شاعران این شماره: سریا داودی حموله، میترا سرایی اصل، قدسی قاضینور، اکبر اکسیر، غلامرضا بلگوری، شاعر متروکه، جواد مجابی
_____________________________
……………………………………. از: صورتکتاب شاعر
…
پخواب دیدم مستطیل مردهام
و خواهر ناتنیام کلاغ
در ثبت احوال سایهاش
از من میگریزد
..گور کناریام را خالی بگذارید
پیراهن مرگ
دکمه ندارد
امروز
تجاوز گروهی
به دختری که دکمههای خود را لو نداده
و لچکی از آسمان به سر دارد
رخ داده
گویا متهمین
زنجیرهای از نرینگیشان ساختهاند
تا آسمان را بخراشند.
ماه را نشانه رفتند
آواز را نشانه رفتند
پرواز را نشانه رفتند
دیگر چه مانده برای خیالبافی ما ؟!.
تلفنگرام
منصور اوجی عزیز سلام
لطفآ از قول من به حافظ بگویید
آنچه را که او در پیاله میدید
شاعران گرسنهی امروز در بشقاب میبینند
با این تفاوت
او نگران جام جمشید بود
ما نگران تخت جمشید
حالا شعر ما جهانی نشد به درک
خدا را شکر، به جام جهانی که رسیدیم
چشم حسود کور!
زیاده عرضی نیست.
……………………………………. از: صورتکتاب شاعر
در ابر
——
از برادهی زلفت
نمک به زخمام ریخت
دندان به سیب و
رغبت به آب زلال دارم
تا در آتش و عطش
گلی بروید
همسنگ صدای تو
از گلسنگ آرزوهایم
میدانم به شامگاه
شیپور مرگ میدمند
اما دلم
پیی کفتریست
که در ابر پنهان است
……………………………………. از: صورتکتاب شاعر
«حق عاطفی»
حالا شما کودکان سر
با بریدن بوسه، نمیتوانید بخندید؟
یا ما خفتهگان گلو
فریاد فترمه را از محاسن نعناع نفس میکشیم؟
حبس حبس مقدس!
واژهها در ادرار عفونی صفحه مقصرند؟
این قطرههای سرخ اسطوره شراب نیست؟
سوزاندن صفحه از خودسوزی شما کم نمیکند!
مربا بیاور بریزیم روی دست وُ صورتمان
خون کسر حقوق جنون شده؟
ما معادلات منطقهایم
این بازی میان عبری وُ عربی چقدر چتر به جا گذاشته
و ما بازمانده گان شریعتایم
به جرم اهل بیت، معاندیم
و به جرم انسانیت، مومن
آه اگر آیهها سخن از برابری نمیگفتند
آه اگر آیهها از برادری نمیگفتند
ما برادر برگها میماندیم
ما برادر بوسه میماندیم
ما برادر بهشت میماندیم
حالا که دیگر شعبهی اسلحه دست ماست
نیازی به سلاح نیست
یک کوکتل مولوتوف
یک لیتر بنزین
یک اعتصاب کاغذی
یک خفهگی در زندان
یک اعتراض خاموش شده با شلیک
یک قیام مصادره شده
یک یکِ عظما
به برادری برگها مشکوکم
به برادری بوسه مشکوکم
به برادری بهشت مشکوکم
یک تیغ را از حنجرهی شعر بیرون کشیدم
زبانهای زیادی روی کاغذ غلتید
و دستهای برهنهای رگ زده از کاغذ سقوط کرد
سکوت کردم تا معادلات جهانی در جغرافیای صفحه حفظ شود
افسوس نام دیگرم بهشت نیست
افسوس هیچ نسبتی با درختها ندارم
افسوس انسانام.
دستهايم را پست كردهام به آمريكا
ـ میگويند آينده آنجاست ـ
تا بگيرمش.
دلم را فرستادهام ايران
میدانم
آنجا قدرش را
ـ كه به خاطرشان میتپيد ـ
میدانند.
با پاهايم اينور و آنور میروم
قارهبهقاره
به جستوجوی سرم.