………….پگاه احمدی……………………..عابدین پاپی
تأملی زبان شناسانه در مجموعهی «سردم نبود» از پگاه احمدی
به قلم : پاپی عابدین
پارادایمی به نام شعر را قبیلهی ادب و سخن، دارای زبان میدانند. به بیانی عُقلای قوم در عرصهی ادب و شعر بر این اصل استوارند که شعر به مانند انسان زبانی ناطق دارد. در علم منطق میخوانیم که: «انسان حیوان متفکر است.» و یا «انسان حیوان ناطق است» بنابراین تفکر و نطق از ذاتیّات انسان به شمار میآیند، همچنانکه ذوق از ذاتیّات شاعر در جهت سرودن شعر است نه عرضیّات آن. اما برخی از دکترین ادب و هنر شعر را هنری بیکلام میپندارند، چه اینکه از نطق و زبان بهرهمند نیست. ولی از این نگاه چون مفکر ( اندیشه کننده ) در شعر، تفکر انسان است؛ بنابراین میتوان شعر را هم دارای زبان دانست و زبان شعر زمانی به بلوغ فکری و معرفتی خود دست مییازد که از دالانهای خود آگاه خویش عبور کرده و در خاستگاهی به نام « دل آگاهی » اطراق و بیتوته کرده باشد.
برای شکلگیری زبان شعر«کلمه» بن مایهای است که از سه منظر طبیعی، اجتماعی و ذهنی از جانب نظر شاعر، نُضج و بارور میشود و معانی و مفاهیمی را میسازد که این دسته معانی و مفاهیم را میتوان زبان شعر نامید. به قول را برت فراست: «شعر، نوعی اِجرا به وسیله کلمات است …» یعنی اگر کلمات در شعر حضور نداشته باشند، چیزی به نام شعر متولد و حیات پیدا نمیکند و از جملهی فراست میتوان چنین استنباط کرد که کلمه بن مایهی شعر است. نقش کلمه در شعر مانند نقشی است که رنگ در نقاشی دارد و یا نُت در موسیقی و سنگ در پیکر تراشی ایفا میکند. چگونگی و شکل اجرای واژگان در زبان میتواند مسببی مبتنی بر خلق «نوع» ( genre) در شعر شود. پل والری شاعر سمبولیست فرانسوی معتقد بود که در نثر کلمات راه میروند اما در شعر میرقصند، این نظریه اگر چه در دنیای پست کِریتیکال در معرض تردیدهایی قرار گرفته است ولی هنوز هم پی آمدهای فرآروندهای را در عرصهی شعر به دایرهی معنا میگذارد، بدینسان که هدف از راه رفتن رسیدن به مقصدی است اما در رقصیدن مقصودی جز آفرینش زیبایی و تناسب نیست. به هر روی به قول دیوید دیچز ( نویسنده و منتقد انگلیسی ): «زبان فعالترین خدمتگزار تخیل است زیرا تخیل، خود بر اثر نیازمندیهایش آن را به وجود میآورد.» بنابراین نتیجه میگیریم که رابطهی بین زبان و تخیل رابطهای دو سویه است و به دیگر بیان زبان و تخیل در یکدیگر حالتی تأثیر و تأثر محور را نمایان میسازند. از این نگاه علاوه بر زبان و تخیل مقولهای به نام «تفکر» و «معنا » نیز در شکل گیری زبان تاثیرکارآمدی دارند. چه این که زبان شعر بدون (مفکر) که از پیی معانی و مفاهیمی سازنده است، میسور نخواهد شد و شعر بدون معنا خود به خود ترآوشی را به همراه ندارد. دیگر مهم در یک اثر ادبی، موسیقی است. موسیقی اگر چه از خصایص ذاتی شعر نیست بلکه از مولفههای عرضی شعر به شمار میآید ولی میتواند لازمهی طبیعت آن باشد. منظور از موسیقی، ریتم ( Rhythm ) و هرگونه آهنگی است که به آیدتیک ( درون بینی ذات شهود ) شعر کمک میکند و شعر را با هارمونی آوایی و چند صدایی ( Polyphonic ) مواجه میسازد. با این تعابیر که از کارکرد زبان در شعر تصویر شد، مجموعهی «سردم نبود» از پگاه احمدی از جمله آثاری است که از عناصری چون: شعریت در شعر، ساخت در شعر، زبان و بیان در شعر و پشتوانهای فرهنگی بهرهمند شده است. احمدی علاوه بر این اثر، آثاری چون 1– سُل پایانی 2- کادنس 3- منظومهی تحشیه بر دیوار خانگی و 4- این روزهایم گلوست، را در کارنامهی ادبی خود دارد. شاعری که متولد 1353 در تهران است و فعالیت ادبی خود را درسال 1370 با چاپ نخستین شعرهایش در ماهنامه ادبی تکاپو آغاز نمود و با چاپ مقالاتی در زمینه نقد شعر و ترجمهی برخی آثار ادبی در رسانههای ادبی و هنری ، خود را به عنوان شاعری خوش ذوق و قریحه به جامعه معرفی نمود.
مجموعهی «سردم نبود» از عمده کارهای شاعر است که حاوی 45 شعر و چند کار کوتاه ست که اشعار شاعر را از سال 88 – 1382 در بر میگیرد و اغلب در قالبی ماکسی مالیزم سروده شدهاند.
احمدی در این مجموعه شاعری است که بدور از ژستهای ادبی و نزدیک و هم آوا شدن با بافتاری کانسپتچوال ( مفهومی ) به سرآیش شعر میپردازند.
صمیمت زبان و آرایش کلام و ضناعات لفظی و معنوی در این مجموعه به گونهای لحاظ شدهاند که بافت و محتوای ساختمان اشعار را جلایی دیگر بخشیده است. شاعر در «بود طبقاتی» خود میباشد و برای طبقه خود مینویسد و از نمودهای طبقاتی به دور است. شاعری که گاهی ناخودآگاه خود را مینویسد و گاهی هم خود آگاه خود را به تصویر میآورد.
ولی چربش دلآگاهی شاعر که نشأت گرفته از شهود ذاتی است، بیشتر به چشم میآید. تغییر جهان زیست و جهانبینی شاعر و شناخت حسی و عقلی آن مسببی است در جهت نیل به شعری شهود محور و ذات سرشت
**
بنمایهی اشعار این مجموعه اغلب انتقادی _اعتراضی است و شاعر در این مجموعه دردمند و به بیانی دردآوردهای خود و جامعه را در منظر واقعی به نمایش میگذارد. نگاه معرفتشناسانه ی شاعر به حقیقت و واقعیّت از دیگر خصایص فرآرونده در شعر پگاه احمدی به شمار میآیند. بدین طرز که شاعر هم حقیقتسرآ است و هم واقعیت گو. تصویر واقعیّات جامعه در قالب هنر که پیآمدی حقیقی را به دنبال دارند، از پراکسیسهای زبانی شاعر در این مجموعهاند. در شعر احمدی موسیقی کلام، ریتم و آهنگ موازی و هم راستای با هم در حرکتند و استفاده از صنعت واژهگزینی با گزینش واژگانی استعاره پذیر، ایهام پذیر و نظیر آفرین و گزینش و چینش صنعت سجع و جناس در اشعار، زبان شاعر را با رانشی پیش رونده مواجه ساخته است.
از دیگر خصیصههای شاعر در این مجموعه نگرههایی نوستالوژیک و آرکائیسم است که شعر شاعر را همراهی میکنند و سرآینده درزوایایی درصدد بر میآیند تا در باز تولید سنت در قالبی مدرنیته به ساخت و پرداخت شعر بپردازد که در ابعادی به توفیقاتی دست یافته است .
شاعر از عناصر زبانی مردم به خوبی از برای خود مردم استفاده می کند و به تعبیری قافیهی شعر را با مردم تقسیم میکند. با این تعابیر پگاه احمدی را میتواند شاعری آوانگارد تلقی نمود. چه این که هر شاعری که در زمان خود درد، رنج، فریاد و اعتراض مردم را به تصویر کشانده و مدغدغ اوضاع و احوال جامعه حال بوده وگذار به وضعیت مطلوب را بر وضعیت موجود ارج نهاده، شاعری آوانگارد تلقی میشده است. دیگر مهم جامعه پذیری و فرهنگ پذیری شعر شاعر است که این دو مقوله حالتی دوسویه دارند و دیگر تعمیم پذیری شعر شاعر است که هم در زمان حال عمومیت دارد و هم این که با توجه به کاراکترهای معناگرایی که در اشعارش یافت میشوند، این نشانهها میتوانند فوتوریسم (آیندهنگری)، شعر شاعر را تضمین نمایند.
نمونههایی از سرودهای پگاه احمدی در مجموعهی «سردم نبود»
«جریده»
– باز، سرسام کلام سلسله درمن / سرداب و سردخانه و سوگ است؟ / کدام بزنگاه ؟ / دوباره نستعلیق / دعوت به مراسم گردنزنیست / در این جریده، تا ابد، جُرمایم / و این خطابههای تدفین هنوز / پر از خرابههای طاهاست / باز، خاوران، خونیست / و در بلندی تهران، بادگیر / به هر گداری زدم؛ گروگان بود! / کدام بزنگاه ؟ / اینجا که بیهوای تو باید / شب را تکه تکه آتش زد ! / وقتی از آن کتیبهی متروک / تنها صدای توجه میآید تا …
«زیباتر از فلز شدهام»
این هوای آخر را / نمیتوان در چربیهای آفتاب نگه داشت / من عاشق نواحی ضربانام ! / ثابت کنید جهتهای آب، بیشتر از من نماز میخوانند / این خواب / با آهوان بیمرکب بیخط نوشته شد / و نورهایی هست / که شب، ندیده بغل میکنم / و خوابهایی هست / که صبح / چیزی آنها را بر سمتی از اتاق، نوشته است / زیباتر از فلز شدهام! / آنقدر نزدیک جان / که اسبهای کریستال / اول میلرزند و بعد … میشکنند!
«هارمونی»
… اگر صدا کمک کند متولد شوم / آرشه را بر سطح آب خواهم کشید / و برای فراموش کردنات / به درختی پناه خواهم برد / که شکل شاهنامه نباشد / دنیا روی آب ریخت و بیشکل رفت / خاک میپاشم گماش کنم، با تاریکیهای قبل بمانم / در گره ابرها فرو بروم / به یاد بیاور و فراموش کن ! / چگونه از آن شیار / کمی به آفتاب رسیدم کمی به زاویهی پَرکمی به طلوع کلاغ / تنها روی آب ریخت و بیشکل رفت / نگاه کن ! به کوزههای سفالین میرویم / و من نمیتوانم بیش از یک غروب / نجاتات دهم.
«زیرنویس ساعت پنج»
از قیچی قویترم! / وقتی که گریههای ماده حرکت میکنند / نیاز مهمتری به حس کردن، به دست، پوست، نوشتن / احساس میکنم / مربعها را بر میدارم در هوای آزاد میگذارم / که مطمئن شوم چیزی / روی مرا نپوشانده ست! / آرام و خواب دیده گره خوردم / پیچیدهام به شاخهی طوبا که ماه سر زده را آرزو کنم / شب را برساعتی نشاندهام که بچرخد / و سمت تاریک مرا نشان بدهد / نگاهم در قلکی پر از صدای دایرههای بیشمار / صدای دایرههای بیشمار / افتادهست / همین که آمدیم دیگر غلط ننویسیم / برای همیشه اشتباه شدیم.
*عنوان مطلب از رسانه برگرفته از شعر «زیرنویس ساعت پنج» شاعر