شاعران این شماره: ناهید عرجونی، بهرام اردبیلی، اکبر اکسیر، حبیبب شوکتی، علی صالحی، حمید عرفان، فریاد ناصری، علیرضا نوری
_____________________________
یک شعر: از ناهید عرجونی ………………………………….
.……………………...از: در کوچهباغ شعر
به دستهایم شک نکن
به دستهایم شک نکن
به عاشقانههایی که کشیدهام روی پوست تنات
و به حرفهایی که
هر از چند گاهی نمیزنم!
من اینجا یک فنجان نیم خورده دارم
یک صندلی کنار بیحوصلهگیهایم
و صداهای زندانی که گاه گاه سر میکشند
از استخوانهایم
از موهایم
سینهام
و ریز ریز میشوند روی پیراهن غروب
به: حمید عرفان
فراق بالی برای نشستن
اینگونه كه تو میمردی
كركسی
نشسته بر لا شهی همزاد
آیا اینگونه زیباست روز و شب
مینشینی و جدا میكنی
ماه دلبخواه؟ میشناسمت
به بادیههای خاموش
یادبودی اگر هست
دامن آب و آتشند
در بال فرشتگان
میبینمات
ای نوباوهی جنگلها
در باد
بی پروا
كه میتركاند
بن هر چیزی را
كركس صحراها
شرفنامه
از زايندهرود كمتر نوشتيم، عقيم شد
از درياچهی اروميه ننوشتيم، خشك شد
خزر را
درياي مازندران، گرگان، كاسپين، آبسكون نوشتيم
تقسيم بر پنج شد
حالا رسيدهايم به خليج فارس
لطفن به زبان انگليسی
به آنهايي كه عربي ميدانند بگوييد:
اين آب، نه خشك میشود نه تقسيم
اين آب، آبروی ماست!
ریسایکل
فارسیی سهند آنقدر خوب نیست
که شعرهای مرا بفهمد
انگیسیی من آنقدر خوب نیست
که حرفهای او را بفهمم!
سهند عقیده دارد که کتاب شعرم را
در آمازون دات کام بفروشم
من معتقدم که کتاب شعرم را
به آمازون پس بدهم
و از درختهای بریده عذربخواهم.
و برعلیه شاعران منظومهسرا
اعلام جرم کنم.
……………………از: صورتکتاب شاعر
يک بوسه برای بدرقه
دو گام فاصله تا بغض.
سيگارم را تو روشن کردی!
دريغا
کودکی با دو چشم درشت
در پی باد،
و نانفروشی خسته
در سايهسار پسين پيادهرو.
داسها در مزرعه میميرند
پدرانمان
در کارخانههای نان.
……………………….از: صورتکتاب شاعر
دو شعر کوتاه
۱
من وزندانبان با رها
برای آزادی گریستهایم
۲
ابر پرنده! آزادی!
آنجا بودی:
در هوا
از پلهها بالا آمدم و در خیال آمدنت
در سکوت ابرآلود چنگ زدم
در آمد وشد درها
در برابر فضا: آزادی! آزادی!
…………………………برگرفته از سایت آن دیگری
هیچ پرچمی
ارزش پا کوبیدن ندارد
موهایت را یله کن
تا انگشتهای نازکم را
به پیشانیام بزنم
سر هیچ برج و باروئی
به تماشای ماه ننشستهام
فقط خبردار ستارههاییام
که هر شب
مشت مشت به شانههای تو میدوزم
پا به هیچ طبلی نسپردهام
نبضت را به من بده
تا جهان را
از پا در آورم
نه صبحگاه و
نه شامگاه
سرود ملی من
نام کوچک توست
که تنها
وقتی که مست میکنم
خوانده میشود
………………………از: سایت آن دیگری
تو باید پسر میشدی
با هم میرفتیم سربازی
ترک پُست میکردیم
با سربازان روبرو عکس میگرفتیم
ورق بازی میکردیم
سیگاری بار میزدیم
و تو برای خانوادهات مینوشتی:
من و دوستم فراری شدهایم
و در یک مسافرخانهی نمور
روی یک تخت میخوابیم