..
——————————
نامهی رستم فرخزاد به برادرش، به روایت فردوسی:
یکی نامه سوی برادر به درد
نبشت و سخن ها همه یاد کرد
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن دهند
بپوشند ازیشان گروهی سیاه
ز دیبا نهند از بر سر کلاه
بود زاهد و دانشومند نام
بکوشند ازین تا که آید به دام
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
نه جشن و نه رامش نه بخشش نه کام
همه چارهی ورزش و ساز دام
پدر با پسر کین سیم آورد
خورش کشک و پوشش گلیم آورد
رباید همی این از آن ، آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
ز پیمان بگردند و از راستی
گرامی شود کژی و کاستی
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار بد آراسته
شاهنامه / به کوشش جلال خالقی مطلق / بنیاد میراث ایران / نیویورک ۱۳۸۶
دفتر هشتم / ص ۴۱۲ تا ۴۱۹
*
انگارفراموش شده کمتر از شش سال پیش با تجاوزهای انکار ناپذیر رژیم در جریان انتخاب مجدد عنتری که به ساز لوطیش رقصیده بود جوانهای پاک ایران به دست اوباش اسلامی مورد بدترین شکنجه و آزارهای جنسی قرارگرفتند و جمعی به دست رذلی چون سعید مرتضوی که سوادش در حد کاربرد کلمهی رفلکس به جای ” رفرنس ” است و هنوز راست راست راه می رود جان خود را از دست دادند ، و حالا آخوند ها با علم کردن دو نوجوان که نه هویت مشخصی دارند و نه جنسیت معلومی ، و با ادعای ” شبه تجاوز ” از آخرین تیر در ترکش خود یعنی به جوش آوردن احساس میهنی در جمعی که هویت آن ها در شعر فردوسی دیده شد می خواهند از یک طرف بیضه ی اسلام را که درکنار خانه خدا قر شده است بهبود بخشند ، و از طرف دیگر آغاز پروازهای توریستی ! ایران ایر را به یمن و قبول مذبوحانه ی تفاهم در لوزان را با مغلطه بپوشانند . در یک کلام آن ها بدون دشمن قادر به ادامه ی راه نیستند . گذشتگان ما میگفتند نوکرآدم خوب است خر باشد که از کار شخص سردرنیاورد ، اما زیاده خرش آدم را به کشتن می دهد . حکایت این علم الهدی ست که در نماز جمعه ی مشهد با بوق و کرنا اعلام کرد دلیل این که مقام رهبری گفته اند از جزئیات تفاهم نامه ی لوزان اطلاع ندارند به این خاطر است که اگر در تفاهم نامه ضرر و زیانی باشد بگویند ما از آن بیخبر بودیم . مولانا در مثنوی خطاب به امثال او گفته است که خدا
چون نهد در تو صفت های خری
صد پرت گر هست بر آخور پری
*
انگار فراموش شده که پیر جماران حجاج را به براعت از مشرکین تکلیف کرده بود که آل سعود آنها را زدند و کشتند و به زنهایشان تجاوز کردند. یک سنت ناب اسلامی، کاری که با زنان و کودکان بنیقریظه شد چنان که در سیرهی ابن هشام و ترجمه و انشای آن از رفیعالدین همدانی در قرن هفتم آمده: ” پس چون مردان بنی قریظه به قتل آوردند ( در بازار مدینه خندقی کندند و آنها را یک یک آوردند و گردن زدند و درآن خندق انداختند ) پیغمبر بفرمود زن و فرزند ایشان غارت کردند و به بندگی گرفتند ومالهای ایشان میان مسلمانان قسمت کردند. و از جمله زنان بنیقریظه، پیغمبر ریحانه بنت عمرو برگرفت به خاصی خود ( برای خودش برداشت ) و در خانهی او میبود و سید علیه السلام او را گفتی مسلمان شو تا تو را آزاد کنم و به نکاح خود در آورم، و وی جواب دادی که مرا رها کن تا همچنین در ملکت تو میگردم تا هم بر تو آسان باشد و- چون من کنیز تو باشم – هم بر من ( = چون کنیز تو میباشم حاجتی به نکاح نیست و بر تو آسانتر است و بر من نیز ) و پیغمبر پیوسته او را گفتی و وی همین جواب بدادی .
” سیرت رسول الله / نصف دوم / تصحیح دکتر اصغر مهدوی / انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سال ۱۳۷۷ هجری شمسی ، صفحه ۷۵۸ —
با این توضیح که عنوان پیغمبر همه جا در اصل کتاب ” سید علیه السلام ” ذکر شده است
*
آیا در آن چه حکومت اسلامیی شام و عراق ( داعش ) با زنان و دختران و کودکان ایزدی کرده است با این کار در صدر اسلام تفاوتی دیده میشود؟ آنها هم مثل بنیقریظه مسلمان نبودند و معتقداتی آمیخته از مانوی وزردشتی داشتهاند، اما از ابتدای قرن هفتم تا زمان فتحعلیشاه حکومت خوی در آذربایجان به عهدهی روسای این قوم بیآزار بوده است.
( مقالهیاستاد محمد امین ریاحی دربارهی مقبره ی شمس تبریزی در خوی / مندرج در مجله ی کلک ، ۱۳۷۵ )
با در نظر گرفتن دو برخورد متفاوت با این قوم انتظار دارید در سرزمین وحی و رسول اسلام با یک گروه عمره گذار حج که واجبش نیز در چنین روزگارعسرت واجب نیست با آنها رفتاری نمیشد که در بامداد اسلام میشده است؟ آیا نمیدانید که آنها اصلا ایرانیها را هرگز به مسلمانی قبول نداشتهاند و خود کلمهی مسلمان که نه عربیست
و نه فارسی طبق نظرعلامه محمد بن عبدالوهاب قزوینی کلمهی تهجین بوده است از باب کوچک و خوار شمردن ایرانیهایی که به اسلام گرویده بودند انصاف را که این یکی را اشتباه نکرده بودند چون عامهی مردم ایران همیشه مسلمانی را در تظاهر به آن بیشتر دوست داشتهاند، در خیرات و مبرات، در افطاری دادن، در پای دیگ پلوی امام حسین صف بستن، خرماخیر کردن، الکی گلاب به سر و رو مالیدن، سوار نخل در روز عاشوراشدن و زیر علم و کتل رفتن و سینه و زنجیر زدن. تصور کنید همین عزاداری
خمینی را به تناسب روز برای رضاشاه هم کرده بودند و قمیها پس از باز گرداندن جنازهی او با لهجهی غیر قابل انکار خود دم گرفته بودند:
ای شاه شهید کج بودی
کج رفته بودی نبودی
شش سال نبودی کج بودی
با خود اسکندر نشد عیبی ندارد، در افسانه به خانهی خدا فرستادندش، و با مغولها هم به همچنین، که به تدریج نمازخوان شدند و قانون ” یاسا “ی خود را اسلامی کردند و وزیران ایرانیی خود را ابوکان یعنی ” بابا ” صدا کردند. حالا تصور کنید یک عده آخوند و روضهخوان که بدون قران و کتاب دعا قادر به دیوزگی هم نبودهاند، به شاه عباس که شر عثمانی را به هر دوز و کلک و سیاستی بود کم کرد، و پس از قرنها کشور را به صورت یکپارچهی اسلامی در آورد و با وجود ترک بودن فارسی را زبان رسمی کرد
میگویند اسلام صفوی و خودشان را که خاک ایران را هم به توبره کشیدهاند میگویند اسلام علوی، با وجود این نه هواپیمایی را «هایجکـ» کردهاند و نه صهیونیستی را ربودهاند، و اگر بمب یا تروری هم به نام آنها رقم خورده اصل کار توسط فلسطینیها و لبنانیها صورت گرفته است، چنان که در فتوای قتل سلمان رشدی دیدیم مازح جوان لبنانی که در ساحل عاج بیگاری میکرد برای کشتن رشدی تا محل اختفای او رفت اما بمب در بدن او منفجر و کشته شد، ترکها برای کشتن عزیز نسین مترجم آیات شیطانی که قبلا جیم
شده بود هتلی را در سیواس به آتش کشیدند که منجر به مرگ بیش از چهل نفرازعلویان ترکیه شد، حتی مترجم ژاپنی به قتل رسید و چند نفر مجروح و تهدید به مرگ شدند، اما ایرانیها احتیاط را شرط عقل دانسته و تنها یک ایرانی سعی کرد یک کتابفروشیی کتابهای پنگوئن را آتش بزند که گیرافتاد و از انگلیس اخراجش کردند که به ایران برگشت و از دانشگاه اکسفوردیکه جمهوری ی اسلامی خودش تاسیس کرده بود با بقیهی دوستان مدرک دکترا گرفت و همگی شدند وردست رییس جمهوری که رسالهی دکترای خود را از کتاب شخص دیگری سرقت کرده بود، و دانشجوی آتشفشان هم با همان نام ” دانشجو ” وزیر علوم او شد. اینها را باید گفت که یک موقع جمهوری اسلامی حساب آن جوانانی را که رو در روی صدام ایستادند و ایران را از چنگ او در آوردند به حساب اسلام نگذارند . آنها کشته شدند اما از رژیم اعتباری برای ورود کالایی به غرامت شهادت برادرخود نخواستند، مثل محسن رفیقدوست خود را به پشت فرمان ماشین خمینی نرساندند که به یمن آن به ربودن دختران بیگناه و صدور آنها به کشورهای دیگر بپردازند. آنها برای حفظ ایران رفتند و اغلب آنها حتی تا شروع اتفاقات بهمن ۵۷ حتی نام خمینی هم به گوششان نخورده بود. من این نکته را از بچههایی آموختم که برای طرح کاد نزد من برای کار آموزی میآمدند، طرح غلطی که فرزندان پاک خانوادهها را با بزرگترین عامل فساد، پول، آشنا کرد و بعضی از آنها را در آینده به مفسدانی تبدیل کرد که نمونههای آشنایی دارد
*
پس از سی و هفت سال که از تحریم اقتصادی و کمبودها و تورم چند صد برابری گذشته و کمر قشر زحمتکش زیربار مخارج زندگی از یک طرف و چپو کردن بیتالمال و سرمایههای ملی توسط آقا و آقازادهها و دزدهای بیشمار حکومتی خم شده، هنوز بخش عظیمی از شکم سیران ابنالوقت ایرانی هستند که با پروازهای بیشمار ” نوروزی ” عمره به حج بروند و با دست پر از خرید خانهی خدا برگردند و به همین منظور فرزندان خود را با خطرات بالقوهای که منطقه را به انفجار نزدیک کرده روبرو کنند اگر شما واقعا اعتقادی داشتید و رژیم اهمیتی میداد خود رسول اسلام وقتی از جهت شمال کعبه میگذشت که به نوشتهی حمدالله مستوفی به شام محدود میشود تعویذ می خواند که دفع بلا شود، بر عکس دربارهی ضلع جنوبیی کعبه حدیث معروف انی اشم نفس الرحمن من قبل الیمن منسوب به اوست که حافظ همین معنی را در غزل خود به کار برده است:
سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق
هر که قدر نفس باد یمانی دانست
حالا خود قیاس کنید که امروز از شام و یمن مسلمان کدام یک بلا خیزتر است اگر آن نمایندهی مجلص در گزارش خود اشاره نمیکرد آن دو نوجوان را ماموران عربستان به بهانهی مشکوک بودن برای تفتیش به ” انتظامات خواهران ” ارجاع داده بودند حتی کسی نمیدانست آنها دختر بودهاند. حالا سوال اینجاست حکومتی که در تجاوز به دختران زندانی به دلیل نفرتانگیزی که به اسلام نسبت میدهد لکهای فراتر از سیاهی به ” عبا ” دارد، چه اندازه ناموس دختران برایش اهمیت دارد! آن شعر طنز مانند که زمانی
صورت مثل گرفته بود حقا که وصف سیرت آنهاست: / با تغییر کلمه ی اول کاروانی که تو باشی محرم
وای بر پشت …اهل حرم از خبر اول ” شبه تجاوز ” به دو نوجوان در فرودگاه جده که حسن قشقاوی
معاون وزارت خارجه اعلام کرد و به خبرنگاران گفت که در نقل جزئیات آن معذوریت اخلاقی دارد تا آخرین خبرستاد حقوق بشر قوهی قضائیه که تعرض ماموران سعودی را بر اساس فتوای یکی از شیوخ شهر جده و با روش سیستماتیک و بسیار خطرناک ( شما چیزی از آن درک میکنید ؟ ) خواند هر جور نام غیر معمول وابسته به رژیم اسلامی که نمایندهی رهبریی آن در لوزان ” بعیدی نژاد ” بوده، آمدند روایت تازهای از ماجرا را به خبرنگاران گفتند اما از کسی که ” نژاد و حرف هایش قریب ” به واقعیت باشد خبری نشد تنها پدر یکی از دو نوجوان ( به فرض واقعی بودن او و کل ماجرا ) به یک روزنامه گفته بود: کاش دولت در هر کاروان یک نفر را که از عربی سررشته داشت میگذاشت که ما هم چیزی سر در میآوردیم. توضیح اینکه احتمالا منظور او کاروان دارهایی بوده که از عربی چیزهای دیگری هم غیر از
بابا قنوج و شتر شکم پر، و شکرا بدانند! و اما معذوریت اخلاقی در گفتن ماجرا که قشقاوی به آن اشاره کرده بود، چگونه است که رژیم معذوریت ندارد که یک آخوند مریض جنسی در برابر زنان و دختران ایرانی از آیهای یاد کند که نزدیکی کردن مرد مسلمان را با حلیلهی خود برابر با جهاد دانسته است . این چه جورجهادیست که پنج دقیقه طول میکشد و مردان مسلمانش!همگی در آن شهید میشوند؟
—————————–
فروردین ۹۴