نویسنده: امیرحسین بریمانی
امیرحسین بریمانی
حمید شریفنیا در مقاله خود با نام «شعر در گردابی» شعری از کتاب ایرج کیانی در انتشارات بوتیمار را به نام منوچهر غفوریان آورده ست. این مقاله در سال ۸۴ نوشته شده و کتاب در سال ۹۵ منتشر. حال باتوجه به اینکه شخصا در صحت و سقم کار حمید شریف نیا شکی ندارم، یا نام منوچهر غفوریان به صورت سهوی زیر پای شعر کیانی در آن مقاله آورده شده، یا ایرج کیانی مدتی با نام مستعار شعر چاپ می کرده ست و یا هزار احتمال دیگر. باتوجه به این تردید، شعر مذکور با “نام سیاهبختی کلاغ” را با شعر “مردها و کوهها” مقایسه میکنم تا به این تردید واهی پاسخ بدهم. این دو شعر، موضوع نسبتن یکسانی دارند. پس اگر تفاوتی عجیبی در نحوه اجرا وجود نداشته باشد، هر دو شعر متعلق به کیانی هستند. درغیر اینصورت، به شکلی کارآگاهانه میتوان گفت که تفاوت دورههای مختلف شعری کیانی زیاد است! به هرحال این هم روشیست برای نوشتن راجع به کتابها. روشهای دیگر مگر چه چیزی به ادبیات افزودهاند که این یادداشت قرار نیست بیفزاید؟!
پیش از هر استدلالی باید بگویم شعر “سیاهبختی بال کلاغ” که موضوع صحبت ماست، خیرهکنندهست و وقتی در اواخر کتاب به آن برخورد کردم، این شعر نسبت به دیگر اشعار کیانی خیرهکنندهتر به نظرم آمد. این شعر برخاسته از فضای سیاسی آن دوران است. شعر، شب یک نبرد خونین را تصویر میکند و چنان که برمیآید، تکیه بر عواطف شکستخوردگان دارد: “به تیغ تشنهی آوار مبتلا گردد/هرآنکه در این کوی خانه میسازد”. این دو شعر از کتاب ایرج کیانی را در پایین بخوانید:
سیاه بختی کلاغ:
سپاه بود و سیاهی
و اسب وحشی مهتاب
در طویله ابر
و باد و نیزه و تیر
یکی به خاک افتاد
و گفت:
-به تیغ تشنهی آوار مبتلا گردد
هرآنکه در این کوی خانه میسازد
یکی به خون غلتید
و گفت:
-حدیث راهبری را کسی نمیداند
همیشه حرف دروغیست بر کتیبهی ما
یکی به پا برخاست
و گفت:
-عصای خویشتنیم و به خویش محتاجیم
برای کور شب پرستاره لازم نیست
یکی نشست و گریست
و گفت:
-شکستن ار نتوانی غرور عنقا را
سیاه بختی بال کلاغ را بشکن
و من
-کنار اطاقم-
ترانه سر دادم:
-چنان نشستم و از آسمان جدا ماندم
که بند بند تنم؛
بوی آشیانه گرفت.
مردها و کوهها: