واژگان خانگی

واژگان خانگی2

شاعران این شماره: مریم بالنگی، سریا داودی حموله، ناهید عرجونی، آرزو نوری، کروب رضایی، جبیب شوکتی، علی‌رضا نوری

_____________________________

مریم بالنگی
یک شعر: از مریم بالنگی

 

سیگارهای سوخته
مثل پوکه هایی که به هدف نخورد ه‌اند
جهان رابه دو روی
یک سکه تبدیل می‌کنند
سرباز جوا ن می‌نوشت
برای ارامش تو و پسرم
جانم را می‌دهم برای ژنرال
زن خجالت کشیده بود
که فکرکند
مثل ماهی وقت اعتراض
دهانش با دریا پرمی‌شود
صفورا چقدر تنها هستم
شیبه این جمله
من زنم یعنی استفاده نمی شوم

 

سریا داودی حموله 
یک شعر:از سریا داودی حموله

……………………………………. از: صورتکتاب شاعر


پیغام‌هایت را به پای درناها مبند
بهار کوتاه‌ست
می‌ترسم
ماه بمیرد
شفاعت هیچ پیامبری را نپذیرد!

 

ناهید عرجونی3
یک شعر: از ناهید عرجونی

کسی از شنبه‌های‌مان عكس نمی‌گيرد
از نگاه‌های شرقی‌مان در غروب اردوگاه
و زن‌هایی كه می‌دانند وطن
آواز مرده‌ای ست كه برنمیگردد!

ما شناسنامه‌های‌مان را برداشته‌ايم
با ترس‌های‌مان كه بزرگ‌ترند
کسی از ما با چشم‌های بادامیاش گريه میكند
كسي از ما با چشم هاي درشت
من با چشم هاي جنگ زده ام
پرت مي شوم
به حاشيه ي خبرها
وفكر مي كنم شيمياي شده اند شعرهاي ام
وحنجره اي كه با آن بغض مي كنم

مرا به دريا بياندازيد
مي خواهم خوراك كوسه ها بشود صبوري ام
وتصويرهايي از حلبچه
كه خوراك روزنامه هاي وطنم شد!
حالا ما
به تمام زبان هاي زنده ي دنيا
گريه مي كنيم ….
مرا به دريا بياندازيد
مي خواهم با ماهي سياه كوچكي
كه توي كودكي ام بود
حرف بزنم!
آرزو نوری 2
یک شعر: از آرزو نوری

 

«حق عاطفی»

همه‌جا قفس می‌فروشند!
حتی در استانبول
بین اتاقم و میدان تقسیم
میله‌ها ایستاده‌اند
نمی‌توانم خوشبخت باشم
و بهانه‌های کوچک
رویای مرا
خراب می‌کنند

 

کروب رضایی2
یک شعر از: کروب رضایی

TIMES

 

عدسی‌ها باید زاده آینه‌ها باشند
عکاسان زاده زمان!
نمی‌دانم عکاس این عکس
چرا اسکار نگرفت؟
وقتی سربازی جگر سربازی را مقابل دوربین می‌خورد!!


عکس 9
یک شعر: از حبیب شوکتی
هیچ‌کس قادر نیست
آب را آتش بزند
از تنگ نظری‌ست که خورشید
هرغروب
شعله به جان دریا می‌کشد.

 

علی‌رضا نوری2
یک شعر: از علی‌رضا نوری

شانه هایت را بده
شانه هایت مادر سفر بودند
شانه هایت تختِ موهات بودند
در شانه هایت چه کلاغهای کم رنگی
در شانه هات جای بوسه ی من هوالباقی
در شانه هات جن های مهربان جفت گیری می کنند آیا
خدای من در شانه هات چه شکلی دارد یدالله؟
و آن طوفانی که نوح را بر سر زبانها انداخت
از شانه های تو هم رد شد وُ قهرمان قایقرانی المپیک خدایان آتن شد
کسی که شب ها در خیابان سوت می زند دیوانه نیست تنها است
از شانه هاش بپرس چه طوفان سهمناکی در شکم دارد
کسی برای زیبایی جهان زنش را نمی بوسد
بوسه الزاما بوسه است آیا
و من در زندگی های قبلی ام اول سرخ پوست بودم
بعدن با صدای چگور با رقص از شکم مادر پریدم بیرون
یک آدم شوت بودم یدالله
دست های تو بالاترین دست ها بود در خودارضایی
در قتل عام
از آخرین تولدم سی و نُه سال می گذرد
نسبت من با زمین یک نسبت غیر خونی است
من با هیچکس حتا مادرم نسبت خونی ندارم ندارم
من از خون می ترسم
از خونِ دماغ
از خونِ عادت ماهانه
از خونِ سرباز جوان
از خونِ زنان کُرد
از خونِ بوسه بر شانه های تو می ترسم
یکی یک غروبِ شاعرانه بالای این شعر بگذارد
به سنگهای جهنم بگوید
در قلب من هیچ خبری نیست که نیست
من از خون غروب هم می ترسم یدالله

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.