از: نویسنده ، شاعر و منتقد عابدین پاپی
بخش دوم
۲- اقسام زیبایی
الف)زیبایی طبیعی پایه _ تکرار
ب) زیبایی مصنوعی پایه _ تقلید
الف) زیبایی طبیعی پایه تکرار
زیبایی طبیعی به آن زیبایی گفته میشود که فینفسه در طبیعت وجود دارد. طبیعت در این مقوله شامل موالید چهارگانه هستی است. موالید چهارگانهای که موجودیت وجود را به اثبات رساندهاند به عنوان مثال : انسان، کوه، دریا، رود، جنگل، خورشید، ماه و … که فینفسه دارای زیباییاند و البته در ساختار آنها نیز زیبایی نهفته است. بنابراین به چنین فرآیندی زیبایی طبیعی پایه میگویند. لذا اکثر هنرهای رآل از تابلوی نقاشی گرفته تا شعر و موسیقی و … از زیبایی پایه تبعیت میکنند. چرا که پیامد زیبایی طبیعی را این قلم ” تکرار “مینامد . تکرار همان نقاشی و یا تصویر کردن یک شی و یا حتی یک انسان است که قبلا” توسط نقاشان زبردست صورت میگرفت و اکنون نیز عکاس جای نقاش را گرفته است. ولی در شعر و دیگر هنرهای هفت گانه به انحای دیگری صورت میگیرد.زیبایی طبیعی تکرار همان زیبایی به شمار میآید که هنرمند عین معنا را تکرار میکند. به عنوان مثال: نقاشیهای رآل که مصداقی بارز از طبیعت و با تبعیت کامل از آن رخ مینمایاند ، نوعی زیبایی تکرار است. لذا در یک جمعبندی کلی میتوان گفت زیبایی طبیعی یا بنیادی به عنوان بستر و زمینهای است که شرایط را برای هنرمند در جهت هنری رآلیسم توام با تکرار فراهم میکند.
ب) زیبایی مصنوعی پایه تقلید
زیبایی مصنوعی پایه به آن نوع زیبایی اطلاق میشود که در بستر ذهن شکل میگیرد و امروزه به آن دنیای ذهنی میگویند. این دنیای مصنوعی پایه با پشتوانهای بنام فکر و مفکر بوجود میآید. فکر را انسان تولید میکند و همین تولید فکر اگر دارای کارکرد و کاربرد ی عمیق باشد به مرور زمان تبدیل به مفکر میشود. مفکر کسی است که دارای افکار جنگ آسا و فرارونده است و می توان به آن در جهت اقتباس فکر رجوع کرد و یا در زوایایی همین مفکر می تواند طبیعت باشد که با نگاهی متفکرانه از جانب صاحب نظری بنام انسان بوجود میآید. بنابراین زیبایی مصنوعی پایه به زیباییای اطلاق میشود که ساختهی دست بشر است و اغلب کاراکترهای آن را متفکر از دنیای ذهنی اقتباس میکند. به عنوان مثال: یک تابلوی سوررآل که از جانب یک نقاش تصویر میشود نوعی زیبایی مصنوعی است که خالق آن هنرمند است. حال پیامد همین زیبایی مصنوعی معانی و مفاهیمی است که به ذهن مخاطب منتقل میشود و رفتارهایی هنری را برای آن ایجاد میکند. این رفتارهای هنری که از بستر زیبایی مصنوعی و یا همان تابلوی سوررآل و یا شعری سوررآل ترآوش میکند را می توان زیبایی مصنوعی از جنس تقلید برشمرد. یعنی فرق بین تکرار در زیبایی طبیعی و تقلید در زیبایی مصنوعی این است که در زیبایی طبیعی کار تکرار همان تکرار معنای اصلی طبیعت است و به تعبیری هنرمند همان چیزی که وجود دارد را تکرار میکند ولی در زیبایی مصنوعی هنرمند مقلد است یعنی هنرمند ویژگیهای زیباییهای مصنوعی را به تصویر میکشد. به نوعی میتوان گفت هنرمند یک تشریح ساز است نه تکرار ساز. چون کارش بیان کردن ویژگیهای زیبایی مصنوعی پایه است ولی در زیبایی طبیعی هنرمند بیان گرا نیست بلکه تکراری بدون تشریح و بیان را عنوان میدارد.
۳. رویکردی به نظر و منظر در مقوله ی زیباشناسی
میتوان چنین پنداشت که زیباشناس در دو جهان زیست میکند. یا در جهان عینی است و یا جهان ذهنی. البته جهان اسطورهای نیز از دیگر جهانهایی است که به جهان ذهنی نزدیکتر است. به نظر میآید که شاهنامهی فردوسی تنها در جهان ذهنی اتفاق نیفتاده، بلکه تلفیقی از جهان ذهنی و اسطورهای است. لذا با رهیافتی که برای آغاز مبحث گشوده شد، میتوان وارد مبحث اصلی شد. نظر و منظر از دو مؤلفهی فرارونده به شمار میآیند که در هر سه جهانی که در بالا بدآنها اشاره شد، موثر افتادهاند. چه این که با رویکردی معرفتشناسانه در مییابیم که این دو واژه هم ابژه هستند و هم سوژه و در جهت شناختن هر چه بیشتر خود حالتی گونه بهگون نیز به نمایش میگذارند. نظر از لحاظ لغوی به معنی نگاه و نگریستن است. ولی از حیث مفهوم فرآیندی است که مقولهی منظر را در بر میگیرد. نظر به سه نوع تقسیم میشود. نظر وجود، نظر خاص و نظر عام. نظر وجود نظری است که تمام کائنات طبیعی و مافوق طبیعی را در بر میگیرد و آز آن به عنوان منظر نیز یاد میشود. خداوند یزدان هم نظر است و هم منظر. چون جهان آفرینش خود منظری است که از جانب نظر حق بوجود آمده است. نظر خاص به نظری گفته میشود که وسعت نظرش پایینتر از نظر وجود است و با تبعیت ازآن به وجود میآید. این نظر بیشتر شامل فلاسفه و عرفاست که عرفان نظری و عملی را طی میکنند و به عینالیقین میرسند. لذا این نوع نظر میتواند در فلسفه نمایان شود و یا در هنر و …
نظر عام نیز دیگرنظر ی است که افق دید آن محدود است و بیشتر درزندگی عامیانه ی مردم تعریفی به خود میگیرد. بنابراین فرق بین نظر خاص و عام در عمق و وسعت این دوست. چه این که نظر خاص فراتر از خود میرود و منظرهایی متفاوت را متولد میسازد ولی در نظر عام افق دید بیشتر طولی است نه عرضی.
منظر از مکان میآید و به کسی یا چیزی گفته میشود که میتوان ازآن نظرهایی مفید و سازنده را در ابعاد مختلف تزریق نمود. بنابراین این منظر میتواند منظر الهی باشد و یا طبیعی و یا منظری اجتماعی. با این تفاسیر زیباشناسی در همه ی زوایا از نظر و منظر تزریق میکند و هر زیبایی را باید از طریق این دو مورد وارسی قرار داد. متفکر با بهره گیری از نظری زیبا سعی بر آن دارد تا خصایص زیبای خود ر از منظر طبیعت اقتباس نماید.
لذا بدون بستری بنام منظر، نظر بیمعناست. چه این که حرف ” بر” در میان نظر و منظر بسیار مهم است. چون وقتی نظر میاندازیم در واقع آنچه به ذهن متبادر میشود نظر بر منظر است. به بیانی دیگر “بر” همان منظر است که نظر به سمت آن سوق داده میشود. به عنوان مثال برای سرودن غزلی عرفانی و یا عاشقانه و اجتماعی نیاز به بستری عارفانه عاشقانه و یا اجتماعی را میطلبد تا که بتوان خیال خو د را در این بستر فرود آورد.
زیرا که وقتی میگوئیم درونمایهی شعر عاشقانه است و یا سیاسی و اجتماعی، در واقع این درونمایه از بستری بنام منظر خاص خود اقتباس شده است. لذا نظر و منظر لازم و ملزوم یکدیگرند و البته نمیتوان یکی را مقدم بر دیگری دانست. چه این که این دو بر اساس شرایط وتحولات اجتماعی دچار پوستاندازی میشوند و جای خود را به یکدیگر واگذار میکنند. شاید بتوان گفت نوعی همذاتپنداری و دیگرپنداری در کنه این دو واژه پیداست که به درونیات فطری و طبیعی این دو واژه مرتبط میشود. بنابراین هر هنرمند برای سرآیش، نواختن، خواندن و کشیدن و ….نیاز به بستری بنام منظر دارد و تا منظری نباشد، خلاقیتی در کار نیست و طبعن تا نظری هم نباشد هرگز منظری بوجود نخواهد آمد. نکته اینجاست که نظر میتواند فاعل باشد و منظر مفعول. ولی همین مفعول که منظر است نیز نظر سازی میکند. لذا هنرمند از نظر به منظر میرود و از منظر نیز به نظر میآید. با این تفاصیل برای شناختن هر اثر هنری اعم از سنتی، مدرن و پست مدرن نیاز به شناخت از نظر و منظر میباشد و اگر هنرمند خوب بتواند با جهان اسطورهای ذهنی و عینی ارتباط برقرارنماید و به اصطلاح منظر جهانی خود را پیدا نماید، هم چارچوب فکری خود را دریافته و هم این که خود را در اتیمولوژی منظر خود سهیم ساخته است. بنابراین اغلب عدم شناخت ما از یک اثر هنری از شعر گرفته تارمان و داستان و نقاشی و … این است که بستری بنام منظر را نمیشناسیم. یعنی با منظر جهانی اثر آشنایی نداریم و همین امر سبب شده تا از معرفت شناسی هنر بدرو بمانیم. برای شناخت یک اثر هنری نیاز به منظر هستی آن اثر ضروری است. به بیانی آبشخوری که از آن تناول میکنیم را باید بخوبی بدانیم تا به بیراهه کشانده نشویم. به عنوان مثال: شما در یک تابلوی نقاشی درختی را در منظری زمستانی مشاهده میکنید که کلاغهایی بر روی شاخههای این درخت نشستهاند. لذا برای پیبردن به ساختار و محتوای این تابلو باید منظر هستی این هنر را پیدا کرد که منظری رآلیسم است. در مقابل همین اثر رآل امکان دارد که با تابلویی مواجه شوید که مثلا” جوانهای که باید بر شاخههای درختی بشکفد بر روی بازوی ستبری شکوفه زده که این بازوی ستبر میتواند از آن انسان باشد و یا موجود زندهی دیگری. بنابراین تصویر دوم تصویری رآل نیست وما با نوعی آشنا زدایی تصادم داریم که این آشنا زدایی به ما تصویری سور رآل را میرساند .
حال منظر نخست نوعی منظر رآلیسم است که مهمترین ویژگی آن وضوح است ولی در منظر دوم که سور رآل میباشد ما با کاراکتری بنام ابهام سر و کار داریم. بنابراین زیباشناسی در اثر رآل را باید در وضوح اثر یافت و زیباشناسی در اثر دوم را در ابهام. البته احتمال این را هم میرود که در این اثر رآل ابهام وجود داشته باشد و یا وضوح در اثری رآل، ولی در هر شرایطی شناخت از منظر هستی این دو مفهوم و معنا را برای ما آسان میکند.
۴. زبان فرهنگ و رنگ در مقوله زیباشناسی
الف) زبان و فرهنگ
ب) رنگ
الف ) زبان و فرهنگ
زبان اگر چه پلی است که ارتباط ما را با عالم فرارو برقرار میسازد. و یا به بیانی وسیلهای است که ارتباط ما را با دیگران برقرار میسازد . ولی پیامدسازی آن هم همیشه کارآمد نیست. چه این که به همین اندازه که فرهنگسازی میکند به همان قدر هم میتواند نوعی بد فرهنگی را ایجاد نماید. زبان وسیلهای است برای بیان فکر. بنابراین وقتی زبان سخنی را زیبا بیان کند آن سخن را زیبا میپنداریم. به بیانی دیگر نوع بیان و لحن بر زیبایی سخن میافزاید. اخلاق یکی از مولفههایی است که در سخن باعث زیبایی سخن میشود. بنابراین زبان در زیباشناسی تاثیر اساسی دارد و باعث نضج و ترآوش زیباییها در هنرم شود. زبان به دو نوع گفتاری و نوشتاری تقسیم میشود. اگر چه خود زبان فینفسه نماد نیست ولی پیامد معنایی آن باعث میشود که از آن به عنوان نمادی نمود وار یاد کنند به گونهای که جامعهشناسان در علم جامعه شناسی از زبان گفتاری و نوشتاری به عنوان نمادی بنیادی یادکردهاند. با این حال زبان رابطهی ملت را با ملل دیگر پر بار می کند و بر عکس می تواند این رابطه را در حوزه های مختلف کم رنگ سازد .زیباشناسی در زبان به دو صورت، تصویر میشود. نخست زبان ساختاری است. یعنی کار زبان در این مرحله پرداختن به زیباییهای ساختاری در یک اثر است و بیشتر هنرمند بدنبال فرمیکال نشان دادن اثر. زبان در این مرحله نیت برآن دارد تا ماهیتهایی را در ساختار اثر به تصویر بکشاند و خواننده را با معیارهایی آموزنده که از ساختار اثر وجود دارند، آشنا سازد. ولی در زبان محتوایی بدین شکل نیست. چون کار زبان فلسفیدن در ساختار اثر هنری نیست بلکه بدنبال تصویر معنا و به اصطلاح آیدتیک اثر است زبان در این مرحله بدنبال پیدایی زیر لایه هایی مفهومی و جان مایه دار از اثر بوده که با این روند بتواند به تصاویرزیبایی از اثر دست یابد. به نظر میآید که بدون زبان هیچ اثری زیبایی خود را پیدا و تصویر نمیکند. با این تعابیر هم نمیتوان هر اثر هنری را دارای زبان دانست چون نگاه فلاسفه به هنرهای کلامی و هنرهای غیر کلامی متفاوت است ولی از این نگاه هیچ اثری بدون زبان آثار نمی شود
دیگر مقوله فرهنگ است. فرهنگ که تعاریف متفاوتی از آن شده و در آثار بزرگان علم مردمشناسی و جامعهشناسی نیز قابل تصویر است از دیگر نشانههایی است که در زیباشناسی نقش عمد های را ایفا میکند. کار فرهنگ نماد سازی است. یا میتوان گفت خود فرهنگ فینفسه از دامن نمادها بوجود میآید. فرهنگ از مجموعه شناختهایی مشترک بوجود میآید که این شناختها بدنبال نظاممند کردن یک پدیدهاند. هر پدیدهای میتواند نوعی فرهنگ تلقی شود. چه این که از پدیدهی طبیعی گرفته تا پدیدههای اجتماعی دارای نظامی از مجموعهها و مجموعهای از نظامها هستند. بنابراین اینکه میگوئیم فرهنگ در زیباشناسی تاثیر بسزایی دارد، درست گفتهایم چراکه فرهنگ فینفسه بدنبال زیبایی است چون فینفسه شکل و شمایل آن زیبا و هارمونی شده است. به عنوان مثال: فرهنگ اجتماعی نمونهای از این مصداق است. یکی از زیر شاخههای فرهنگ اجتماعی فرهنگ پوشش یا مد میباشد که به عنوان نمادی نمادین خود را در جامعه بصورت نظاممند نشان میدهد. فرهنگ معنوی نیز از دیگر فرهنگهایی است که زیبایی خود را بصورت ظاهر و باطن نشان میدهد. بنابراین با زیباشناسی فرهنگ میتوان به زیباییهای فرهنگ پی برد. فرهنگ غذا خوردن نیز یکی از فرهنگهایی است که در نوع خود دارای زیباییهای خاصی است. چه این که در زیباشناسی فرهنگ غذا نوعی نظم و انضباط نهفته که اگر چه بر سر سفره غذاهایی جنگ آسا وجود دارد ولی کنشهای انسانی به عنوان فرهنگی فرارونده ما را در تناول غذا نظاممند میکنند و این نظاممند بودن خود نوعی زیبایی است. به نظر میآید که مهمترین عنصری که فرهنگ ملل را زیبا میکند زبان است و مهمترین عنصری هم که فرهنگها را به سمت نازیبایی سوق میدهد زبان . فرهنگ در جهت شکلگیری زبانها موثر است و خیلی از زبانها از فرهنگها تبعیت میکنند و در جهت پر و بال دادن به ماهیت و ساختار خود از همین فرهنگ ها ارتزاق میکنند اما اگر چه زبان فرهنگسازی میکند و فرهنگ نیز میتواند زبان ساز باشد ولی از این نگاه اولویت با زبان است.
ب) رنگ
دیگر نکته رنگ است که در زیبایی نقش عمدهای دارد. رنگها فینفسه و در ذات خود زیبایند و به همین خاطر نیز بدنبال زیباسازی هستند. رنگها در دو جهان طبیعی اجتماعی و جهان ذهنی شکل میگیرند. در جهان طبیعی ما با انواع رنگ سر و کار داریم و زیباشناسی رنگها در این دنیا زیاد دشوار نیست ولی در جهان ذهنی چون هنرمند با عینیات سر و کار ندارد لذا ساختن زیباییها دشوارتر است. فصول سال در ایجاد زیباییها نقش سازندهای دارند. به گونهای که هنرمندان با نگاهی رآل و ناتورآل دست به خلاقیتهایی زیبا میزنند اما رنگها در عالم ذهن با عالم عین د رتفاوتند. بخاطر همین است که زیباشناسان رنگ، در عالم ذهن و عین با هم به تفاهم نرسیدهاند. به عنوان مثال شاعری که شعر سیاه و یا خاکستری میگوید با شاعری که شعر سفید و یا آبی میگوید در تفاوت است. چون دنیای فکر و اندیشیدن آنها از حیث ساختار و محتوا یکی نیست. البته این دو شاعر هردو در عالم عین سیر میکنند ولی به نظر میآید که دنیای ذهن دنیای بیرنگیها و یا دنیای رنگهای نوین است که این ویزگیها دردنیای عین یافت نمیشوند. نتیجه این که زبان، فرهنگ و رنگ سه پارامتر اساسی هستند که در تولد زیباشناسی در یک اثر نقش سازندهای را بر عهده دارند.
عابدین پاپی
نویسنده ، شاعر و منتقد
تهران ۲۶/۵/۹۳
منابع و مراجع:
1. افلاطون پنج رساله ترجمه محمود صناعی ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی
2. دکارت رنه اصول فلسفه ، ترجمه منوچهر صانعی تهران انتشارات الهدی
3. دیرکس ، هانس ،انسان شناسی فلسفی ، ترجمه دکتر محمدرضا بهشتی تهران انتشارات هرمس
4. تفاوت های زیباشناسی سنتی و نو امین پور قیصر
5. زیباشناسی ارسطو ، ولا دیسلاو تاتار کویچ ترجمه