خورشید بر پیشانی‌ی فلک‌الافلاک

شاعر موج نو در گذشت!

 

 


نویسنده : امیرحسین بریمانی

نقل از: سایت شخصی نویسنده

  غلامحسین نصیری‌پور، شاعر موج نو بر اثر سکته در تیرماه ۹۴ درگذشت. بنا به گزارش روزنامه قانون، بعد از چند روز بی‌خبری جنازه شاعر در منزلش پیدا شد. خبری دردناک برای هم نسلان او و بی‌اهمیت برای نسل بعدی مخاطبان ادبیات. گاهی آنقدر اوضاع اسف‌بار است که بعضی عادت‌های بد آرزو می‌شوند و مجبوریم به همان ها قناعت کنیم. مثل عادتی که موجب محبوبیت هنرمندان بعد از فوتشان می‌شود؛ عادت مرده‌پرستی. حتی همین عادت هم راجع غلامحسین نصیری‌پور اجرا نشد و گویی بناست غلامحسین نصیری‌پور پس از مرگش به کلی از صفحه روزگار محو گردد. صفحه روزگاری که باید ورق بخورد،آثار هنرمندان را در خود محفوظ بدارد و همواره به مخاطب عرضه دارد. اگر واژگان شاعر قرار نیست در صفحه روزگار حک شوند، پس دیگر چه کسی پتانسیل جاودانه شدن دارد؟ اما باید اعتراف کرد که نصیری‌پور در این بی توجهی‌ها نسبت به خودش سهم دارد. نخستین کتاب نصیری‌پور در سال ۴۷ به نام “موزه های برهوت” به چاپ رسید و اینک پس از ۵۷ سال تقریبا هیچ نقدی بر آثار و شیوه شاعری او موجود نیست. هم نسل‌های او از جمله علی باباچاهی و سیدعلی صالحی و محمد مختاری هیچ گاه بر آثارش نقدی ننوشتند و طبیعتا نسل بعدی حتی از حضور او نیز اطلاع نیافتند چه رسد به تامل در اشعار او. چنان‌که محمد محمدعلی راجع نصیری پور می‌گوید، او بیش از اندازه محافظه‌کار بود و هیچ‌گونه جنجالی را بر نمی‌تابید و پیش از آنکه جنجالی بوجود آید، خود را کنار می‌کشید. نصیری‌پور در زمان اوج حضورش در جوامع ادبی، مصاحبه نکرد و خبرنگاران نسل بعدی نیز به سراغ او نرفتند و همین امر موجب شد به کلی برای نسل بعد ناشناخته بماند و در ذهن هم نسلانش نیز کمرنگ شود. اوج حضور او در جلسات حلقه “سه شنبه‌ها” بود و در ده سال ادامه حیات این حلقه کمتر غایب می‌شد. به علاوه در دهه ۶۰ و۷۰ در مجله “سخن” شعر چاپ می‌کرد و علی باباچاهی نیز در آن سال‌ها اشعار او را در “آدینه” به چاپ می‌رساند. اما با تمام این‌ها کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت و انگاری کسی او را به عنوان شاعری حرفه‌ای پیگیری نمی‌کرد. البته این مورد به دلیل بی‌ارزشی شعر او نیست و اگر به نظریه مرگ مولف اعتقاد داشته باشیم، به راحتی می‌توانیم با مرگ واقعی مولف نیز کنار بیاییم و دست به خوانش و نقد آثار او بزنیم و به نوعی شعرِ غلامحسین نصیری‌پور را احیا و مورد اعتبارسنجی قرار دهیم. خصوصیت بارز شعر غلامحسین نصیری‌پور، تجربه‌گری است. او کمتر به فرم و محتوایی پایبند می‌شد و در هر شعر ساختاری متفاوت را پیش می‌گرفت. به همین سبب نمی‌توان عناصر ثابتی را در اشعار او تشخیص داد و می‌باید هر قطعه را جداگانه مورد تامل قرار داد. در خوانش اشعار او گاها به کلیشه‌ها برخورد می‌کنیم اما باید در نظر داشته باشیم که این موارد را امروزه کلیشه‌ای می‌دانیم و در زمان او به هیچ وجه کلیشه محسوب نمی‌شدند. او سبک شعری خود را نزدیک به هوشنگ چالنگی می‌دانست. این ادعا دال بر وجود عناصری ثابت در اشعار او است و شاید تنها راه شناخت آن، ایجاد قیاس میان نصیری‌پور و چالنگی است تا با جستجو راجع وجوه مشترک این دو، به عناصر شعر نصیری‌پور دست یابیم. نگاه پیشامدرنیستی نصیری‌پور در اشعارش همواره دیده می‌شود و امروزه نگرشی منحصر به فرد تلقی می‌گردد. شاید برخلاف آنچه او باور داشت، پرهیز از جنجال سازی آنقدرها هم به نفع نویسنده نباشد و کاش مانع فراموش‌شدن هنرمندان قابل کشورمان شویم.

ریشه‌های آفتاب

در قلب پریشان من است

چشم از من نگیر

که زندگی تاریک می‌شود.

(غلامحسین نصیری‌پور)

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در خورشید بر پیشانی‌ی فلک‌افلاک ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.