با یا د عزیز خورشیدی که چه زود غروب کرد و احترام به دوست شاعرم علیرضا نوری گرامی
علیرضا اوری منصور خورشیدی
نگاه: منصور خورشیدی
دلقکها گریه میکنند:
از:علیرضا نوری نشر آهنگ دیگر
دفتری باز در برابر من که با بیان ساده شعرهای متحولی در خود جای داده است، نه تلاشی برای ثبت جادوی زبان در کار دیده میشود و نه با سادهنویسی سمت و سوی تازهای باز کرده باشد .
این دفتر از آن علیرضا نوری همدانی است که با صراحت میگوید:
سگی که رو به غروب پارس میکرد
جوانی من بود…
اتفاق روزمره در زندگی این شاعرزمینهی بروز و حضور شعرها را رقم زده است و آن وقتی است که نمیتواند خورشید را برای کسی به ارمغان بیاورد ، مجبور میشود تا با خودش کنار بیاید و دردمندیهای خود را میان اشیا پراکنده کند.
“زمین دارد با زخمهایش کنار میآید
اثاثهای خانه جنون آنی گرفتهاند.
بخند به دستفروشها که زخمهای زمیناند.
زندگی دارد روی یک پاشنه میرقصد.”
نگاه شاعر به طبیعت اطراف اندیشهی او محسوب میشود؛ هر آنچه در آن وجود دارد، در مرز میان واقعیت و تخیل رقم زده میشود و قصدی برای تصویر سازیهای مصنوع در کار دیده نمیشود. هر آن چه سروده است، صادقانه و صمیمی است.
” مرا به خاطر این نام خانوادگی که روی دست من مانده است ببخش “
یا :
“از یک شانهام درخت سیب روئیده است
از شانهی دیگر انگور.“
هیچ تلاشی برای در همریزی بافت کلام در خلق اتفاق دیده نمیشود، گاهی نمادها، استعاره و مجاز به ویژه کنایه (از نوع استعاره مکنیه) قلمرو سخن را در مدار دیگر قرار میدهد که موجب حیرت خواننده ی شعر میشود .
“شبی که به دنیاآمدم
رباب قابله گفت
این پسرقلبش را جاگذاشته است
تشت زائو راگشتند
مادر را گشتند
بعدها تو درجنوب به دنیاآمدی
با قلب کوچکی
پرستار میگفت
برای زندگی یک قلب بس است.”
تلمیحی از شخصیتهای بزرگ ادبی ، عرفانی و دیگران در کار به چشم میخورد که در ارتباط تنگاتنگ با مضمون مورد نظر شاعر است.
” چهار نفر
زیرنورماه میخندیدند
یکی احمدشاملوبود
که معشوقهاش را
دوستان قدیمیاش دست میاندازند
یکی خدابیامرز/ دختر رز بود
بدون ترس از محتسب
و آن یکی
عموچارلی بود
که داشت رو به آسمان شکلک در میآورد…”
یک مجموعه شعر، حضور شاعر در گسترهی شعر است. درجهانبینی شاعرآن چه وجود دارد، از درون به بیرون پرتاب میشود تا نیاز مخاطبان خود را بر آورده کند. عبور از این مرحله چندان ساده نیست، مگر آن که در سرایش شعر به فکر خوانندهی شعر نباشد.
” بارها به آن چشمان قهوهای غلیظ گفتم
تو باید معشوقهی خیام باشی
که از خاکت
هیچ کوزهای درست نشد.
این روزها برای خودت کسی شدهای
اسمت را گذاشتهاند
اصحاب کف.”
زمینهی ساخت برخی از شعرها دارای جایگاه وسیعی از جلوههای زیبای تصویری است ومعنای حاصل از آن نشان دهندهی جوهر شعر، حتی بیان اندیشههای شاعرانه است.
” زیباتر ازتمام زنان جهان میرقصی
وقتی از شاخه جدا میشوی“
یا:
” وقتی کنار پنجره میرقصی
موهایت را باز کن
بادها بلند میشوند “
یا:
” زیبایی جهان
از پشت شیشه
دردناکتر است “
گاهی از راه تصویر به درون متن میرسیم. گاهی محتوا را در کارکرد کلمه یا ترکیبهای کلامی جستجو میکنیم که ما را به تفکر شاعر نزدیکتر میکند. در هر شکل مهارت و تجربهی شاعر شرط اصلی محسوب میشود در رسیدن به آن چه از شاعر توقع داریم.
” یاخداحافظی گرم مرا برسان
به برفهایی که پشت زیباییات میبارند
به سنگریزههای هرشب. به دختران کوهستان
بگو شرمندهام
فرصت نشد بدون عینک ببینمشان.”
این نوع از بیان را میتوان دردمندیهای شاعر در جهان شعر قلمداد کرد. روایتی از درون، حسب حالی که بنا به شرایط موجود در ذهن شاعر جا باز میکند .
” در خوابهایمان طغیان کردند
اطاق پر شد از ماهیان مرده
که سمت آبهای آزاد میرفتند “
یا :
” از کوه پایین میآیی
کوزه در آب میزنی
و من
پایین رودخانه منتظرم
آب تصویری از تو را
با خود بیاورد.”
نوع خاطره سازی از پدیدهها در فرآیند پیچیدهای اتفاق میافتد که ذهن انسان و روان گوینده یا بیان کنندهی روایت را از رخدادهای زندگی، گرفتار تناقض میکند و به مرور در زندگی مفاهیم نمادین و نشانهای پیدا میکند.
” همیشه دلت میخواست
درقبایل عرب به دنیا میآمدی
زنده به گورت میکردند
من از راه میرسیدم.”
یا :
” زنان وقتی از خواب میپرند
جوان میشوند
شیطنت میکردیم به خوابشان نمیرفتیم
خروسها
صبح را
به خاطر ما به تعویق میانداختند
اهالی ده
خروسهای شان را برایمان میریختند. “
علیرضا نوری در حقیقت راوی نگاه و زاویه ی دید خود است و تفکر او در میان واقعیت و امر محسوس مستقر است تا به سمت یک تحول در واقعیت اشیا برسد و زمینه را برای درک پدیدههای موجود در زبان شعر آماده کند .
” عمر، پروانهای نبود
که در اتاق میچرخید
مورچهای بود
که زیرپا لهاش کردیم
رودخانهای که از سرزمین هیچ میآمد وُ
به دریاچه ی ابد نمیرفت
و تمام یعنی
برف میبارد”
شاعردر میان لفظ و معنای حاصل از آن تفرج میکند. از نگاه به ذهن و از ذهن به زبان، به اعتبار همین دیدگاه میخواهد در بیان مفاهیم و مضمونهای جدید موفق عمل کند و آگاهانه زمینه را برای تدارک نوعی از نگاه برای قرائت جدید از شعر فراهم سازد.
” بارها به این الوند لاکردار گفتم:
صم بکم نشستهای که چه
بعد از این همه سال
باید برای خودت غاری دست و پا میکردی
لااقل میتوانستیم روزهای تعطیل
دست معشوقه را بگیریم
سری به هم بزنیم
ما باید سالها پیش تو را طاق میزدیم “
و سر انجام به این نکته میرسد که:
” در توان ما نبود
پدران را انکار کنیم
میدانستیم
فرزندان ناخلف
مقطوعالنسل میشوند
میدانستیم
در هزارههای بعد
باستانشناسان
شرمندگی ما را از زیر خاک بیرون میکشند “
یا:
” باید بگردم
جای تولدم را عوض کنم
ببینم کجای دنیا میشود
به خاطر یک بوسه زندگی کرد “
نگاه آخر اینکه:
مفاهیم دیدنی برای شعر امتیاز محسوب نمیشود. شاعر باید از چیزهایی بگوید که معانی از دل تصویر و از متن بر خاسته شود.
شاعر مأمور تکوین واژهها برای ورود به جهان شعر استتا تعبیر پذیری در نظر مخاطب آسان جلوه کند .
کار کرد کلمه در شعر ارتباط مستقیم با توانایی شاعر دارد. تأملی که روی سطرها و مصراعهای نیرومند از خود به جای میگذارد.