واژگان خانگی

شاعران این شماره: شعله آذر، رامین زارعی، ناهید عرجونیی، محمدعلی شکیبایی، مظاهر شهامت و اسمعیل یورد شاهیان

 


یک شعر از: آذر شعله

جا مانده
خیابان‌های بسیاری پیمودیم
که به آزادی نرسید
دست‌های بسیاری گرفتیم
که به صلح نرسید
نگاه‌هایی ربودیم
که به عشق نرسید.
برای مصلحت
از تعبیر زندگی جا ماندیم
و راه
در سایه‌های دروغ پنهان ماند.

 


یک شعر از: رامین زارعی

 

کاش می‌دانستیم
هر سال، پاییز
کدام غمگین‌ترند
اولین برگی که می‌افتد
یا آخرینش؟


یک شعر از: ناهید عرجونی

از مرگ
برگشته‌ام
خبری نیست
مثل همین‌جا
سربازها ایستاده‌اند
در مقابل آتش
و سیاستمدارها
پشت درهای بسته
قیل و قال می‌کنند.

 

 


   یک شعر از: محمدعلی شکیبایی

 

آدم‌های این شهر چه مهربانند و

مهمان‌نواز

در دست‌هاشان همیشه آفتاب است

دریا را دوست دارند

با دریا بدنیا می‌آیند

با دریا می‌میرند.

آدم‌های این شهر

با صدف‌های طلایی

برای دختران‌شان گوشواره و گردن‌بند می‌سازند

و برای پسران‌شان قایق

تا زبان و لهجه‌ی دریا را خوب یاد بگیرند

کودک این شهر باشی

دنیای قشنگی داری

گنجشک‌های بازیگوش محاصره‌ات می‌کنند

و تو نان‌ات را با آن‌ها تقسیم می‌کنی

کم کم بزرگ می‌شوی در چشمان بندر

بندر برایت از دریا سوغاتی می‌آورد.

آدم‌های این شهر

در سفره‌هاشان شراب است و

                                    آواز

بهار که می‌آید

با دف باران به ضیافت شمعدانی‌ها می‌روند.

کودک این شهر باشی

کم کم بزرگ می‌شوی

به من مهمان که می‌رسی

در چشمان‌ات حریص می‌شوم.


یک شعر از: مظاهر شهامت

 

دهان
دهان
دهان
باد با تو دشمنی آغاز کرده بود
تنها یک دهان مانده است
از تصویر روی دیوار تو
که به تاریکی می گذرد
گوش می سپارم به طرح آشفته لبهایت
شاید هنوز
اندکی از آن روایت بزرگ مانده باشد.

 

 


یک شعر از: اسماعیل یوردشاهیان

 

در روز ملی شعر

در خيابان دختری را ديدم
با چمدانی که
مسافر بود
کنار پياده رو
نزديک ميدان
ميان جعبه پرتقال‌ها
دختری را ديدم
نشسته در انتظار بود.

در مسافرخانه
نزديک در
رو سری در دست
ميان کيف و چمدان‌ها
دختری را ديدم
که مسافر بود
لاغر و بلند قد بود
چشمانی سبز داشت
نه، قهوه‌ای
و شايد هم سياه
صورتی گرد و شايد کشيده
با لبانی قرمز
و نگاهی مغموم
خسته از هر چيز
سرگردانيش را در کيفش نهاده
باخود می‌برد

او همان بود
دختری که مسافر بود

 

 

 

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.