قرینه‌های چند حقیقت دین در تاریخ و ادبیات

7جون 2015

————————————
یک – خواب دیدن انوری پیامبر و عایشه را در بستر خواب
——–
این شعر از انوری‌ست:
دوش در خواب من پیمبر را
دیدمش کاو ز امت آزرده‌ست
گفتمش ای رسول چت بوده ست
طبع پاک تو از چه پژمرده‌ست؟
گفت زین مقربک همی جوشم
رونق وحی ایزدی برده‌ست
آن چه این زن به مزد می‌خواهد
جبرئیل آن به من نیاورده‌ست
کاملا معلوم است این زن ( = مقربک = مقرب + کاف تصغیر ) کسی جز عایشه نیست که از هفت‌سالگی با هوش استثنایی‌ی خود رگ خواب حضرت را به دست آورده بود. به نحوی که پیغمبر او را که برخلاف اعراب سفید اندام از آب درآمده بود “حمیرا ” صدا می‌کرد ، چیزی شبیه ” بلوربانو “. بهقول مولانا در مثنوی / نیکلسون / دفتر اول / بیت‌های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳
مصطفی آمد که سازد همدمی
کلمینی یا حمیرا کلمی
ای حمیرا آتش اندر نه تو نعل
تا ز نعل تو شود این کوه لعل
که اشاره به حدیث ” کلمینی یا حمیرا ” دارد به معنی‌ی : ای حمیرا با من سخن بگو! یا به وجه منظوم: یا حمیرا گو تو با من کلمی تعبیر خواب انوری را من در تفسیر ابوبکر عتیق پیدا کردم که در تفسیر آیه ۲۸ سوره‌ی احزاب آورده است: ” چون جبرئیل وحی آوردی بر رسول و رسول با زنی در بستر بودی، وی را از آن جا جدا کردی آنگه وحی به وی گزاردی، مگر که با عایشه در بستر بودی، وی را از عایشه جدا نکردی تا عایشه همچنان وحی یاد گرفتی که رسول. تا وقتی جبرئیل دویست آیت قران بر رسول خواند عایشه یاد گرفت، رسول او را گفت: یا عایشه گوش دار تا بر تو خوانم! عایشه گفت: لا بل تو گوش دار تا من بر تو خوانم! و همه را از بر برخواند ( تفسیر سورابادی / جلد ۳ ، ص ۱۹۶۲ )
*
دو – خواب دیدن شمس تبریزی و پند گرفتن او از پیغمبر
———
سرگرم دیدن عکس‌های مجموعه‌ی “روسپی”ی کاوه گلستان بودم که در جشنواره‌ی عکس لندن ادامه دارد. این عکس‌ها را او در طی دو سال قبل از بهمن ۵۷ از چگونگی‌ی زندگی‌ی روسپی‌های “شهر نو” گرفته بود که ظاهرا تنها سند مصور است از شکل زندانی که این قربانیان جامعه را در حصار خود گرد آورده بود.
چنین بود که ذهنم به ثبت ” روسپی خانه ” در 
ادبیات قدیم کشیده شد و دو نمونه را به یاد آوردم. دورترین جایی که به چنین مکانی به صورت یک مجموعه اشاره شده و من برخورده‌ام مقالات شمس
تبریزی‌ست که ضمن یک رویا از آن یاد کرده است. او پس از نقل صحنه‌ی تکان دهنده‌ای از مکتبخانه‌های ارزروم که مدرسان ضمن آموزش قران و عربی از پسران آن‌جا بهره کشی‌ی جنسی نیز می‌کرده‌اند می‌گوید: تا خواب دیدم که مرا می‌فرماید ان لنفسک علیک حق، حق او بده ! دروازه‌ای هست در آن شهر معروف است به خوبرویان. در این گذرم و در اندیشه، یک خوبروی چشم‌های قفچاق در من درآویخت و مرا به حجره‌ای درآورد و چند درم بدیشان دادم و شب پیش ایشان بودم. به اشارت خدا و لابه گری‌ی او. و من از این باب فارغ و دور . ” مقالات شمس / جلد دوم ، ص ۱۷۸”
ارتباط این رویای شمس با دین درجمله‌ی “ان لنفسک علیک حق” است که یک حدیث منسوب به پیغمبر است و روایت آن چنین است که روزی زن عثمان رفتهد بود پیش زنان پیغمبر و آن ها متوجه شدند که او دل و دماغی ندارد. در شگفتی از آن حالت پرسیدند تو را چه غم می باشد که شوهرت پولدارترین مرد قریش است و زن عثمان گفت : چه سود که او شب ها را همه بیدار است و روزها را روزه دار ! زن‌های
پیغمبر ماجرا را به گوش او رساندند و او به عثمان پرخاش کرد که حق “او” بده گذشتگان درست گفته اند که کار را باید از کاردان پرسید.

سه – لوطی می خواره ، زن تن فروش ، و حضرت موسی زیر یک سقف
———-
این توضیح لازم است که کلماتی چون خرابات، میخانه، قلندر، رند و عیار که در متون قدیم فارسی مفاهیم منفی داشتند از زمان سنایی به تدریج حتی در آثار خود صوفیه معنی ی مثبت یافتند ، تا جایی که در شعر حافظ یکسره بدنامی‌ی خود را به کلماتی چون فقیه، زاهد، عابد، و صوفی دادند. این توضیح از این جهت لازم بود که در حکایت زیرین که ازکهن‌ترین نثر صوفیانه‌ی فارسی، شرح تعرف ابوابراهیم اسماعیل بن‌مستملی بخاری گرفته شده ” خرابات ” شاهد کم نظیری‌ست برای معنی‌ی قدیم خرابات که به مکانی اطلاق می‌شد که در آن همه گونه اعمال نباید چون می‌خوارگی، فحشا و قمار صورت می‌گرفته و نه چنان که در حافظ چنین دیده می‌شود:
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
در شرح تعرف آمده: ” در قصه‌های بنی‌اسرائیل آمده است که موسی علیه السلام از خدا درخواست که دوستی را از آن خویش به من نمای. امر آمد که به فلان شهر رو و در آن جا قصابی است او را فلان خوانند، دوست ماست. موسی بدان شهر آمد و آن قصاب را طلب کرد. از هر که می‌پرسید می‌گفتند: آن فاسق میخواره‌ی زانی را می‌طلبی! به دوکان او آمد مردی را یافت با لباس بدان. همه سر موی داشت به کتف‌ها فرو افگنده. بر زی‌ی دزدان و عیاران. او را گفت مهمان خواهی؟ گفت خواهم به شرط آن که هر چه بینی با کس نگویی. (موسی) گفت نگویم. شبانگاه در دوکان بست و به خرابات رفت و سبویی می بخرید و زنی زانیه را آن شب به مزد گرفت و به خانه آورد و مهمان را نکو بداشت و بخوابانید. (موسی) خویشتن را خفته ساخت تا ( او ) چه کند. (قصاب) سبوی می را بریخت و آن زن را گفت: تو امشب چند سیم ستدی؟ آن مقدار سیم بدو داد و او را بخوابانید. و آن جامهها که داشت بیرون کرد و گلیمی درپوشید و از زیر جعدها غلی پدید آورد و تا بامداد پیش خدای تعالی بایستاد. (موسی) برخاست و او را مژده داد بدانچه بدو وحی آمده بود. او بسیار بگریست و گفت: دعا کن تا چون حق تعالی پرده‌ی ما بدرید جان ما بردارد         ( شرحتعرف / ربع اول / تصحیح محمد روشن / ص ۱۸۰ / اساطیر ۱۳۶۳).

معلوم می‌شود حق تعالی هم مثل مخلوقات خود نمی‌توانسته جلوی دهانش را نگه دارد تا راز بنده‌ی گزیده‌ی خود را فاش نکند! لازم به توضیح دیگری‌ست که در قلندریه نیز که اهل ملامت بودند برخلاف اهل خانقاه که با تظاهر به پوشیدن خرقه و تاج صوفیان جلوه فروشی می‌کردند، دینداری در نقیضه‌ی آن یعنی نمایش ارتداد جلوه می‌کرده، و این می‌تواند یکی از نمونه‌های کهن از قلندر در ادبیات فارسی باشد. حافظ می‌گوید
ازین مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه‌ی صوفی کشم قلندر کن
*
چهار – حضرت داوود و تیمسار بختیار
———-
دو شاهکار هنرهای تجسمی‌ی تاریخ به داوود و بتشبع ( بر وزن لشکرک) اختصاص دارد. اولی مجسمه‌ی داوود است شاهکار میکل آنژ در فلورانس که کاملا برهنه ایستاده به سوی رم می‌نگرد. وقتی طبری می‌نویسد که داوود با وجود داشتن ۹۹ زن می‌خواست بتشبع را با تعداد زیادی کنیز با اوریا شوهر او که از فرماندهان لشکر خودش بود تاخت بزند آدمی شک می‌کند چشمش از سه هزار سال پیش دنبال سوفیا لورن و جینالولو بریجیدا وئسیلوا کوشینا هم بوده. میکل آنژ که خودش هم سر و گوشش می‌جنبیده چیزی از آلات و ادوات داوود کم نگذاشته، حتی سایبانی را که سعید اسلامی داروی نظافت آن را خورد از قلم نینداخته. ششصد کیلومتر به سمت غرب ایتالیا در موزه‌ی لوور نقاشی‌ی رامبراند نگهداری می‌شود که بتشبع را کاملا برهنه در حمام نشان می‌دهد که با حالتی مغموم نامه‌ی داوود را در دست دارد. احتمالا در فکر زنای محسنه‌ایست که منجر به آبستنی‌ی او شده و به وسیله‌ای داوود را خبر کرده و لابد این نامه‌ی جوابیه‌ی  اوست. این‌ها همه بر اساس آن چه در تورات آمده خلق شده است، که در آن جا گفته شده داوود پس از بیدارشدن به بام قصر رفت و از آن جا زن برهنه‌ای را دید که خود را می‌شست. زیبایی ی آن زن چنان بود که داوود را فریفته کرد. کس فرستاد تا بپرسد او کیست. فرستاده باز گشت و گفت او بتشبع است زن اوریا. پس کسان دیگری را فرستاد تا آن زن را به قصر آورند. در آن جا با بتشبع همبستر شد و پس از آن او را به خانه اش فرستاد که بعدا دانست از داوود آبستن شده است. به داوود ماجرا را خبر داد و او در پی چاره درآمد. اول اوریا را که از فرماندهان لشکر او بود فراخواند و شب شراب بسیار به او نوشانید و مست که شد به او گفت به خانه‌ات بازگرد و پیش زنت بمان. می‌خواست زمینه‌ای بچیند که آبستنی‌ی زنش را موجه کند، اما اوریا از رفتن به خانه‌اش سر زد و شب را همانجا ماند. فردا که می‌خواست به لشکر باز گردد
داوود نامه‌ای به خواهرزاده‌اش نوشت و ممهور کرد و به دست اوریا داد که در رزمگاه به دست او برساند و در آن نوشته بود اوریا را در صف اول جنگ بگمارید و پشتش را خالی کنید تا کشته شود. و این اتفاق افتاد و خداوند بر او خشم گرفت اما به علت پشیمانی و گریه زاری‌ی فراوان طبق معمول او را بخشید و داوود و اوریا با هم عروسی کردند و سلیمان و سه پسر دیگر از آن دو به دنیا آمدند. تقریبا منهای بخش زیر هجده سال ممنوع اول کار، متون اسلامی نیز همین را می‌گویند مگر با ماله‌کشی‌ی این که خداوند برای آزمودن او کبوتر خوشگلی را می‌فرستد و وقتی داوود قصد گرفتن آن را داشته کبوتر به روزنی در دیوار می‌پرد که وقتی از سوراخ دیوار هم می‌پرد داوود چشمش به زنی می‌افتد که برهنه خود را می‌شسته، و یا این که او به اوریا اول پیشنهاد می‌کند زنش را با هر تعداد زنی که بخواهد تاخت بزند که تعداد ۹۹ زن او صد تا شود که چون قبول نمی‌کند او را به کشتن می‌دهد. طبری در تاریخ نوشته پس ازعروسی‌ی داوود و بتشبع ” داوود را صد زن راست شد، و اندر شریعت تورات هر چند که زن کنند روا باشد ، چون نفقه راست دارد به تمامی ” تاریخ بلعمی / نشر هرمس / ص ۵۱۶”
ابو اسحاق نیشابوری در متن قرن پنجم ” قصص الانبیاء ” نیز همین را می‌گوید که ” داوود چون آن ( زن ) بدید فتنه گشت و دلش بدان زن بسته شد. گفت چه تدبیر کنم تا این زن را بیابم به حلال . پس اوریا را بخواند که آن زن را پای گشاده کن تا من بخواهم و هر زنی که تو خواهی از بنی اسرائیل به زنی به تو دهم. اوریا گفت یکتای موی او به همه دنیا ندهم و با تمام زنان دنیاش برابر نکنم … و گویند آن زن از فرزندان یوسف بود و اوریا از فرزندان ابن یامین ….الخ ” قصص الانبیاء / بنگاه ترجمه و نشر کتاب / ۲۷۳”
در قران نیز که معمولا به اجمال از واقعات می‌گذرد اشاره‌ی مستقیمی به این داستان در سوره‌ی ص آیه‌ی ۲۵ آمده است: ” فغفرنا له ذالک و ان له عندنا لزلفی و حسن ماب “ یعنی ما بیامرزیدیم آن گناه او را و به درستی که او را تقرب است و نیکو بازگشتی نزد ما. ابوبکر عتیق در همان قرون در تفسیر این آیه و آیه‌ی پیشین آورده است: ” داوود پنداشت که آن صغیره است و وی را بدان نگیرند. از آن تغافل کرد تا آن وقت که وی ( را ) تنبیه کردند استغفار کرد … گویند که در سجود چندان بگریست که نبات از اشک وی برست و ببالید … داوود گفت : بارخدایا گیرم که من ذلتی کردم ، جهانیان را چه افتاد که از آواز من حلاوت نمی‌یابند؟ وحی آمد که: یا داوود آن حلاوت آواز تو از بی گناهی بود … داوود گفت: بارخدایا با من بگو تا در قیامت چه خواهی کرد میان من و میان اوریا بدان نگریستن که به هوای دل به زن او نگریستم ؟ جواب آمد که: داد او از تو بستانم ” تفسیر سورابادی / فرهنگ نشر نو / به تصحیح سعیدی سیرجانی / فرهنگ
نشر نو / جلد سوم / ص ۲۱۲۸ و ۲۱۲۹
عمل داوود حتی به شعر فارسی نیز راه یافته است . مسعود سعد سلمان می‌گوید:
تو ای چشم من، چشم داوود گشتی
تو ای دامنم، دامن اوریایی
شاعر دیگری به نام خسروی گفته:
جهان بر شبه داوود است و من چون اوریا گشتم
جهانا یافتی کامت، دگر زین بیش مخریشم
سنایی و نظامی هم به این داستان اشاره کرده‌اند که سخن به درازا می‌کشد. اما تمام این مستندات مکتوب و کتاب‌های دیگری چون نسخه‌ی منحصر به فرد تفسیر کمبریج کوچک‌ترین اثری در انکار یکسره‌ی ماجرا با داستانی ساختگی از قول امام رضا به یک شخص سوم نداشته است که توسط یک عده قاری و مداح رژیم امروز تبلیغ می‌شود. اما قضیه حتما این نیست که چرا آن‌ها برای پیغمبری که تابوت عهد را با ده فرمان و متن اصلی‌ی تورات به دامنه‌های کوه صهیون می‌آورد و شهر اورشلیم را مرکز خود می‌کند و همانجا می‌میرد و در همان کوه دفن می‌شود این همه تعصب نشان می‌دهند. موضوع آن‌ها داوود و کارهایی که طبق کلام قران خشم خداوند را برانگیخته نمی‌باشد، آن‌ها تنها و تنها و با مدارک غیر مکتوبی چون
قال‌ الباقر و قال الصادق و امثالهم در پی اثبات مکرر ” معصومیت پیامبران ” هستند که از اول آن‌ها را از هر گناهی مبرا کرده. غیر از این، قرائن اعمال داوود سر از جاهایی در می‌آورد که قابل پرده پوشی نیست که من از ذکر نمونه‌های متعدد آن معذورم. چون به عنوان یک جستجوگر و دوستدارهنر لااقل شادمانم آن جوان‌های مسلمان فرانسوی به این صرافت نیفتادند که قبل از آن کشتار در پاریس سری هم به فلورانس بزنند و آن همه هنری را که میکل آنژ صرف آلات و ادوات داوود کرده بود با آر پی جی نابود کنند!
اما احتمالا همه با تیمور بختیار اولین تیمسار فرمانده ی ساواک، و کار های ” داوودی “ی او آشنایی دارند. من در خاتمه‌ی یادداشت آن چه را بین این دو نفر مشترک یافته‌ام بهترتیب ذکر می کنم:
یک – داوود و بختیار هر دو نظامی بودند
دو – هر دو خشن و انحصار طلب بودند
سه – در کتاب اخبار امام رضا آمده است که به گفته‌ی امام پنج صفت پیغمبران در خروس هم وجود دارد. ما با صفات تشخیص درست وقت اذان و اهل رسیدگی به امور خانواده‌ی خروس کاری نداریم اما صفت دیگری که امام به خروس نسبت داده، یعنی میل زیاد به جماع البته در داوود و بختیار هم قابل ملاحظه است .
چهار – هم داوود و هم بختیار مرتکب گناه کبیره‌ی زنای محسنه شده بودند
پنج – هر دو ابتدا شوهران زنان را وادار به طلاق همسرانشان کرده بودند که چنان که قبلا گفته شد داوود شوهر را به کشتن داد اما بختیار شوهر را تبعید کرد. برای یک پیغمبر البته افت داشته که از یک تیمسار عقب بماند .
شش – آن چه مسلم است داوود مثل آمریکایی ها فکر می‌کرده : اول بچه و بعد عروسی اما این که بختیار هم همین طور فکر کرده بود اطلاعی در دست نیست اگر چه هیچ بعید نیست .
هفت – داوود از سوراخ دیوار به زن لخت نگاه کرده بود اما بختیار زن‌ها را لخت می‌کرده و بعد در حمام خرس تربیت شده به تنشان می‌انداخته و به تماشا مشغول می‌شده.
هشت – داوود ۹۹ تا زن حلال داشته که با بتشبع شده بود سه رقمی. بگذریم که در مورد این آخری خدا عکس عطف به ماسبق کرده بود و آن آمریکایی را عفو داده بود. اما بختیار یک زن داشت که سرش هوو آورد و هر دو را در یک خانه اسکان داده بود. از تعداد زنان غیر رسمی او ( کانکوباین‌ها ) هیچ اطلاعی در دست نیست . چنان که هرگز معلوم نشد آیا او آن خرس را به خانه هم می‌برده یا نه!
—————————————–
خرداد ۹۴

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یادداشت‌های شخصی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.