شاعران این شماره: فرناز جعقرزادگان, هوشنگ رئوف, فتحاله شکیبایی, حسین منزوی, آرزو نوری و هومن هویدا
____________________________
یادت باشد
پرنده هم که باشیم
یک روز آسمان تمام میشود
ااز: سایت شخصی شاعر
در سینهام
ماندگاریی این زخم
حتمیست
نیش عقربههایی
که به سرعت
از تو دورم میکنند.
به پیشبازم اگر بیایی
غزلی بنویس
بر کف دستانات
از عشق
تا در آسمان ابری اندوهام
ترانهای بسازم
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد
که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانهاش نشنیدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود
سرخط
بیا برگردیم
به قرارهای عاشقانه
قبل از اینکه سقفی
بالای سرمان باشد
یا قبضهای برق
لحنمان را عوض کند
بیا از سر خط شروع کنیم
و سرتا سر شب
ستاره بشماریم