به بهانهی ۹ آبان سالروز آغاز حکومت ۵۳ سالهی خاندان پهلوی بر ایران با یک مقدمهی کوتاه از سایت آلبوم عکس و نگاهی فشرده به پروسه روی کارآمدن سردار سپه مقاله زیر به قلم محمد امینی را برایتان میآوریم. این مطلب بهعلت طولانی بودن آن در سه شماره منشر خواهد شد.
………………………………………………………………………………………………………….رسانه
بالاخره نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی با فشارهای سردار سپه در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحدهای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «اعلیحضرت رضا پهلوی» واگذار شد. مراسم تاجگذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.
نقل از سایت البوم عکس
________________________________________________
بخش دوم
جدا از حل و فصل مسائل شرعی، مهمترین نقش نیمه عرفی یا مدنی روحانیون در درازای هزار و اندی سال پس از اسلام تا تشکیل دادگستری در دوران رضاشاه، داوری و قضاوت میان شهروتدان بوده است. با این حال حتی قدرتمندترین قاضیان شرع نیز تاب و توان گردن فرازی در برابر داغ و درفش شاهان و امیران و گزمهها و داروغههای ایشان را نداشتهاند.
تا پیش از استقرار دولت صفوی، روحانیون و فقها درحاشیه دولت میزیسته و شاهان و امیران یا خطبه به نام خلیفه بغداد میخوانده اند و یا راه و رسم خویش را دنبال. پس از ایلغار مغول به ایران و با فتح بغداد و نمدمال کردن مستعصم، آخرین خلیفه عباسی این روش مرسوم میان پادشاهان و امیران ایران پایان یافت. چند صباحی نیزگفتگوی دربار نوپای مغول که جز یاسای چنگیز باور دینی دیگری نداشت، روی آوری به مسیحیت بود.
شاه اسماعیل صفوی که به یاری شمشیر طوایف ترک زبان یا ترک تبار قزلباش(۷) و دسته های تبرائی و تولایی(۸)، ایران را متحد و اکثریت مردم را به پذیرش مذهب شیعه اثنی عشری وادارساخت، برای نخستین بار علمای شیعه را به کانون قدرت سیاسی داخل کرد. در اینجا نیز این دربار صفوی بود که به سازمان دادن و گسترش نقش روحانیون شیعه پرداخت. برجستهترین نمونه آن تجدید حیات منصب صدارت بود که پیشینه آن به روزگار تیمور میرسید. در روزگار صفویه منصب صدارت از محدوده رسیدگی و تولیت اوقاف خارج شد و به یکی از بلند پایهترین مقامات دیوانی و شرعی ارتقاء یافت. نخستین صدرکشور، قاضی شمس الدین گیلانی، ضمن تولیت برموقوفات، مسئول تبلیغ مذهب شیعه و دفاع از آن دربرابر دشمنان شریعت بود. ازآن پس به پشتیبانی پادشاهان صفوی صدارت به بلند پایهترین مقام پس از پادشاه و اعتماد الدوله تبدیل شد. صدر پناه یا صدر خاصه، پیشوای روحانیون کشور بود و صدرعامه یا صدرالملک، دومین مقام روحانی و مسئول امور دینی و موقوفات خارج از پایتخت بود. صفویان بودند که به اداره موقوفات مذهبی سازمان بخشیدند، مدارس دینی را گسترش دادند و سازمان نیرومند قضات شرع را در کنار دیوان بیگیها بوجود آوردند.
اما با افول دولت صفوی و آمدن افغانها به ایران و سپس پادشاهی نادرشاه سنـٌی مذهب، باردیگر نفوذ روحانیون شیعه از مرکز قدرت کاسته شد ودوران فترت آغازگردید که در درازای آن بخش بزرگی از روحانیون شیعه ایران را ترک کرده و راهی شهرهای عتبات در عراق امروز شدند.
یکی دیگر از ویزگیهای تاریخ ایران نیز این است که دین اساساً نه از راه تبلیغ و ارشاد روحانیون بلکه به یاری شمیشر و در حاشیه قدرت رواج مییافته است. دردرازای تاریخ ایران، پذیرش دین اسلام و یا یکی از مذاهب آن با سیادت سیاسی و نظامی ارتباط داشته ونه با گسیل مبلغین مذهبی. پس از فتح تبریز شاه اسماعیل صقوی امر کرد خطیبان شهادتین خاص شیعه را در اذان اقامت کنند(۹)، پس علمای شیعه تبریز که از شورش اکثریت سنـٌی مذهب نگران بودند پیش او رفته و گفتند: «قربانت شویم دویست سیصدهزارخلق که در تبریز است چهار دانگ(دوسوم) آن همه سنـٌیاند … میترسیم بگویند که پادشاه شیعه نمیخواهیم …. پادشاه فرمودند به توفیقاله تعالی اگر رعیت حرفی بگوید شمشیر میکشم و یک کس زنده نمی گذارم.»(۱۰) که البته پس از این دعوت دوستانه، خلق تبریز شیعه را با آغوش باز پذیرا شدند. بیچاره مسیحیان و چرکسیان شروان که بخت تبریزیان راهم نداشتند. چراکه امر کرد که «چون مردم شروان دشمن خاندان رسالتاند، اموال آنها نجس است. لشگریان اطاعت فرمان مرشد کامل خود را کرده تمامت اموال را درآب انداختند حتی شتر و اسب و استر را.»(۱۱) با چنین دعوتی مگر میتوان پذیرای دین پادشاه نشد؟ سیاست شمشیراز دیرباز این سنـٌت را برقرارساخت که دین رهبر و ریش سفیدان ایل، دین همه ایل بود. شاه طهماسب صفوی، سلطان احمدخان والی، بزرگ خاندان سادات امیر کیایی گیلان را که همگی شیعی زیدی (چهارامامی) بودند، بر سفره شام به پذیرش شیعه دوازده امامی “راضی” کرد. دربازگشت والی، همه ساکنان ولایت به شیعه اثنی عشری گرویدند. فرمانروایان و همه اهالی حویزه (خوزستان) پس از قتل سلطان علی فرمانروای وقت به امر شاه اسماعیل، به فراست دریافتند که شیعه اثنی عشری یگانه راه رستگاری است!
تا اینجا به بیپایگی این اندیشه که گویا تاریخ هزارواندی ساله ایران، تاریخ ستیز میان شاهان و فقیهان است پرداختهایم. اما گرفتاری دیگراین چنین نگرشی به تاریخ دراین است که تاریخ را به موضوع ستیز قدرت خلاصه میکند و به ناچار از چنین دیدگاهی پیشینه ایران نیز یا تاریخ شاهان است و یا تاریخ ارباب دین. پس تاریخ غیرشاهی و غیردینی ایران از بامداد پیش از مشروطه و چند سالی پیش از پیدایش اجتماعیون عامیون، حیدرخان، احسان اله خان و حزب کمونیست آغاز میگردد و ازآنجا با تاخیری یکصدساله و ضروری، جنب و جوش جمهوری خواهانه کنونی را از رحم خویش متولد میکند. چنین نگرش سبک بارانهای به تاریخ، یکسره نقش جدال اندیشه را که یکی از مهمترین عوامل تحول در تاریخ است به کنار مینهد. چنین دیدگاهی مثلا نقش خردگرایانه و ماندگار معتزله و اخوان الصفا را در برابر متشرعین و متکلمان به کنار میگذارد. برپایه این داوری، خردگرایان و اندیشمندانی چون ابوسلیمان مقدسی، ابوالحسن زنجانی، ابواحمد مهرجانی، ابوعبید جوزجانی و دهها تن دیگر یکسره به خانواده دین تعلق دارند. عینالقضات همدانی که به فتوای متکلمان متعصب به قتل رسید و بهمنیار مرزبان وعوفی، جایی در این سادهنویسی تاریخ ندارند. معلوم نیست جایگاه ابونصرفارابی، ودود تبریزی، شیخ اشراق سهروردی، رجبعلی تبریزی و نادره فیلسوف شرق بوعلی سینا که به کفر متهم گردید و ناصرخسروی خردگرایی که میگفت «درخت تو گر بار دانش بجوید، به زیر آوری چرخ نیلوفری را» کجاست. و یا محمدابن فخری طقطقی که خود امین شیعیان همدان بود و در اندرز به شاه درکتاب تاریخ فخری نوشت: «گناه با رایزنی بهتر است از ثواب با خودکامگی» و ابوسعید ابوالخیر که گفت «خدایت آزاد آفرید، آزاد زی»، در کجای این ستیز تاریخی میان دین و دربار قرار میگیرند؟
مناسبات روحانیون با دیوان در تاریخ معاصر ایران
نخستین و مهمترین اشتباه نویسندگان محترم این نوشتارها و دیگرکسانی که هنوزبه دگرگونیهای اجتماعی از دیدگاه چپ سنتی مینگرند در برخورد به تاریخ معاصر ایران دراین است که در این جا هم، دگرگونیهای تاریخ را با جدال بر سرقدرت یکسان دانسته و به رویدادها و روندهای اجتماعی و اندیشهای بهایی نمیدهند. برپایه همین دیدگاه است که گفته میشود: « نیاشناسی قدرت سیاسی درایران از آغاز قرن 19 تا انقلاب بهمن بی هیچ استثتاء نشان میدهد که دوصاحب اصلی و انکار ناپذیر قدرت و رهبری سیاسی در کشور همانا اولیاء دین و اشراف دربار بودهاند. تمام روزنه های قرن 19 سرگذشت سازش و کشمکش میان روحانیت و سلطنت را نشان میدهند بیحضور هیچ نیروی سومی.»۱۲
از میانه پادشاهی قاجاران، همزمان با زوال تدریجی دولت قاجار و فروپاشی روزافزون اقتصاد سنتی در برابر پیدایش جامعه شهروندی و سوداگری، نفوذ روحانیت شیعه افزایش یافت. این افزایش نفوذ نیز نخست به یمن حمایت فتحعلیشاه بود. درپایان پادشاهی فتحعلیشاه کثرت و نفوذ روحانیون به پایهای رسید که جنگهای ایران و روس به فتوا و کارگذاری سید محمد مجاهد، روحانی بزرگ اصفهان آغاز شد و به از دست رفتن بخشهایی از قفقاز انجامید.
قرن نوزدهم میلادی بیگمان یکی از مهمترین دورههای بلوغ و بالندگی جامعه ایران است که خلاصه کردن آن در ستیز میان دین و دربار و یا به عبارت درستتر میان روحانیون و شاهان بسی ساده اندیشانه است. تاریخ سده نوزدهم در واقع تاریخ مقاومت مشترک اشراف قاجار و فقها و روحانیان بلند پایه شیعه دربرابر نوآوری و پیشرفت است و نه نشانی از ستیز آنها. درهمین سده نوزدهم است که به دنبال شکست ایران در چهار جنگ بزرگ (جنگ ایران عثمانی، جنگهای ایران و روس و جنگ هرات) از یکسو و پیدایش اندیشههای اصلاحی و نوآوری، دگرگونی تاریخی در درون نیروهای سنتی جامعه آغاز میگردد و اشراف قاجار و ارباب دین را دستخوش تحول میکند.
در راستای دین، سده نوزدهم تاریخ کشاکش دینی و کوشش نافرجام در رفرماسیون و مدرنیته دینی است. طغیان آقاخان محلاتی و بالاگرفتن زد و خورد میان شیعه و سنی و حیدری و نعمتی در شهرهای بزرگ ایران نمونههای بالاگرفتن کشاکشهای دینی درایران سده نوزدهم است. در راستای رفرماسیون، به جنبش سیدعلی محمد باب که در آغاز کار پشتیبانی بسیاری از روحانیون نواندیش اصفهان، تهران و شهرهای دیگر ایران را باخود همراه داشت می توان اشاره کرد. در همین سده بسیاری از روحانیون و متفکران دینی کوشیدند تا به گونهای دانش نو و دگرگونیهای جهان جدید را در پرتوی برداشتی نو از آراء اسلامی قدیم و آیات قرآن توضیح دهند. از آن جمله کوشش یکی از بزرگترین روحانیون شیعه، سید هبٌـتاله شهرستانی در توجیه دانش نو با آیات قرآن در کتاب «الهیئت والاسلام» بازتاب یافت. آثار مدرنیتة اسلامی خارج ازایران مانند افکار سیداحمد خان درهند و مجله المناز در مصر نیز به ایران رسید که کوشش سید جمال الدین اسدآبادی در ارائه تفکر جدید اسلامی متأثر از ایشان بود. درهمین سده است که اندیشههای نوپیرامون آزادی، قانون عرفی و حقوق فردی به حجره طلاب و مکتب علماء دین نیز راه یافت. در واکنش به همین اندیشههای تازه بود که محمدحسین نائینی، یکی از بزرگترین مجتهدین ایرانی ساکن نجف کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة» را خطاب به دیگر روحانیون منتشر کرد و به پشتیبانی از «محدودیت سلطنت، مسئولیت مقوٌمه آن و حفظ حقوق ملــٌیه و حق آزادی خدادادی» پرداخت. «رساله صفائیه» که روشنفکرانهترین نوشتة سیاسی و اجتماعی یک روحانی بلند پایه دراین سالها و دهها سال پس از آن است از سوی ملا عبدالرسول کاشانی درهمین روزگار منتشر شد. کاشانی بیواهمه از پرخاش آخوندهای قشری، ملکم خان و طالبوف تبریزی را ستود و از نیاز به پیشرفت و مدرنیته سخن گفت.
سده نوزدهم، شاهد گرایش به اصلاحات در میان اشراف، مستوفیان و میرزایان قاجار است. برپایه همین گرایش به اصلاحات است که میرزا عیسی فراهانی و فرزندش قائم مقام دوم، عباس میرزا نایب السلطنه را به سوی اقدامات اصلاحی سوق دادند و امیرکبیرکه از پیشرفتهای اروپائیان آگاهی یافته بود، به رغم کارشکنی درباریان واپسگرا و روحانیون متحجر به اصلاح امور اداری و مالیاتی و گسترش صنایع پرداخت، چاپارخانه ساخت و مدرسه دارالفنون را بنیاد نهاد. وزارت امیرکبیر و سپس سپهسالار آغاز اصلاحات شهروندی و اجتماعی و پیدایش حکومت قانون بود.
درسده نوزدهم با گسترش بازرگانی و آمد ورفت ایرانیان به اروپا، استانبول و قفقاز، چاپخانه و روزنامه وارد ایران شد و موضوع تشکیل دبستان نو در برابر مکتب خانهها، شورش روحانیون و طلاب تبریز و مشهد را به دنبال داشت. معلوم نیست که بر اساس الگوی تفسیر تاریخ معاصر از تنگنای ستیز میان دربار و روحانیون، هم پیمانی امینالدوله، شاهزاده نواندیش قاجار با میرزا حسن رشدیه فرزند مجتهد بزرگ تبریز که به گسترش دبستان نو درایران انجامید، و یا کوشش عباس میرزا نایبالسلطنه را در تشکیل ارتش منظم که اورا دربرابر روحانیون قرار داد، چگونه میتوان توضیح داد.
سده نوزدهم و آغاز سده بیستم، تاریخ ستیز میان نوآوری، تجدد و آزادی با کهنه پرستی، خرافات و استبداد است. در یک سوی این ستیز بزرگ تاریخی، اشراف واپسگرای دربار و روحانیون و آخوندهای قشری و متحجراند و درسوی دیگر آن، نواندیشان اروپا دیده، شاهزادههای طالب اصلاحات، مستوفیان، میرزایان و منشیان درس خوانده، بازرگانان شهروند، ایلخانان روشن بین و روحانیون نواندیش و اصلاح طلب. راستی را هم این است که اگر اصلاح طلبی و مصلحت اندیشی پارهای از روحانیون مانند میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سید حسین نائینی و تدبیر و اصلاح طلبی پارهای از شاهزادگان و میرزایان قاجار مانند موقر السلطنه، مشیرالدوله و مستوفی الممالک نبود، پیروزی نخستین نیروهای نواندیش و مشروطهخواه با چنان سهولتی به دست نمیآمد و فرمان مشروطه صادر نمیشد و مجلس اول تشکیل نمیگردید و قانون اساسی سکولار به تصویب و توشیح نمیرسید. فراموش نکنیم که پیروزی نخستین انقلاب مشروطه تا هنگام به توپ بسته شدن مجلس به دست محمدعلیشاه، اساساً از راه بست نشینی، شبنامه نویسی، ارسال شکوائیه و تلگراف و نافرمانیهای مسالمت آمیز و شهروندانه به دست آمد و نه از راه قیام مسلحانه. تنها پس از اتحاد مرتجعترین اشراف مستبد دربار و روحانیون مشروعهخواهی مانند شیخ فضل اله نوری، ملا قربانعلی زنجانی، سیدهاشم دوچی و آقانجفی اصفهانی به گرد محمد علیشاه و پشتیبانی سید کاظم یزدی، یکی دیگر از مراجع مهم ساکن نجف بود که ارتجاع دربرابر مشروطه قیام کرد و شورش مسلحانه برای بازستاندن مشروطه را به آزادیخواهان تحمیل نمود. پس از پیروزی مشروطه خواهان نیز جامعه نوپای شهروند ایران بار دیگر بلوغ خود را در رفتار رهبران مشروطه و روحانیون اصلاح طلب که کمابیش برقراری دولت سکولار مشروطه را پذیرا شده بودند نشان داد. یک نمونه برجستة این بلوغ، رفتار مسالمت آمیز مجلس عالی که پس از فتح تهران تشکیل شد با دشمنان مشروطه و انتقال آرام پادشاهی از محمدعلیشاه به احمد شاه بر اساس قانون اساسی است. پس از دوسال جنگ داخلی و کشتار آزادیخواهان، مجلس عالی، هیئت مدیره و دادگاه عالی منتخب آن دست به انتقام نگشودند و شمار اعدام شدگان از انگشتان دست تجاوز نکرد. نمونه دیگر این بردباری و بلوغ، سکوت توأم با پشتیبانی بزرگترین روحانیون نجف در برابر اعدام شیخ فضل اله نوری، یکی از بزرگترین مجتهدین ایران به دستور دادگاه انقلاب و آن هم به دست یفرم خان ارمنی رئیس امنیه دولت مشروطه است. وقتی مجتهد نود ساله ملاقربانعلی زنجانی بار دیگر فتوا به شورش مسلحانه در برابر مشروطه دوم داد، روحانیون نجف از یک سو مدبرانه رأی به ارتداد او داده واز سوی دیگر به دولت مشروطه متذکر شدند که رفتار مجتهد زنجان ناشی از بالا بودن سن مجتهد و جنون پیری است و بهتر است که تنها به تبعید و خانه نشینی او بسنده کنند. همه این رویدادها و واقعیات تاریخی بر این گواهی دارند که بیشتر روحانیون و اشراف قاجار دربرابر سیرنیرومند شهروندی، قانونگرایی و آزادی تسلیم شده و اینک تنها کوشش در مهار یا هماهنگی با این سیر شتابنده تاریخ را دارند. پس نگاه به این برهه مهم تاریخ ایران از تنگــنای ستیز میان روحانیون و دربار به عنوان دو نیروی یکپارچه و غیر سیٌـال در بهترین حالت سادهاندیشانه است.
نیروی نوپای نواندیش، اصلاح طلب و قانون گرای سدة نوزدهم از دل دونیروی سنتی ایران، یعنی شاهزادگان، مستوفیان و میرزایان قاجار وپاره ای ازخان های ایلات و عشایر از یکسو و روحانیون و متفکران دینی از دیگر سو زاده شد و با بازگانان و سوداگران شهروند ایران همراه شد و انقلاب مشروطه را آفرید. انقلاب مشروطه و دست آورد بزرگ آن، قانون اساسی، یک دگرگونی رادیکال در تاریخ ایران است. قانون اساسی مشروطه یکی از گران بها ترین و دموکراتیک ترین اسناد تاریخ ایران است که اگرچه خودرا در فرم مشروطه پادشاهی محــدود می کند، اما سند مهمی برای ایجاد یک دولت قانون گرا، سکولار، دموکراتیک و مدرن در برابر جامعه ایران و نسل های آینده قرار می دهد.
به تاریخ و دستاوردهای آن از دیگاه توانایی های جامعه کنونی بشری نمی توان نگریست. چنین نگرشی همه تاریخ را پلید و ارتجاعی و ضد مردمی و ازآن گذشتگان دانسته و آغاز “تاریخ پیشرو و مردمی” را با تأسیس فلان حزب سیاسی که برنامه سیاسی و اجتماعی آن مورد قبول صاحب آن نگرش است، پیوند می دهد. بیهوده نیست که در اتحاد شوروی پس از پیروزی بلشویک ها تاریخ روسیه باز نویسی شد و رویدادها و شخصیت های نامطلوب از متن تاریخ حذف گردیدند. همین روش را شرق شناسان شوروی به فرهنگ تاریخ نکاری در ایران به ارمغان آورده و حتی تاریخ دوره معاصر ایران را نیز به سبک و سلیقه طبقاتی خود باز نویسی کردند.
نتیجه نگرش به تاریخ معاصر ایران از این دیگاه تنگ و ساده اندیشانه این است که چون اینک ما به برتری جمهموری پارلمانی بر اشکال دیگر اداره جامعه پی برده ایم، پس باید تاریخ را هم از قیف تنگ داوری های امروز خویش رد کنیم. این چنین نگاهی به تاریخ، دمیدن شیپور از سرگشاد آن است.
________________
۷– شاه اسماعیل بیشتر نه طایفة قزلباش را متحد ساخت و این گروه متحد شده را بعدها شاهسون نامیدند.
۸– تولائیان یعنی کسانی که به ولایت امام علی افتخار می کنند و تبرائیان یعنی آنها که از سه خلیفه پیش از خلافت علی بیزاری یا دوری دور می جویند.
۹– مراد خواندن شهادت بر ولایت علی در خطبه اذان است.
۱۰– عالم آرای شاه اسماعیل، ص ۶۰
۱۱– فارسنامة ناصری، ص ۹۰
۱۲– نوشتار آقای نگهدار زیر عنوان «بحث پیرامون هویت و ماهیت اتحاد جمهوریخواهان».
M.Amini@Cox.Net
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
+ آقای شریعتمداری و پروژهی قومی سازی ایران
+ در پاسداری از راستی و رسواسازی پلشتی
+ یادداشتی پیرامون «آرزوهای محمدعلی شاهی»
+ آرزوهای محمدعلی شاهی
+ سکوت دولت و ملت در ترور کسروی
+ ای بسا آرزو که خاک شده!
+ رادمردی که گناهش پرخاش به شریعت بود (۱)
+ پریشان گویی های حجّت الاسلام کدیور
+ جستاری پیرامون حجاب
+ گفتگوی ماندانا زندیان با محمد امینی پیرامون «رستاخیز بزرگ سیاسی و اجتماعی ایران»
+ گفتا زکه نالیم که از ماست که برماست
+ سخنی با آقای مهاجرانی
+ سخنی با اقای اکبر گنجی
+ مشروطه دوم
+ نوید رفع تبعیض در تِرمه سبز مذهبی
+ دشنه سوداگران سیاسی در کف خونریز فداییان اسلام
+ به کجا چنین شتابان؟*
+ گِلایه ای از آقای کورش زعیم
+ یادداشتی بر سخنرانی آقای علی عمویی
+ از نوری تا خمینی
+ پایان یک پندار
+ قلندران سرناتراشیده و تمامیت ارضی ایران! بخش دوم
+ قلندران سرناتراشیده و تمامیت ارضی ایران!
+ شرمی از مظلمه خون سیاووش!*
+ عذری بدتر از گناه
+ جنگ افروزی قومی و پی آمدهای هولناک آن
+ در پاسداری از آن چه که مرا از ایرانی بودنم شرمسار نمی کند! بخش دوم
+ در پاسداری از آن چه که مرا از ایرانی بودنم شرمسار نمی کند!
+ آن که ناموخت از گذشت روزگار
+ فداییان اسلام و سودای حکومت اسلامی بخش دوم
+ فداییان اسلام و سودای حکومت اسلامی بخش یکم
+ جایگاه مذهب شیعه در تشکیل دولت ملی
+ بغرنج قومی و ملی درایران از افسانه تا واقعیت
+ بغرنج قومی و ملی درایران از افسانه تا واقعیت (بخش دوم)
+ بغرنج قومی و ملی درایران از افسانه تا واقعیت
+ بغرنج قومی و ملی درایران از افسانه تا واقعیت
+ سخنی با آقای حجاریان
+ گام هایی سنجیده برای جنبش رفراندم
+ شیـّـادی گیسوان بافته، که من عـَـلـَویـَم
+ تحریم یا شرکت در انتخابات، مسئله این نیست!
+ وارونه نویسی تاریخ
نقل از سایت بنیاد آیندهنگری ایران