نگاه: سلبینار رستمی
منصورخورشیدی زاده کهن بوم مازندران به تولد ۱۳۲۹ میباشد. شاعری خوش خلق، منتقدی با انصاف که اوج شعرهای خود را ازدههی پنجاه آغاز نمود.
آثارش تحت عنوان”خطابههای کهنسال کودکی ۱۳۷۷”،” از فکرهای باتو ۱۳۸۰” ، و دو مجموعه” آبی ناگهان و سجاده روی ماه بینداز”را درکارنامه ادبی خود ماندگارکرده است. اما از این میان شعرهای”آبی ناگهان” به شکل مایهداری به سمت وسوی حجم یا همان اسپاسمانتالیسم که نوعی ازسبک جدید شعرمعاصر میباشد که شاعربا تکیه برتفکر هوسرل(ادموند) با نوعی تحول درزبان، اندیشه، تخیل، عاطفه را با حس و تحرک تازهتری وارد شعرامروز کرده است. به جرأت میتوان گفت که اگر یدالله رویایی تنها کسی بود که بیتوجه به فضاهای مخالف، ساز این شعر را کوک و به آواز در آورد، منصور خورشیدی نیز پرچمداری بود که دراین میانه به شکل جدی و مستمر تجربیات خودرا با دیگر ملزومات آمیخته و ساختمانی لوکستر و درخشانتر بنا نهاد. از این میان نیزکسانی بودهاند که حجرالاسود این شعر را تا جایی که توانستهاند ،بر دست بلند و برقعر خامه رقصاندهاند. از جمله؛ محمدحسین مدل، سهراب مازندرانی، هوشنگ چالنگی، شاپور بنیاد، آرش جودکی ،بیژن الهی، محمود شجاعی، بهرام اردبیلی، پرویزاسلامپور، احمدرضا چکنی، محمدرضا اصلانی، هوشنگ صهبا، علی قلیچخانی، حمید عرفان، رضا زاهد، عزت قاسمی، هوشنگ آزادیور، علی مؤمنی، قاسم مؤمنی، احمد سینا، محمود مؤمنی، حسین شرنگ، خشایار فهیمی، راحا محمدسینا ومنصور خورشیدی.
اما دراین مسیر” آبی ناگهان” خنکای گوارایی را برگلوی ساحت شعرحجم نشاند.این درحالی بود که دو مجموعه شعر؛«خطابههای کهنسال کودکی» ،«از فکرهای باتو» اولین تحولِ چشمگیر بعد شعر نیمایی بود که در اندیشه، اشراق ، وعرفان خورشیدی جرقه زد. هرچند این دو مجموعه نیز درحال و هوای شعرحجم نفس کشیده و بالیده اند، اما هیچ یک نمی تواند به اندازه ی”آبی ناگهان” به اوج شعریت رسیده باشد. می شود اینگونه گفت؛ که” آبی ناگهان” ازاضلاع مهم شعرحجم میباشد که با تلاش وکوششهای مستمراین شاعرحجمگرای به ثمر نشسته و بیرق آن ریشهدارتر برستیغ مجموعه شعرهایش عرض اندام کرده است. پس آیا یدالله رویایی با داشتن چنین علمدارانی بی شک نمیتواند یکی از خوش شانسترین ادیبانی باشد که اینگونه در تاریخ ادبیات معاصر ، انقلابی را در شعرحجم به وجود آورد؟!
اگر”خطابه های کهنسال کودکی” را اولین تجربهی شعری شاعر بدانیم ، باید شاعر را هم محصور تماشای خویشتن ببینیم که چگونه شعری متحول، نوین با بررسی روانکاوانهی تولد شعرحجم تا بلوغ و تکامل آن در”آبی ناگهان” راهش را از میانهی،«از فکرهای باتو» باز نمیدارد. چرا که خورشیدی تکامل شعرحجم را دراین سه مجموعه شعرش دنبال کرده که هرکدام به ترتیب زمانی، تجربه و اشراق حاکم بر ضمیر ناخودآگاهشان کسب فیض کرده است.
با آگاهی براین سه مجموعه شعر، اعتقاد براین دارم که اگر شعرخورشیدی بربستر تاریخی ادبیات معاصر جاری نمیشد ، چه پیش میآمد؟ یا اگر خورشیدی شاعرحجمگرا و تالی این تحول نبود چه میشد؟ سوالهایی از این قبیل میتواند در حقیقت ما را به عمق این مطالب رهنمون نماید که؛ خودشیفتگی شعر در هر عصری با تحول همراه بوده است. ذائقهای که عموما” گاه با لذتهای روحی و معنوی توام است و گاهی هم چنان به گزارههای ادبی تمایل نشان میدهد که گویی چیزی جز نعت ومنقبت نمیتواند میل باطنی آن را بیدار نماید. اگر شعر حجم برای عدهای پناه بردن به لذت باشد، برای خورشیدی این گونه نیست. او در تار وپود اشعارش نفس میکشد تا تاریخنگاری باشد که شعرحجم را با حوادث خاص خود به مقصد برساند.
در حقیقت چیزی که شاعررا دردنیای سیال اندیشه به سمت و سوی اشراق سوق میدهد،همان سحر ماورائی واژگان است که در هرآفرینش ادبی وهنری به شکل معجزه آسایی، به نبوغ معنوی دست مییازد. به قول رولان بارت:«ادبیات،غیرواقع محض است. درستتربگویم:ادبیات به جای آن که گرتهبرداری عینی واقعیت باشد، به عکس عین آگاهی از جنبهی غیرواقعی بیان است؛ واقعگراترین ادبیات، ادبیاتی است که به غیرواقعی بودن خود وقوف داشته باشد؛ چون ادبیات باید بداند که ذات”بیان است. بیان جست وجوی یک حالت واسطه است میان اشیاء و واژهها.”
حال با این تفسیر شعر حجم نیز با الهام ازطبیعت، اشیاء و…بر اساس قوانین علت و معلول فیزیکی، قضاوتهای شاعرانهی خودرا بر استدلال منطقی وگاه به همذاتپنداری رمز ورازهای جهان هستی نیز دعوت میکند و دست در دست واژگان شعر خودرا به کرامات این چرخهی کنش و واکنش که در جهان هستی به گفت وگو، توصیف، و باور پذیری را با تضاد و تناقضی که نه در معنای درستش به کار رفته و نه در معنای نادرست! چرخهای که مخاطب را به شکلی باورنکردنی به دنبال خود میچرخاند. این سیر دورانی خورشیدی که از تمام اضلاع شاعرانگی برخوردار است درحقیقت هر رأس آن با مهارت وتجربه و همچنین آشنا با غایت شعر او را وادار به نوع دیگر دیدن و شنیدن میکند.
شاعرتصویرگرایی که آبستن تجمعی ازاندیشههای تازه و بکری که هرکدام از دریچهای به سمت و سوی دریچهی دیگری باز میشود. با تعریفی که یدالله رویایی از شعر حجم دارد: « در شعر حجم، شعر نه تنها به درد زبان میخورد بلکه دردِ زبان دارد و میخواهد خودش موضوع خودش باشد.» شاگرد حلقه به گوشاش در”آبی ناگهان” با علم به ادبیات و نوع نگاه شاعرانهاش هر واقعهی سادهای را به زبان منتقل و آنگاه در واقعیترین صورت، باز از جنبههای استعاری، ماهیت هنری و روحانی خود را که آکنده از نشانهها، اشارهها، نماد و …میباشد برای پذیرش اتفاقهای باور نکردنی و دور ازذهن نیز آماده میکند. حتی میتوان گفت: محورهای کرامت، عرفان ، اخلاق و…در اشعار شاعران حجمگرایی که درکنارحرکت درونی ، زنده و پویا با “سر” و نفس” در کنش اشراف بر ضمایر و تصرف در اشیاء باز تابانندهای از ظرفیتهای زیبای این نوع شعر میباشد که در اشعار منصور خورشیدی به زیبایی درخشیده است. با این اوصاف مجموعه شعرهای خورشیدی تالی و ادامه دهندهی راهیست که یدالله رویایی با مشقت آن را سرپا نگه داشته است. اما خورشیدی در رشد و نمو و بالندگی آن سهم بسزایی را در ادبیات شعر حجم بر عهده داشته است.
بااین اوصاف نکات کلیدی درحجم شعرهای منصورخورشیدی به شکل بارزی پرتوافشانی میکند. شگفتانگیزترین هنجاری گریزهایی که شاعر پایه واساس آن را بر استدلال منطقی و واقعگرایانه بنا میکند. رویدادی که در هرکلمه به وقوع رفتارهای خارقالعاده در چرخهی توصیفها به باور پذیری ذهن پیوند میزند. تشبیهات و استعارهها چنان درکنار عاطفه وتخیل چفت و بست شده که هر مخاطب زیباشناسی را تسلیم این واقعیت در طبیعت میکند که منصوری نیز چنانکه برونو بورگل ستاره شناس آلمانی، آنا کسیماندر فیلسوف یونانی با بینشی عمیق که نسبت به فضای بیکران هستی دارد، وی نیز در پی اثبات نوعی شعر حجم است که از هرحیث قابل تامل و تفکر در بیکران فضای هستی پا میگذارد. اشراقی که از همان بدو خلقت شعرش پا به پای بینش وی پیش میرود تا جایی که نماد از شکل قراردادی رها و به وصف حالات روحی –روانی شاعر ومظاهر در طبیعت چنگ میاندازد.
می سوزد/ریشهی گیاهییِ من /درباد /پر میشود/فضای تو از خاکستر/ذهن معلق/با خیال میپرد/عبور باد را/تا یاد ، شکل ریشه/و گیاه ، /شکل باد /بگیرد. (از مجموعه شعرهای از فکرهای با تو)
کوهستان حس/خیمه بر/دستهای تو میزند/وقتی گیسوان باد/میان طلوع مضطرب نور/پراکنده میشود (ازمجموعه شعرهای”آبی ناگهان”)
الف؛ درمحوریت نظام جانشینی و نظام همنشینیِ؛ مرزها به شکل اعجابآوری محو تماشای کلمه میشود، نه کلمات، به طوری که اکثرمنتقدان دراین مقوله به کلمات میپردازند نه کلمه! چرا که ما در این محوریت فقط با یک کلمه که بار معنایی شعررا بردوش میکشد، مواجهه میشویم. مثل؛ “باد” در همین شعرها که به همان معنای باد به کار نمیرود در همنشینی با این کلمه با ذهن، خیال، فضا که با معنای گستردهتری روبرو هستند، به عمق حادثه در شعر نیز پی میبریم. تأکید شاعربرکلمهی باد که درخلق تصاویری با حال و هوای استعاری وبا ملهم از ذات طبیعت به رستاخیز تازهای میاندیشد که نه با زبان مادی بلکه با نوع نگاه معنوی ظرفیتهای نهفته در شعرش را با بینشی ماورائی که در خیل صفات نیک شعرخورشیدی به شمار میآید، گواه بر اینست که وی در صدد کشف تولدی دوباره در دنیای مادی میباشد که از چشم بصیرت دور مانده است. این جانشینی و همنشینی کلمات درشعر نه روی اجبار و نه از روی اختیار، بلکه خودجوش بیآنکه شاعر در آن دستی برده باشد، بر صفحهی ذهنش دمیده و میبارد.
ب؛ “باد”برخلاف شعرشاعران دیگریک نماد قراردادی نیست؛ هرچه بیشتر این شعررا میخوانیم بیشتر به عمق اندیشه، عاطفه درکنارآن تخیل نیز به شکل قدرتمندی بال پرواز میگیرد. ”باد” بارها تکرار میشود نه به عنوان یک نماد، بلکه به مثابهی دنیایی که در آن هر چیزی درحال حرکت، پویایی وگاهی هم درحال نابودی وانقراض است. چنین تفکرات فلسفی که کمترکسان به آن پرداختهاند درشعرهای خورشیدی به شکل گستردهتری با معنای دور و نزدیک، ذهن مخاطب را به چالش میکشاند. بلندی قامت شعرحجمگرای معاصر به گونهای گردبادسان فریاد سرکوب و منکوب شدهی خودرا با کشف تازهای از هستی مواجهه میکند که این چیره دستی با حکمت و مبالغههای عمدی به جنبشی نمادین دست میزند.
بزرگترین انقلاب زبانی شعر حجم بیشتر در همین دو مجموعه صورت گرفته که شاعر هرحرفی از حروف را که حامل پیام به ویژه لایههای فرودستی که از قهر اجتماع نشات گرفته و دررنگ و لعابی از اندیشه متبارز میگردد را با ساختاری منسجمتر به تکوینهای روحی و روانی جامعه نیز دستی میبرد. این خوش بینیها از اوج آرزوها و آرمانهای شاعرسرازیر نمیشود. هماهنگی روح و روان شاعر که با طبیعت پیوندی ناگسستنی دارد به سان یک پدیدهی انفعالی نمودار نمیگردد، بلکه چنان بر طبیعت و رازهای آن چیره میشود که جهان بینیاش به عنوان یک کمال پیوسته در حال یادآوری میباشد.واین تداعیگریها امتیاز شعر شاعر را بالا میبرد که بر پایهی اندیشه و بر اهمیت بیچون و چرای هستی به تصویرسازی زندهای میرسد که گاه با مشقت خط شعرش روی مستقیمگویی متمرکز و گاه چنان از این سیر دور میماند که منتظر پاسخی از جانب مخاطب نمیماند. طوری که مخاطب گذرنامهی عبورش را در کلماتی میجوید که اورا بر سر دوراهی قرار میدهد. همین دوراهیها شعر شاعر را ریز ریز کرده و این ریزبینی خواننده سبب میشود که دوباره به نقطهی آغاز شعر برگردد و آنگاه با تأمل برتک تک کلمه به اوج گستردهی اشراق در کلمه منصوری میرسد. باد نیز از این امر مثتثنی نیست.
ج؛ یکی از مألوفترین روشهای مواجهه با هستی، نوع چگونه گفتن شعر و تظاهرکردن به خلق تصاویری است که ذهن مخاطب را برای وصول به اغراقهای شاعرانه، به حیرت و شگفتی وا میدارد. یکی از همین اغراقهای شاعرانه فشردگی تصویر در تصویر است که اوج شعری خورشیدی را در همین بازتابها خلاصه میکند. طبیعت، رازهای نهفته درهر ذره ذرهی آن معجزهایست که در شعرخورشیدی حال و هوایی دیگر را تجربه میکند. عناصرآفرینش “آب ، باد ، خاک ، آتش”چنان هنرمندانه به تصویر کشیده میشود که گویی هیچ چشماندازی زیباتراز خلقت این عناصر اربعه در طبیعت شعری شاعر نیست. زیباشناسی که میداند چگونه، کجا و چرا با طبیعت حشر ونشر نماید؟! تلفیق عرفان، عشق، فلسفه نتیجهی بینش و منش والای شاعر از شناخت خویشتنِ خویش است که این معرفت شامل حالش گشته! شاید به گمان منتقدان دیگر این اندکی اغراق باشد، اما انسانشناسی و معرفت در اوج تمام در این دو مجموعه شعر خورشیدی به گوارایی نشسته است.
د. به حس ریشه و /آشوب برگها سوگند/کمی پرنده و/تصویر دست و/اندکی پرواز/برای من کافی ست (از مجموعه شعرهای”آبی ناگهان”)
شاعرچه می خواهد بگوید؟ چرا با داشتن برگ و باره و ریشه به پرواز میاندیشد؟! نه، اینکه عرفاً در رسیدن به حقیقت با تجربهای روحانی، غیر مستقیم به برجستهسازی افکار چه از لحاظ ظاهری کلام، و چه از لحاظ باطن شعر، استفاده از زینت آلات ادبی را در جهت زنده و پویا کردن استعارهها و تشبیهات مرده، گامی درجهت وصول به ذات حقیقت نیست! همان گونه که دربخش” ب” گفته بودم، اینجا نیز این سخن نه به معنای صوفیانه ونه به معنای عارفانه، بلکه درجهت توصیف حالات شاعر درهر مرحلهای اززندگیست که ظرافتهای ادبی را پای شعر مرده نمیریزد. بیان وسعتنگرانهای که خورشیدی به شعر دارد، همچون سکوی پرتابی است که با الهام از طبیعت، زندگی ، عشق و حتی پستیها، چنان نرم، آرام بی هیچ خش خشی بر روی متن مینشیند که انگارهر عملی که از ذهنش میگذرد در زبان شعر اتفاق میافتد.
به هفت پَرده/از نگاه تو/میافتد/خسروانی عشق/تا/راز نهفت آفتاب/در هم بریزد/خیال آدم/از جاذبههای مدام/ پُر میشود. (از مجموعه شعرهای با فکرهای تو)
چندنکته:
۱.تکنیک
هرچه بیشترو عمیقتر به شعرهای خورشیدی مینگریم، تکنیک استفاده از آرایههای ادبی قویتر، تندتر و در یک بلوای ناگهانی موجآساتر برذهن مخاطب میکوبد. تداعی معانی درخیلی ازکارکردهای شعری خورشیدی نقش پذیرند. و همین نقشپذیری شعرش را زنده تعریف میکند. کاکوزو ، منتقد ژاپنی میگوید: اصول و قواعد و فنون، حربهی مبارزهی هنرمند به شمار میروند و هنرمند برای مبارزهی خویش باید بدان مجهز باشد. ممکن است خدایان نخستین سطر را به شاعر الهام دهند اما آفرینش دومین سطر با خود شاعر است.
تا هوش علف /در صدای باد/بهار دوباره/میان چشمها/بنشاند/بوی باران /در هوای درختان/عطف نگاه تو را/پَر میدهد (از مجموعه شعرهای”آبی ناگهان”)
الف. علاقه ی لازمیت و ملزومیت
درمیان چشم ها/ بنشاند/ بوی باران/در هوای درختان/ عطف نگاه تو را …که من پراز چشمم ، زیرا ملزوم نگاه کردن به چشم بر میگردد و …
ب؛ تفسیر و تأویل
اینکه هر شعری نیاز به تفسیرداشته باشد درجای خودش بد نیست ،این تفسیر بایستی ازذهن مخاطب بجوشد. بوی باران /در هوای درختان/عطف نگاه تو را/پرمیدهد.
ج. وجه شبه دو گانه یا صنعت استخدام
گاهی وجه شبه گریزی به معنی در مشبه به میزند که یک طرف آن حسی و طرف دیگرش عقلی میباشد.
این جاست که هنر، درایت وزیرکی شاعر با امکانات ادبی –هنری آشکار میشود. بهار دوباره/میان چشمها/ بنشاند/ بوی باران / در هوای درختان/عطف نگاه تو را/پَر میدهد بوی باران دو معنای متفاوت حسی و عقلی دارد. در ارتباط با درخت، علف به معنای طراوت و شادابی بکار رفته و در ارتباط با چشم به معنی شوق و انعطاف است. در هوای درختان درارتباط با حرف به معنی واضح (حسی) و درارتباط با بهار(عقلی) میباشد و…
۲. وفور تصاویر زنده و پویا
رنه ولک و آوستن وارن میگوید: بعضی ازهنرمندان استعداد واقع پنداری تصاویرخیالی خود را دارند، استعدادی که درکودکان دیده میشود اما پس از دوران کودکی کمتر به چشم میخورد. ولی در شعرهای منصورخورشیدی این تخیلات پابه پای او بزرگ شدهاند، اوج گرفتهاند تا آنجا که میرسد از تب تند آب به نبض ماهیانی سر میکشد که خواب را در چشم حبابها چیزی جز دانهای شن نمیبیند. اما فرق عمدهای که تخیل شعری خورشیدی را متمایز میکند، رسیدن به واقعیت است. در تخیل ثابت قدم نیست. در این میانه با مکثی عاقلانه به تفکر میپردازد. صداقت، درستی و کمال یکی پس از دیگری از مخیلهی شعری شاعر به عمق حقیقت ریشه میزند
تب تند آب/با دایرهها منور/چشم نهان/میان شن/باز میکند/حباب در امتداد باد/شکل آه میشود/آن گاه تلنگر باران/آب تمام دریا را/با نبض تند ماهی/خواب میکند (از مجموعه شعرهای”آبی ناگهان”)
الف؛پرسونیفیکاسیون(تشخیص)
تب تند آب/با دایرهها منور/چشم نهان/میان شن/باز میکند
ب؛ به قرینه فعل خوابیدن در
آب تمام دریا را/با نبض تند ماهی/خواب میکند
ج: آنیمیسم یا جاندارانگاری
کوهستان حس/خیمه بر/دستهای تو میزند/وقتی گیسوان باد/میان طلوع مضطرب نور/پراکنده میشود(از مجموعه شعرهای”آبی ناگهان”)
د؛ فورگراندینگ یا برجسته سازی در تصویر
عطف نگاه تو را/پَر میدهد/کنار هواهای درهم
۳. زبان
زبان شعرخورشیدی زبانی شاعرانه ودرکنار آن ریتم وآهنگش اندکی سنگین به گوش مینشیند. ریشهی زبانش تا حدودی به بافت شعرشاعران دهه ی چهل نزدیک است. اما این فاصلهی زمانی اشعار وی را پخته، پر حجم ودر عین حال پر بارکرده است. بدیهی ست که شعرهیچ شاعری نمیتواند متأثر ازسنتهای کهن نباشد. از نیما و اخوان تا فروغ و سهراب سپهری که هرکدام در برههای از زمان خویش اثرات و نتیجههای ویژهای را چه در سبک و چه درفرم و ساختار آن از خود متبارز نمودهاند. دراین میان زبان خورشیدی، زبانی لطیف، پر از تصویر، تخیل، لایه لایهی معنایی اشعارش را سرشار میکند.
الف: هنجارشکنی
*قانون پریدن/ از زبان تو/شکل میگیرد/میان رفت و آمد/هجای بلند بال
*لای علفها/که میروم/عادت مرا …/در مسیر نرفته/که میروم *(ازمجموعه شعرهای ازفکرهای با تو)
ب؛ کلیّتِ شعر برمبنای کنایه، ایهام، ابهام
پروانه را گاهی/فکرهای تو/در چشمهای من/گاهی به عصر آفتاب/میسپارد/همین پروانهها/هلاک هوا که میشوند/گورشان را/بر شانههای باد/بنا میکنند/
یا در سطرهای زیر: روز میگذرد/تا دیروز رفته در نفسهای باد/شماره شود(ازمجموعه شعرهای ازفکرهای با تو)
ج؛ شدت عاطفه در بیان
افتاده در فکریک نگاه بِکر/شناورم در هجا /این جا/کاش دست دیگری/در من مینوشت. (ازمجموعه شعرهای ازفکرهای با تو)
د؛ واج آرایی وحس آمیزی
تکرار حرف “س” درسنگ ، نفس ، در این بندها ؛*تا نفس سنگ/سفر مرگ /آغاز کند
مرا نگاه برهنه/ بهانه بود/ تا بوی بهار را/ اندازه بگیرم(از مجموعه شعرهای”آبی ناگهان”)
*کبوتران مرطوب/ در سایههای پهن/ روی رفتار هوا/ نیمرخی از سپیده و بال/ در هم می ریزد/ وقت عبور/ از فصل جاذبهها
۴. گریزناپذیری مرگ
خورشیدی نیز مثل هرشاعری به مرگ میاندیشد ، به زندگی پس از آن نیز چنین! اما نوع نگاه کردن خورشیدی فراتر از نوع نگاه هر شاعر دیگری میباشد. مرگ در منظرگاه وی رسیدن به حقیقتی است که نه تنها شاعر را از هستی ساقط نمیکند بلکه به هستی بر میگرداند. بازیافتی دوباره به عمق زندگی دارد.
ازدانه به دانه/می روید/این ریشه در هوا/با ضرب کند عقربه/در بافتهای تو در تو/باد هم/خسته به دیدار دانه/می آید/پیوند هستهها در حوالی ریشه/چرخیده درنگاه و نفس/مثل کمانه/از زمین تا هوا/میروید از کنار دانه چشم/در فصل عقربه! (ازمجموعه شعرهای ازفکرهای با تو)
۵.درون اندیشی
شاعرتفکرگرایی که بیشتر میاندیشد، آنگاه تفکراتش چنان نسیمی آزاد و رها ازتارک ذهنش جوشیده و بر بوم نگاهش میخروشد. صدای درونیاش آرام، بیدغدغه ، بسیار ملکوتی که گویی در آسمان هفتم قدم میگذارد. بیدلیل نیست که عدد هفت در شعرهایش از قداست ویژهای برخودارگشته است. (برخلاف شاعران دیگری که درخود میخزند،وی در هستی جولان میدهد و گاه هستی جزئی از خویش میشود.)
به هفت پَرده/از نگاه تو/میافتد/خسروانی عشق/تاراز نهفت آفتاب/در هم بریزد/خیال آدم/از جاذبههای مدام/پُر میشود
تا خطبهای/به نام دل بخوانم/نقش همیشهی تابان/به هفت اندام /بدر جهان را / به جادو/بر ورق آهو مینویسد/آن گاه /رسول گل /نیلوفر/مست بوسه میشود
۶.خطاب درون
خورشیدی بین ذات و جاودانگی میاندیشد، آنگاه انشعاب وپراکندگی درونی خودرا به سوی جستجوی ذاتی مشغول میکند که هر آن، درحال یک “من” سیمرغی پیش میرود. اما در میانه این من ، به سیمرغی تبدیل میشود که حیرتش را دوچندان میکند. به همین خاطر باید گفت که شعر منصوری فقط یک شعر حجمگرا نیست، بلکه شعری است به غایت عمیق، فلسفی، عشقی، عرفانی که درهرکدام منهای شاعر به اوج میاندیشد نه با منیت درون به حضیض!
درآخر بهترینها را برای این شاعر خوش ذوق و با معرفت کشورمان آرزو میکنم.
لبخند نور
در بال نیلوفر
که میافتد
عمق نگاه تو
در خاک خانه میکند
و حضور یک کتیبه شکل میگیرد
با جنبش پنجره
در لحظهای که تو
رسم آسمان میکنی.
(از مجموعه شعرهای از فکرهای با تو)
طنین حس با سکوت طبیعت
آمیخته میشود
آنگاه ستارهای از دور
در اضطراب دقایق
نور به فکرهای پراکنده
میریزد
(از مجموعه شعرهای”آبی ناگهان”)