شاعران این شماره:
هوشنگ رِِئوف، مظاهر شهامت، حبیب شوکتی،مهرداد عارفانی، حمید عرفان، لیلا کردبچه، شهاب مقربین وغلامحسین نصیریپور
یک شعر از: هوشنگ رئوف
پدرم
سیگار انگشت پیچ میکشید
با تو تون اشنویه
میگفت طعم کوهستان میدهد
پدرم
درخت بلوطی بود
که جابهجا شده بود …..
به نان و دهان و گل سرخ شلیک کردید!
ترسناک بودید
آنها نترسیدند
زمین
از فواره دستهای خالی لرزید
«شهید»
هیچکس
در تظاهرات خیابانی
کشته نمیشود
حتی آنها
که در تشیع جنازهشان
شرکت میکنیم.
هیچکس
در تظاهرات خیابانی
کشته نمیشود
حتی آنها که
زانو میزنند
و آرمانمان را
نشانه میروند
در تظاهرات خونین
تنها آمال مردمست
که پرپر میشود
نوامبر ۲۰۱۹
یک شعر از مهردادعارفانی
«عجله»
*
عجله – همش عجله
ریش تراش یادمان رفت و ناخن گیر
لباس زمستانی
کلاه شال
پالتو
ماندهایم لخت توی برف
اروپا هم که می دانی : هوا سرد است و نامرد
چمدان نیاوردیم که هیچ
شاهنامه ماند روی رف
سیاوش پشت آتش
برود؟ بگذرد؟ میشود؟ نمیشود؟
ولی یادم هست لامپها را خاموش کرده بودیم
حالا حتمن پر از تارهای عنکبوت است و مبلها فرسوده
پرده بدون رنگ
گنجهها پر از غبار و قاب عکس و خاک
عجله همش عجله
یادمان رفت سایههامان را با خود بیاوریم
چه می کنند آنجا نمیدانم !
راستش خجالت میکشیم اینجا
گاهی که میرویم توی آفتاب
ما را می بینند و
بدون سایه میشود مگر؟
همین است : همیشه توی سایه استتار میشویم
زیر درختی
پرچینی
جایی
زیاد تکان نمیخوریم .
یک شعر از: حمید عرفان
«آخرین شعر»
در گرد و غبار وآلودگیها
تو پیرتر از آنی
که باران شوی
آنها میبارند
تا در هوای تازه
قدم بزنی و
درنزدیکترین پارک
همراه زمزمه باد
آخرین شعر را
فریاد کنی.
هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند
دلتنگِ تو بودم،
انگار
هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس
برایم دست تکان بدهی،
تا این شعر را برایت بنویسم.
فریاد آتش را وقتی درخت میشنود که خشکیده است
ولی تو وقتی شنیدی که تازه سبز شده بودی
در شبهای باد
که خدا از صدای گلدستهها میروید
اندیشهی ویران سیل را
از صدای زلال یک لیوان آب هم میتوان شنید
در سکوت شهر سایهها
دخترانی دمیدهاند که فریاد انکارشان از حواشی
تسلیم لبانشان مکیده شده است
یک شعراز: شهاب مقربین