مجموعه شعر : مَدّ مُژه
شاعر: بهنود بهادری
نشر گوشه – ۱۳۹۴
نگاه: منصور خورشیدی
جائی که سرب پُل میشود میان دو رگ، شاعر شقیقه به گیسو میدهد با شیاری بر گونه و با پوست خسته از طواف درعضلات خاک، این مجموعه شعر از “مذاب استخوان” تا “عشقههای پاشیده”در ۸۶ صفحه منتشر شده است .
در میانه ” آوازهای پریشان، ترنج نور بر دارِ دست و احتضار بلند مژه “، هر کدام با چند شعر و بسیار متفاوتتر از آن چه تا کنون از شاعران شعر ناب به بازار کتاب آمده است. دفتری با شعرهای بسیار فنی و تکنیکی به دور از عوامل احساسی و عاطفی مگر شماری چند که برای ” بیژن الهی ” سطور تب برای ” محمود شجاعی” و همیشه گیاه برخاسته از گور برای “بهرام اردبیلی” با این نمونهها:
” بگذار افشانده شود آن چه بر گیسوی تو بهاریست
به سایهای شفا بخش / از آبیهای زمین ” صفحهی ۱۵
” شبنم استخوان
روانه شد و باغ / تقلای بال میکرد ” صفحهی ۱۶
” همیشه گیاه برخاسته از گور
سپیدی قرص – از کتف / مینشاند بر باد ” صفحهی ۱۸
نقش نور بر دارِ دست را با اشارهای به شعر حلاج در آغاز ” مذابِ استخوان ” میخوانیم :
” به ما مناز، هان!
اینک انگشتی / که خضاب کردهایم / به خون عاشقان ” – حلاج
ازعناصر برجستهی این مجموعه تخیل و تصویر دردو محور افقی و عمودی در ساختمان قطعه -شعرها دیده میشود. کارکرد کلمه در زبان بهترین راه ارتباط بین شاعر و خوانندهی شعر است بدون آن که به روایتی تن داده باشد و یا به توصیفی متوسل شده باشد این نوع از بیان محصول ارتباط هماهنگ ذهن و زبان و سازگار با متن است و نشاندهندهی آن است که شاعر آگاهانه و به دوراز محتوا و بار عاطفی در ترکیبهای کلامی به ساختمان شعر توجه بیشتری نشان داده است .
” اتصال عطر و سایه ام
به خطی از موران
در تشییع پروانه و دست / که از تمام شیارهای رودی میگذرد ” صفحهی ۲۶
” و پائیز باد
با تاجی از زیتون
عطر پلکانت را / از شقیقهام ربود ” صفحهی ۲۷
تناسبهای تصویری به صورت یکپارچه درمحور عمودی شعر دیده نمیشود. حاصل این گسست ظاهری و خلق فاصله در طول شعربه کشف روابط بین آنها منجر میشود، گاهی تناسب و هماهنگی بین مصراعها موجب میشود تا مخاطب با درک عمیقترین لایههای شعر با شاعر رابطه برقرار کند.
فرایند موجود اجازه نمیدهد تا از شاعر توقع معنا از شعر و مضمونهای حاصل از آن داشته باشیم تصویرهای ذهنی زمینهی بروز روایت را از متن دور میکند. تضادها و تناسبهای موجود خود به خود زمینهی بروز تحول معنائی را در شعر به گونهای نشان میدهد که ترسیم وقایع برای مخاطب به طور وضوح بیان میشود. نمونهها : “عشقهی مرجانی، شرجیِ نیلوفر و لیلا ”
” ای چشم، شط زخم
نقش صلیب در آینه
بطن حیران اسماعیل میبینی و / یتیمی میکنی ” صفحهی ۸۴
” اندوه مژه بر مژه گشادهام
که خلخال نداشتی به پا
پارهی پَرِ جبریل بود بر لبهام / پروانهی سینهات ” صفحهی ۶۹
” موی سپید پسرانه به خضابِ نالههاش
متورم است
که دست نوازش لیلا بود / در بندی از حنا ” صفحهی ۸۱
شاعر شعر ناب، دو چیز را از دو جای متفاوت به هم نزدیک میکند تا شکل سومی که عرضه میشود. مخاطبان شعر خود را در موقعیت تاویل و تفسیر اثر بکشاند. نمائی نزدیک اما دور با نمادهای آشنا و گاه دور از ذهن. تن به پهلوی اسطوره نمیزند. همین عامل او را در موقعیت تعلیق قرار میدهد! و متفاوتتر از آنچه در شعر شاعران جنوب به ویژه مسجد سلیمان خواندیم.
” گیسو به بازوی ستاره ” ، ” پوستی میافتد از مردمک ” ، ” حافظهی سپید خاک ” ،
” فصل خورشیدی شریانت ” ، ” اوراد پریشانی بر ابتدای باد ” ، ” شبان مجنون و شهاب ”
” ابریشم چشم در ندیدن ” ،” اتحاد آلوده به کف دریا ” ، ” نور پنجره در پرده ”
و ابریشم رگ را به سینهی مجروح این دوایر مینا میسپارد تا کمان سینه از ذکر علف پُر شود بر این صلیب روان وقتی جان به عشقهی مرجان میدهد. همهی این هوا و این فضا محصول درک او از شرایط است. تا زاویهی دید خود را متناسب با فضای هستی شکل دهد.
” آبشار شوریده
سوگیست روان
که صلات دوار درد
بر زانوی آب / بریده است ” صفحهی ۵۷