگی انسان ایرانی، از بسیاری لحاظ قابل تأمل است، اما، مهمترین نقش دارالفنون را میتوان تربیت نسلی از روشنفکران دانست که با نوجویی و ترقیخواهی، «بر تحول فکری دو نسل بعد اثر گذاشتند»(۲۰)
اگردارالفنون زمینهساز تحولاتی شد که پیآمدش گسترش جنبش قانونخواهی و تجددطلبی بود، مدرسهی علوم سیاسی و بعدها مدرسهی حقوق (نهادی که، به واقع محل تحقق یکی از خواستههای مشروطهخواهان بود) به شکلی نظاممند و آکادمیک، وظیفهی تعمیق و گسترش اندیشهی قانون را به عهده گرفت .
گر چه مدرسهی علوم سیاسی، به قصد تربیت عضو برای وزارت امور خارجه تأسیس شده بود، اما به عنوان یک نهاد مدرن آموزشی (که محل تقابل و تعارض سنت و تجدد بود) افق گستردهتری را پیشرو داشت. از اینرو، گزافه نیست اگر بگوییم که اندیشهی برپایی سازمانها و نهادهای مدرن دیگر ـ که در عصر رضاشاه فرصت تحقق یافتند ـ در قال و مقالهای همین مدرسهی علوم سیاسی نطفه بسته بود.
با آن که فکرتأسیس مدرسه علوم سیاسی با میرزا حسنخان مشیرالملک (بعدها مشیرالدوله) بود و برپایی این مدرسه به همت خانوادهی مشیرالدوله ، به خصوص میرزا نصرالله خان نائینی (پدر) و میرزا حسنخان مشیرالدوله (پسر) مقدور شد، اما از بسیاری جهات، نام مدرسهی علوم سیاسی با نام خانوادهی فروغی گره خورده است. از سر تعارف و اغراق نیست که محقق فاضل، مجتبی مینوی میگوید «تمام دورهی درس خواندن و نشو و نمای ما با تألیفات فروغیها و اسم خاندان فروغی درهم پیچیده بود».
در این مجال تنگ، امکان پرداختن همه جانبه به نقش تأثیرگذار تألیفات فروغی در تحولات عصر پهلوی نیست. اما، از درنگی کوتاه بر دو کتاب دوران سازش گریزی نیست.
اولین کتابی که در علم اقتصاد، به زبان فارسی نوشته شد ، کتاب «اصول علم ثروت ملل» بود که فروغی ـ برای دانشآموزان مدرسهی علوم سیاسی ـ از زبان فرانسه ترجمه کرد و در سال ۱۳۲۳ قمری انتشار داد.
این که فروغی، در ترجمهی کتاب «اصول علم ثروت ملل»، برای بسیاری از واژگان پایهای علم اقتصاد، معادل فارسی ساخت، حائز اهمیت است؛ آن گونه که خود میتواند موضوع یک نوشتهی تحقیقی باشد. اما، وجه مهمتر کار فروغی در این کتاب، طرح موضوع اقتصاد ـ به صورتی نظاممند و علمی ـ در جامعهایست که به فعل در آمدن بسیاری از امورش، هنوز در گرو «خوب» و«بد» استخاره بود.
اگر بدانیم که، «نخستین بار… [در این کتاب،] از جماعت کارگران به عنوان طبقهی اجتماعی جدیدی سخن رفته است… [و] تحول اقتصاد صنعتی، تشکیل طبقهی کارگر، هشیاری اجتماعی و تحرک کارگران، حقوق کارگری مثل حق اجتماع، حق دست کشیدن از کار [حق اعتصاب]، تغییر شرایط کار، و ترقی وضع مزدوری، جملگی مطالعه شده است» ، آنگاه در مییابیم که فروغی بر چه افق گستردهای نظاره میکرد.(۲۱)
کتاب «حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول»، کمی پس از صدور فرمان مشروطیت به چاپ رسید (۲۲). در این کتاب، برای اولینبار، مفاهیم کلی «حقوق اساسی» به شکلی متدیک و به سامان مطرح میشوند. در واقع، اندیشه قانون که در جریان نهضت مشروطه، به صورتی مبهم در شعارها و خواستههای مشروطهخواهان دیده میشد، در این کتاب شکلی ملموس و سنجیده یافت. یکی از برجستگیهای کار فروغی در این کتاب، واژهسازی و معادلیابی در علم حقوق است. در واقع، بسیاری از واژگان جا افتادهی «حقوق»، برای اولین بار در این کتاب رخ مینمایند.
در سال ۱۳۲۰ ق/ ۱۲۸۱ ش، ذکاءالملک اول به ریاست مدرسهی علوم سیاسی برگزیده میشود و پسر ـ همزمان ـ تدریس تاریخ و معاونت مدرسه را به عهده میگیرد.
بعد از صدور فرمان مشروطیت (۱۴جمادی الثانی ۱۳۲۴ ق ) و شروع کار مجلس اول (۱۸شعبان ۱۳۲۴ ق) به پیشنهاد مرتضی قلیخان صنیعالدوله (رئیس مجلس اول) مسئولیت دبیرخانهی مجلس شورای ملی به فروغی واگذار میشود. این انتخاب، به دلیل شناخت تئوریک فروغی از نظام پارلمانی اروپا بود که در سامان دادن به روند کار مجلس نوپا، سخت به کار آمد.
در واقع، فروغی در مسئولیت جدیدش، «با توجه به سازمانهای اداری مجالس اروپایی، تشکیلاتی بر حسب احتیاجات ایرانِ ِ تازه مشروطه شده بنیاد نهاد و اداراتی جهت گردش کار و ثبت سخنان و تصمیمات نمایندگان به وجود آورد. فروغی در این سمت در حقیقت معاون اداری و مالی مجلس بود و در جریان کارها، رؤسای مجلس را یاری میداد»(۲۳)
برای فروغی، کار در مجلس شورای ملی ، نه تنها مانع از تدریس در مدرسهی علوم سیاسی و ترجمهی مقاله برای روزنامه «تربیت» نشد، بلکه پس از درگذشت پدر (در سال ۱۳۲۵ق/ ۱۲۸۶ ش) و برگزیده شدن به ریاست مدرسه علوم سیاسی ، به علت اهمیتی که برای این مدرسه، در تربیت و آماده سازی کارگزاران فردای ایران قائل بود ، از کار در مجلس کناره میگیرد. در این زمان، فروغی حدود۳۲سال دارد.
با خلع محمدعلی شاه و برگزاری انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی، فروغی به نمایندگی مردم تهران برگزیده میشود؛ و چندی بعد، پس از استعفای مستشارالدوله صادق (صادق صادق ) در ۱۶ خرداد ۱۲۸۹ شمسی، ریاست مجلس شورای ملی به او واگذار میشود.
با آن که در انتخاب فروغی ِ ۳۵ ساله ، به عنوان رئیس مجلس دوم، کاردانی او نقشی تعیین کننده داشت، اما محققینی چند ، این انتخاب را (در مجلسی که اکثریت قریب به اتفاق اعضایش را نمایندگان مسن تشکیل میدادند) ناشی از عضویت فروغی در تشکیلات فراماسونری و اعمال نفوذ رجال فراماسون آن زمان میدانند. (۲۴)
تشکیلات فراماسونری و گره خوردگی نام فروغی ، با آن تشکیلات ، عمومآ ـ از سوی محققین ـ به عنوان حربه ای مؤثر و ظاهرآ موجه ، برای سیاه کردن نامه اعمال او به کار گرفته می شود . پرداختن به کم کیف فعالیت فروغی در تشکیلات فراماسونری ، در گرو شناختی ـ دست کم ـ اجمالی از تاریخ این تشکیلات سیاسی است . گرچه مجال تنگ این نوشته ، جایی برای بحثی چنین دراز دامن و پر مخاطره باقی نمی گذارد ، اما « ذکر این نکته ضروری است که بسیاری از روشنفکران عصر ناصری ، سازمان فراماسونری را ، یک سازمان مترقی، انقلابی و آزادی خواه می شناختند که هدفی جز مبارزه با استبداد ، و ایجاد دموکراسی و بیداری ملت ها ندارد . یکی ازعواملی که باعث جذب روشنفکران این دوره به سازمان های فراماسونری و لژ فرانسوی آن می شد ، نقشی بود که اعضای آن سازمان در انقلاب کبیر فرانسه ایفاء کرده بودند … چون انقلاب فرانسه سرمشقی برای انقلابیون و روشنفکران ایران بود ، تشکیل فراموشخانه و پیوستن به سازمان های فراماسونی را وسیله ای برای ایجاد تحول و دگرگونی و انقلاب در ایران می دیدند … نقش سازمان های فراماسونری در آن دوره را ، با نقشی که این سازمان ها در دوره ها بعد و به خصوص در دوره اخیر ، در کشور ما و کشورهای دیگر ایفا کرده اند نباید همسان انگاشته شود » . ( نک . مشروطه ایرانی ، ماشاء الله آجودانی ، چاپ اول ، لندن ، صص ۲۴۴ـ ۲۴۵
********************************************************
در شهریور ماه۱۲۸۹شمسی، علی رضاخان عضدالملک ـ نایبالسلطنه و از بزرگان محترم قاجار ـ فوت میکند. برای تصدی مقام نیابت سلطنت، مستوفیالممالک (از رجال ملی و موجه آن سالها، که به هیچکدام از سیاستهای خارجی وابستگی نداشت) و ابوالقاسم ناصرالملک (تحصیل کردهی انگلیس و انگلوفیل دوآتشه، که در خارج به سر میبرد) در نظر گرفته میشوند. اما، به رغم آن که مشروطهخواهان و اکثریت وکلا (از جمله دموکراتها) به مستوفیالممالک نظر داشتند، با فشار شدید انگلیسیها و تلاش بسیار فروغی (که در این هنگام ریاست مجلس را به عهده داشت)، ناصرالملک (با کسب چهل رأی، در مقابل ۲۰ رأی مستوفیالممالک) به نیابت سلطنت برگزیده میشود.(۲۵)
ادامه دارد
***********************************************************