………………………بیژن الهی………………………..داریوش معمار
دیدنِ بیژن الهی
پریدن در قفس حیرت خود
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
…………………………………..(حافظ)
*
از: داریوش معمار(منتشر شده در شماره اخیر مجله تجربه)-
رازآميز بودن و تقليدی نبودن خصيصههايی هستند كه باعث وجد مخاطب شعر میشوند، منظور از تقليدی نبودن، نوآوری در ساختار و معنای سخن(كلمات) است، پیرامون انواع تقليد در هنر بسيار نوشته شده، اما رازآميزی در هنر كمتر مورد توجه منتقدان بوده که احتمالاً به خصلت این موضوع مربوط باشد، رازآمیزی را بيشتر با معنویت، خيالسازیهای پيچيده و مصنوع يا مفهوم رندی(كنايه) يكی گرفتهاند. در صورتی كه اگر مصنوع بودن از مشخصههای انواع خيال سازیهای پيچيده است، يا فريب و کنایه از مشخصههای رندی است، مصنوع بودن، زمينه از دست رفتن رازآميزی است، رازآميزی ادبی نوعی نبوغ خلاقِ غريزی، خالص و شخصی برای درك روابط ميان رخدادهای طبيعی و نتايج و تاثيرهای آنها در كلمه است كه سابقه ندارد و با احساس و عاطفه پیوندی نزدیک دارد، ضمن آنكه با معنای رفتار فتانهی رندانه و كنايی تفاوت دارد، و منجر به ايجاد رمزگان حسی جديدی میشود(تاثير تازه) كه حاصل تلفيق نبوغ آمیز دستآوردهای فلسفه تاريخ، روانشناسی،زبانشناسی و جامعهشناسی در ذهن است و منجر به ایجاد افق ادارکی تازه میشود(گلستان هاشمی،۱۳۸۲).
تعريف رازآميزی با نبوغ خلاق بهم نزديك است. نبوغ خلاق همان تصور خلاق است که بیشتر مردم در طول زندگی خود از آن بهره نمیبرند، تصور خلاق احساسات نابی هستند که اثبات نشدهاند، و ناشی از نزدیک شدن بینش لایتناهی فرد به ضمیر ناخودآگاه اوست، که افق درک وی را بالا برده و منجر به رفتارهای نبوغ آمیز میشود. تعریف دیگر رفتار نبوغ آمیز(نبوغ خلاق) افزایش شدت تاثیر افکار انباشته شده در ضمیر ناخودآگاه تا حدی است که با منابع درک (ادراکات محیطی)که از راه عادی نمیتوان ارتباط برقرار کرد، بتوان به راحتی ارتباط برقرار کرده و ایجاد اثر کرد(تونی.بارن.۱۹۸۴). این تاثیر بیسابقه همان رازآمیزی است که ما در هنر درک میکنیم پیش از آنکه به دنبال معنای آن برویم.
رازآميزی شعر بيش از آنكه تبلور سخن نو در اراده شاعر باشد، سرآغاز تاثير جنسي از سخن نوآورانه (نبوغ خلاق) بر اراده شاعر است كه مانوس نيست و پرمخاطره بوده، سرآغازی بر آنچه طرد شده، كنار گذاشته شده يا ممنوع شده است. این تعریف همان تعریف نبوغ خلاق است که به آن اشاره شد، رازآميزی پيش از آنكه شاعر سخن بگويد، بیآنكه نامی داشته باشد، قابل تشخیص است و ادامه یيابد تا آنجا كه كلمه هست و كلمات شاعر را میيابند، تا آستانه رنجی كه تاريخ شاعر است، تاريخ عاطفی و عجيبی كه پيش از آغاز شدن شاعر، آغاز شده است و خود را در حلقهای از سكوت و توجه بازمیيابد و سپس مانند شفافيتی آرام، ژرف و ینهايت گشوده میشود.
-قديسان عرفی شعر ديگر؛بيژن الهی
براساس آثار، ميان شاعران نوآور معاصر اگر قرار باشد با معیار رازآميزی دستهبندی قائل شويم، گروههايی كه قابل اشاره هستند در دودسته كلی قرار میگيرند، نخست شاعرانی كه تجربه رازآميزی از شعرشان به شخصيتشان تسری يافته، یعنی نتیجه خلاقیت نبوغ آمیز ایشان در اثرشان باعث شهرت و محبوبیت شخصیت ایشان و کنجکاوی مخاطبان در رابطه با آن شده است و شعر ايشان حامل آن خصيصهای است كه از سد ممنوعيتها میگذرد و رعب انگيزترين سلطهها را كنار میگذارد تا «عقل افسرده»(مرادفرهاپور.۱۳۷۸) را در معرض حقيقت، اهميت و اعتباری نو قرار دهد.
اما گروه دوم شاعراني هستند كه تجربه رازآميزي از شخصيت ايشان به شعرشان تسري پيدا كرده، جامعه از اين شاعران قديساني رازآلود ميسازد و اين معنا را به شعرشان تسري ميدهد. اين عده كساني نيستند كه لزوماً به سبب پرهيزكاري مذهبي عنوان قديس را دريافت كرده باشند، بلكه انزوای رازآلود و مبهم بودن زندگيشان، ايشان را به اين مقام رسانده، براي اين عده عنوان «قديسان عرفي ادبی»مناسب است (اين عنوان را لشك كولاكوفسكي «درباب قديسان» درسهايي كوچك در باب مقولاتي بزرگ بكار برده است) (لشک کولاکوفسکی. ۱۳۷۹).
بيژن الهي و شاعران «شعر ديگر» به سبب تصور رازآلودگی عرفانی در رفتار، زندگی و تعاملات اجتماعیشان، همينطور سرنوشت شعرشان كه اغلب حاصلش جوانمرگی شده، از سوی عدهای بیعيب و نقص(ناب) و دارای شور رازآلود و دور از فساد و شر رايج زمانه دیده شده، ودر درجات مختلف به صورت غير رسمی با عنوان شاعرانی قديس، معرفی شدهاند، در ميان اين عده بيژنالهی و بهرام اردبيلی در نظر تقديسكنندگان از درجات معنوی بالاتری برخوردارند. در نظر نگارنده «قديسان عرفی ادبی» شعر دیگر، در طول زمان با دامن زدن به رازآلودگی در رفتار زندگیشان، از اين عنوان بهره گرفتند، اما به دليل اينكه گوشهگزينی بخشی از پرهيز شخصی متمایز کننده ايشان بوده، هرگز به صورت علنی آن را در رابطه باخود مطرح نكردند.
منظور در اين نوشته نقد به منزله رد يا تاييد منزلت گروه شاعران «شعر ديگر» در مقامی كه به ايشان نسبت داده شده نيست، زيرا آينده در روشن شدن نتيجه اين موضوع بهترين گواه خواهد بود، بلكه منظور بيشتر بررسی تسری اين رازآميزی قدسی(عرفانی) از شخصيت ايشان به شعر اين عده و به صورت خاص بيژن الهی و نتايج و تاثير آن است. پيش از هرچيز برای آنكه ذهن مخاطب را متوجه منظور نهايی خود كنم، اين اشاره اهميت دارد كه اساساً رازآميزی (نبوغ خلاق) آثار اين گروه از شاعران و ارزشهای خلاقه و نوآورانه شعر ايشان را در مقايسه با رازآميزی شعر دسته اول حامل كيفيت و تاثير نازلتری میدانم که خلاقیتهای شاعرانهاش دسته اول نیست، جنس رازآميزی آثار گروه شاعران «شعر ديگر» نوعی رازآلودگی (راز آميزی كه از شخصيت ايشان به شعرشان تسری يافته) است. با اين وصف به بررسی زمينههای شكلگيری شعر ديگر، مشخصهها، دامنه تاثيرگذاری و جنس بلوغ اين نوع شعر و مشخصههای كلي آن با محوريت بررسی اشعار منتشر شده از بيژن الهی میپردازم.
-زمينههای شكلگيری شعر ديگر
شعر نو فارسی طی صد سال گذشته تاریخی پرشتاب در نوآوری داشته، از زمانی كه تندركيا، نيمايوشيج (پدر شعر نو) را شاعری محافظه كار خطاب كرد و شاهينهای خود را طليعهی نوآوری حقيقی در شعر فارسی دانست، تا زمان ظهور شين.پرتو، محمد مقدم و پس از آن گروه خروس جنگی، هوشنگ ايراني و سهراب سپهری كه نخستين سورئاليستهای شعر فارسی (در تعريف جهاني اين مكتب هنری)به حساب میآيند كه از مرزهای احساسیگرایی (رمانتیسیسم) و نشانهگرایی رمزآمیز(سمبوليسم) اجتماعی عبور كردند، زمينه برای شكلگيری جريانی فراهم میشد كه با تلاشهاس هوشنگ ايرانی، شعر سپهری و حمايت فريدون رهنما منجر به باز شدن افقی تازه و جريانی بزرگ در شعر نوفارسی با عنوان «موج نو» شد، بیشترین دلیل شهرت این افراد شکستن همه حدود عرفی و سابقه ادارکات لذت آمیز از شعر اهم از وزن و قافیه و ساختارهای سنتی معناسازی و قدسیگرایی بود، اما مهمترین مشکل وپاشنه آشیل تلاش این عده از شاعران تصنع و ساختگی بودن نمایش نبوغشان در رابطه با نوآوریهایی است که مدعی آن شدهاند.
موج نو در سال ۱۳۴۰ با احمدرضااحمدی و در ادامه این جریانها شکل گرفت، احمدرضا جوانی پرشور بود که با انتشارنخستين كتابش «طرحها» بر سرزبان افتاد، فريدون رهنما، اسماعيل نوريعلا، مهرداد صمدی و يدالله رويايي نخستين شرحدهندگان و مدافعان «موجنو» در فضای ادبی و فرهنگی آن دوره بودند، همزمان با شكلگيری اين موج منتقدان آثار احمدی را زير تاثير شعر شاملو و سپهری دانستند (نوریعلا،۱۳۴۸) وفكر كردن در تصوير به جای كلمه را و تصويرگرايی را مشخصه مهم آثار او دانستند(مهرداد صمدی،۱۳۴۲).
ضمن آن سابقه نوآورانه که موازی شعر نیما از ابتدای قرن اخیر حرکت خود را آغاز کرده بود، مثلث اندیشه نیما (در خصوص نقش نمایش و تصویر)، شعر سپيد (به دليل كنار گذاشتن وزن بيرونی و تبلیغ شعر منثور) و تماشاگرایی (به دلیل دليل توجه به تصویرگرایی عرفانی) در نقطه تلاقی خود منجر به موج نو شدند، و موج نو نيز مبداء حركت دو جريان مهم در دل شعر فارسی شد، يكي باعنوان موج نو اصيل يا ساده و ديگری موج نو مشكلگو كه هر كدام در دستهبندیهای ديگر به صورت جزئیتر جريانهای تازهای را معرفی كردند، اما در اين بين موج نو مشكلگو آغاز خود را با عنوان مجله «شعر ديگر» و«جزوه شعر» حاوی اشعاری از این گروه آغاز کرد و در مسير آينده شعر فارسی نشست و در ادامه خود شعر حجم و موج ناب را معرفی كرد، شاعران شعر ديگر شامل: بيژن الهی، هوتن نجات، حميدعرفان، پرويز اسلاپور، بهرام اردبيلی، حسين رسائل وهوشنگ چالنگی و… بودند، تعدادی از اين افراد بعدها همراه با شعر حجم و يدالهرويايي (كه با عبور از شعر نو قدمايی و نيمايی به ايشان پيوسته بود) ادامه يافتند، گروهی نيز تنها چند سالی فعاليت خود را به عنوان شاعر با انتشار محدود چند شعر در جزوهها و مجلات تداوم داده و در نهايت، به شكلی رمزآميز سرنوشتشان از سرنوشت شعر نو فارسی جدا شد.
این گروه بیش از دیگران به دلیل سرنوشتشان در نقطه رازآلودگی قرار گرفتند، شهرت این هنرمندان دقیقاً در اواسط دهه پنجاه که میرفت تا آثارشان مخاطبان جدی در میان عموم مردم پیدا کند، به دلیل انقلاب و سیطره غیر قابل نفوذ شعر اجتماعی عملاً منکوب شد و سرخوردگی غریب را در میان این عده ایجاد کرد که ایشان را به کنج انزوا و حاشیه حضورشان راند، این موضوع احتمالاً آغاز رازآلودگی حضور شعر دیگر و کلید درک آن است. اما آنچه از حاصل کار و انزوای شاعران دیگر پس از سیسال رشد کرد، بیش از آنکه تاثیر نبوغ خلاقه باشد، حاصل انزوایی بود که از این افراد قدیسانی عرفی و عارفانی ادبی ساخته و در زمانه ما به دلایلی جامعه شناختی و حتا سیاسی تبلیغ شده و مورد توجه نسلی از جوانان علاقمند به موج نو قرار گرفته است.
-دوازده مشخصه شعر ديگر
مشخصات شعر ديگر را بر اساس نظراتی كه در مورد آن تا امروز توسط منتقدان طرح شده میتوان در چند موردجمع بندی كرد. البته اشاره به این موضوع اهمیت دارد که همه این مشخصهها به اضافه مواردی دیگر جزء شاخصههای شعر سورئالیستی زیر عنوان تصویرگرایان و موج نو هم میباشد.
۱.حركت شعر ديگر(موج نو) ناخودآگاه به سمت نابگرایی است و اين نتيجه رفتاریست كه در مرحله نخست شاعر با كلمات دارد. ۲.تئوری موج نو و شعر ديگر علمی و قابل تحليل و تعقل است، ۳. شعر ديگر حاصل برخورد با محيط، بايگانی آن در حافظه برخورد با عكسالعمل ذهنی(عاطفه و احساس) و تبديل شدن به خيالی پيچيده است. ۴.تجربه تجريدی شاعر شعر ديگر از تخيل و حافظه سازندگی به وجود میآورد كه میتواند منجر به تجربه تجريدی شود. ۵.شعر ديگر وسيله گزارش آنچه بيرون ذهن رخ میدهد نيست، بلكه بيشتر نتيجه بار ذهنی و تخيلی دور و مبهم است. ۶.شعر ديگر میتواند منظوم، با تساوی ابيات، و همراهی قافيه نباشد، اما مخيل بودن آن غير قابل انكار است. ۷.شعر ديگرسرشار تخيلی بيكران است، تجريه و تحليل بیتابانه رخدادهاست، و از نظام خصوصی ساخته شده ذهن شاعر پيروی ميكند.۸. شعر ديگرحاصل ازدواج كلمات و اختلاط كلمات در سطوح مختلف است. حاوی تصويری شاعرانه است كه از كشف روابط ناب و ناشناخته در بين محفوظات ذهن شكل میگيرد. ۹. در شعر ديگر تصوير شعری از افشای اينكه چرا بين دو چيز رابطه برقرار كرده خودداری كند بر ابهام شعری اضافه میكند، در اين شعر شاعر معتقد است، هرچه ارتباطها مخفیتر شود شعر متوسعتر میگردد و تعبيرهای تازهای را دريافت و القاء میكند. ۱۰.شعر ديگر قرار است از طريق تبديل چيزهای كلی، ذهنی و عام به چيزهای جزئي، عينی و خاص در رابطهای منشوری و چند وجهی ساخته شود و در آن حضور ابهام، سمبوليسم و سورئاليسم، كه هر دو در گوهر شعر وجود دارند؛ را به هم میآميزد. ۱۱.شعر از در هم آميختن سرشتهای مختلف به وجود میآيد، سرشتی كه هم ماهيتی شخصي دارد و وابسته فعاليتهای ذهنی و ناخودآگاه است، و هم قرار بوده خاصيت غير خصوصی و غير شخصی-حتا جهانی- داشته باشد. سبك كار شاعر زاده كشمكش اين سرشتها است. ۱۲.در شعر ديگر گفتن اينكه هر شعر سياسی خوب است و شعر غير سياسی بد است، حاصلی جز خروج از نقد هنریی شعر ندارد. وظيفه شعر افشای شهيدنمايیهايی است كه در ارزيابیهاي سياسی شعر باعث میشود شاعران از ترس افترا خوردن و محكوم شدن صداقت را فرو نهند.
-شعر بيژن الهی، در فاصله ساده گويی تا پيچيده نويسی
نوریعلا در معرفی بيژنالهی به عنوان نخستين كسی كه كه در راه موج نو مشكل (شعر ديگر) قدم برداشته مینويسد: او كه در اشعار نخستين خود تمايلی به سادهگويی و ايجاد ارتباط با خواننده دارد رفته رفته از اين كار سرباز میزند و اشعارش به يكباره تبديل به حجمی سياه و دست نيافتنی میگردد. او بدون شك شاعری قدرتمند است كه متاسفانه براه مشكل گويی پاگذاشته است. (نوریعلا.۱۳۴۸)
همانطور كه در ابتداي اين نوشته اشاره شد، الهي طي ۴۰ سال به واسطه جنس حضور اجتماعیاش كه وابسته به استعداد او در ابتدای شاعرانگی و انزواي او از نيمه دوم دهه پنجاه تا زمان مرگش بود، همچنين به دليل استعدادش در ترجمه و نقلهای شفايی كه از آن شده رفته رفته مبدل به قديسی عرفی در ميان علاقمندان موج نو شد، قضاوتكنندگان او بيش از شعر نظر به جنبههای مبهم و رازآلود انزوا و عدم حضور الهی در مجامع ادبی و فرهنگی داشتند، عدم حضور و تنهایی که بنا به گفته نزدیکان الهی در اواخر عمر وی مبدل به هراسی بزرگ از تنهایی شد. (مسعود کیمیایی،۱۳۹۲)
اين موضوع باعث شده نقد شعر الهی بدون بررسی جنبههای شخصی زندگی، و تعريف انزوا و گوشهگيری او(تنهایی) عملاً ناممكن باشد، زيرا استعداد الهی همانطور كه نوریعلا هم اشاره كرده اگر چه قدرتمند بوده، اما از يكسو به دليل مشكلگويی تصنعی و از سوی ديگر به دليل اينكه وی عملاً سیسال پيش از مرگش سرايش شعر را كنار میگذارد و بلوغ شاعرانگیاش را نمیبيند در سايه مانده، با اين توضيح و به بهانه انتشار كتاب«ديدن» شامل چهار دفتر در فاصله چهارسال (۴۷،۴۸،۴۹،۵۰) سروده شده، میتوان تشريح كرد چطور شعر الهی چنان كه ادعا شده، به اندازه شخصيت وی رازآميز نيست و زير تاثير شايعات پيرامون زندگی او و رازآلودگی آن مانده است
.چارگوش خودي
دفتر چارگوش خودی، ابتدای كتاب ديدن، در فاصله سالهايی سروده شده كه شاعر بر آغاز راه خود ايستاده است، يعنی ۲۲ تا ۲۶ سالگی، مشخص است شعرهای اين دفتر حاوی شوری جوانسرانه، و ميلی برای ديده شدن هستند. خاصيت تصويری در تركيبسازی اين شعرها، به نسبت ديگر آثار الهی سهل الوصولتر است اما از تصنعی مشکلگو عاری نیست ، خصلت نمايشی شعرهای او منطبق بر همان است كه نيما با عنوان حركت دراماتيك خيال و زبان در شعر به آن اشاره كرده، اين جنس در شعر موجنو به عنوان خصلتی مهم برای تشخيص كيفيتهای شاعرانه مورد توجه قرار دارد، و نقطه عبور از نشانهگرايی(سمبوليسم) رايج در شعر اجتماعی و رمانتيك دهه سی و نزديكی به تصويرگرايی (ايماژيسم) و فراواقع گرايی (سورئاليسم) عرفانی است.
بيژن الهی احتمالاً به دليل آشنايی با جريان ذهنی و خلاقه شاعران اصيلی مانند آرتور رمبو در ادبيات اروپايی و علاقهاش به شطحيات در سابقه ادبيات فارسی بوده كه موفق شده در همان سنين جوانی ميان هم نسلان خود نمايش جدیتری در زبان شعرش داشته باشد و تسلط خود بر ظرایف دستور و نحوی زبان فارسی را به رخ بکشد. اما روشن است ميان شاعران سرآمد موج نو و به نسبت آثار شاعران باسابقهای مانند شين.پرتو، سهراب سپهری و هوشنگ ايرانی، خصلتهای خلاقه (نبوغ خلاق) شعر الهی بینظير نيست، و در ادامه شعر ايشان قرار دارد، كه البته لازمه سابقه او و جوانی است.
چيزی به دست نمیآری/ چيزی نميدهی از دست؛/ تنها خطی خون،/ تنها راهی برای اجتناب/ از واقع،/ سرخ، اما/ از اشتباهِ عاشقان./ حتا به دست نمیآری،/ حتا نمیدهی از دست،/ بس كه آهسته غرق میشود/ پروانهی سفيد/ در شرابِ سنِ تو.(تنها-)
يا
آنكه به ديوار میخورَد/ كه بيفتد، كه پیبرد/ نمیبيند،/ آنكه دست دوستی، تنها،/ میدهد به آن كه از پای درش آوَرد:/ دست به ديوار، هميشه دست به ديوار/پيش خواهد رفت؛/ پردهيی هم شايد/ پس كُنَد بی كه پرده بداند چيست،/ و روشنی دهد به هركه، هركه پيشايد،/ مگر به خويش.(پايين پر)
در اين شعرها روايت کمرنگ و متكی بر سفارش حكيمانه است، و سفارش در پرده ابهامي مصنوع و مشکل(شبهعرفانی) رو پوشانده، مبادا جايگاه رمز آميز زبان دچار خدشه شود، این موضوع به صورت عمده نقطه ضعف شعر الهی است، و باعث میشود صناعت عرفانی او بر نبوغ شاعرانه در زبان پیشی بگیرد. الهی در شعرش مضمون پردازی دقیق است، اما هرکجا این پرداختن از هاله مصنوع مشکلگویی در میآید تاثیر قویتری دارد، البته نگارنده اعتقاد دارد در همان شعرهای سادهتر الهی نیز، شاعرانگی او هرچند نشان از شاعری پرتوان دارد اما همانطور که گفته شد، بینظیر و بیسابقه نیست، ضمن آنکه اساساً درک الهی در ساختمان نمایشی شعرش، بیشک ناشی از دقت او در آراء، نظرات و شعر نیما بوده، و در دورهای دیگر به نظرات تندرکیا در شاهینها مبنی بر کنار گذاشتن کلیه قید و بندها و تلاش احمدرضا احمدی در شعر و نظر و شعر ساختارشکنانه هوشنگ توجه داشته است، استفاده آرکائیک الهی از کلمات در شعرش نیز جدای از تاثیر پذیری وی از شطحیات عرفانی بیارتباط با تلاشهای شاملو در اواسط دهه چهل برای توسعه شعر سپید نبوده، در نهایت نمیتوان رد اشراق و سورئالیسم تماشاگرایانه سپهری را نیز در شعر او نادیده گرفت، این شاعران همگی مقدم بر الهی جوان در آن سالها تلاشهای خود را عرضه کرده و مخاطبان و فضای ادبی را تحت تاثیر آن قرار دادهاند.
اما دفتر چهارگوشخودی در پنج بخش جداگانه آمده است، دفتر دوم این مجموعه حاوی شعرهایی است که به روشنی تاثیر جنس شعر شاملو، در لحنسازی و نوع اشاره پیداست، الهی در دفتر دوم چهارگوش خودی، همچنین شعرهایش اشاره به اندوه خاموش و سرخوردگی انسانی دارد که محروم است، این نوع اشارهها البته در آن سالها میان شاعران جامعهگرا نیز بسیار دیده میشود، پیراستگی زبان شعر الهی چشمگیر است.
و آن پرنده اگر/ تن به باد نمیداد، نمیدیدی/ باد از کدام سوست، نمیدانستی/ آتش یاقوت بر انگشت/ از چه خاموش شدهست./ پس/ با همین خموشیده، با همین نگین،/ نامه را سر به مهر نما!/ این نفیر زمستانی… این صدا/ همیشه از پس پشت میآید،/ بر دوش تو میساید و دور میشود،/ اما/ آنجا که دگر به گوش نمیآید،/ آنجا/ ایستاده محرم تو/ به روشنی درهها… (نفیر زمستان)
اما نکته دیگری که از همین دفتر اول در شعر الهی به چشم میآید توجه او به حوزههای عرفانی است، نگارنده نمیتواند دقیقاً حوزه این عرفان و نوع تاثیر آن را در این مقاله روشن کند، شاید در نوشته دیگری بتوان با مراجعه به منابع معتبر عرفانی و واکاوی رمزگان شعر الهی به این موضوع نیز مفصل تر پرداخت، اما شعرهایی مانند «مردابهای شمنیس» در انتهای بخش سوم از دفتر اول، راهنمای مناسبی برای رهگیری این موضوع در شعر الهی است یا شعر «تانداوا» که به روشنی مخاطب را در محتوای شعر الهی متوجه انگیزههای او میکند.
۲.گاهان
دفتر گاهان که اشارهای ضمنی دارد به قدیمیترین و مقدسترین بخش اوستا که کهنترین اثر ادبی به جا مانده از عصر باستان است، در پیوند با عرفان ایرانی در هفت بخش نوشته شده است، این دفتر نقطه حرکت الهی در سن ۲۴ سالگی به سمت عوالمی است که در پیوند با شطحنویسی، مشکلنویسی و دور شدن از غرابت غریزی شعر به سوی غرابت عرفانی تو در تو و تعقلی است که خمیرمایهاش با مایه شعر تفاوتهایی دارد که یکی از آنها تصنع تعقلی در اولی و نبوغ خلاق و چشمگیر حسی در دومی است. الهی به واسطه شعر به چیزی میخواهد نزدیک شود که در نظرش منزلت آن چنان یگانه و والا است که متاع مختصر او فقط به قدر دیدن روی آن کفایت میکند. این تاویل را نگارنده از نوشته صفحه نخست این دفتر که روایتی از داستان یوسف پیامبر است برداشت کرده، شعر تشریحپیاز اولین شعر این دفتر از هفت دفتر راهنمای تمام مخاطب برای ورود به هفت دفتر، هفت خوان، هفت مرحله عرفانی شاعر است، حرکتی معقول برای رستگاری و دیدن روی تابناک یوسف خیال در ذهن شاعر.
بیمغز، در عوض تو در تو./ مغز، اما، چیست/ جز روابط تویهها؟/ گشودنِ دوایرِ بیمرکز/ آشفتنِ رابطههاست…./ و مدِ بینایی. (تشریح پیاز)
عدد هفت در تصوف و عرفان ایرانی دارای جایگاهی کیفی و معنوی ویژه است و الهی نیز دفتر گاهان را که نامش در نسبت با آن معنویت گرفته شده با همین انگیزه در هفت بخش تنظیم کرده، دامنهی بیرنگ، رازهوا،دراری،نیرنگها و دخمهها،۵،۶ و ۷ نامهایی است که شاعر بر بخشهای مختلف دفتر گذاشته، و هر شعر اشاره به منزلی از منازل عروج و صعود اعمال به فضیلت ربانی و قدسی دارد، شاعر در شعرش خیال کشف اسرار روحانی و لدنیرا میپروراند، اما مسیر شعر، بدون اینکه شاعر بخواهد دست به دامن چنین اشاراتی شود، لدنی است، منازلی که الهی در شعرش برای رسیدن طی میکند، در نبوغ خلاق شاعر با موعظه حاصل نمیشوند، نه موعظه موهبت طبیعت، نه موعظه میل به پارسایی در اروج از نفسانیات به معنویت، حال لدنی شعر معاصر شاعر را به خودش، و انسان، و زمین بازمیگرداند، و رسالت انسان زندگی کردن، دوست داشتن و به خود بازگشتن است. اگر الهی جوان در زمان نوشتن این شعرها هنوز متوجه این موضوع که بزرگترین دستآورد نیما و شعر نو فارسی است نشده، از نظر نگارنده به دلیل هیجانهای جوانی است، و اگر بعدتر در ابتدای میانسالی نوشتن شعر را کنار میگذارد احتمالاً به دلیل درک این مهم است که شعر زمانه او با عرفان باطنی و هوایی که وی در خیالش میپروراند در یک ظرف نمیگنجند.
۳،۴-اتاق علفها، ایام علف
امر ازلی شعر الهی اغراضمعنوی دارد که شاعر را معتکف ارباب طریقت در طبیعت ملکوت تصور میکند و اینطور رازآلود میشود نه رازآمیز، دو دفتر اتاق علفها و ایام علف، یکسره در شرح این رکن از مجاهدت عرفانی نوشته شدهاند، آنها که با این فنون و اشکال اخلاص و اخلاق آن در انواع مختلف آشنا هستند میدانند آداب اصلی این روش و معرفت آن در کدام آینه آفاق و انفس را میبیند و چه اندازه این آفاق با آفاق شعر معاصر که آیین آن رسم عالم حضور به جای عالم غیب برای طرح خیال و زبان است فاصله دارد، زبان، زندگی، عشق با آداب حضوری و وجودی آن، امیدواری و مبارزه اصل شعر مدرن و معاصر است، این اصول در اتحاد با حال عرفانی نیستند، که مدام به دنبال جدا شدن از خود، فنا و مکاشفه قدسی است. این فاصلهی شعر الهی جوان با شعر جوان زمانه اوست، شعر الهی به دلیل همین پایبندیهاست که دچار تصنع شده، و در قبال نمونههای عالی و نبوغ آمیز شعر دیگر هم عصران پیشرو خود با وجود همه توانمندیها در شناخت زبان و خیال راه به جایی نمیبرد.
من سوسکِ حمام نیستم،/ عزیز رفتهی اویم او که میگوید/ من سوسک حمام نیستم،/ عزیز رفتهی توام./ سوسک حمام بود/ حاشا میکرد./ حمام نبود، سینیه بود،/ تماشا میکرد.(برای من فاتحهیی بخوان)
یا
ناگهان هوا پژمرد/ کنار امامزاده گلِ زرد،/ خشک میشود سَبُک شود، نگو که از خُشکی/ گُر میگیرد به بادِ سرد…/ روسیاهم! فردا/ شرمندهام ازگُل، اما/ گُلِ پژمردهی تو شفاعتم خواهد کرد،/ ای فاطمه، در میان گلزارهای بی برگشت.(امامزاده گُلِ زرد، غروب)
الهی در خم همین نگاه و خواهش است که پیش از ۳۰ سالگی از قید شاعرانگی میگذرد تا در خانقاه خود ملازمان قدسی را دریابد، البته شرایط بحرانی سالهای آخر دهه پنجاه، سیطره شعر اجتماعی، و نقد چنین حلقه ذکری از سوی شاعران مدرن و معاصر «شعر دیگری»ها باعث میشود این گونه رفتار در میان آنها که سرنوشتشان را در دست خود گرفتهاند و از دست غیب گرفتهاند، خریداری هم نداشته باشد، و این باعث منزویتر شدن این گروه از شاعران شد، هرچند ادامه راه به راه منزلی دیگر رفت که در نهایت انزوای ایشان پس از سه دهه میان جوانانی که به دنبال منزل مقصود میگشتند، از آن تصور قدیسان عرفی ادبی ساخت که عوالم غریب تنهایی، منازل عالی را در نظرشان آورده بود، اما اینکه شعر این گروه، رازآمیزی خلاق و نبوغ آمیز داشته باشد همپای منزلتی که برای نوع حضور ایشان در نظر گرفته شده، حرف دیگریست، که پیش از این در خصوص گفتم.
-حاصل کار
بیژن الهی مورد احترام گروهی از شاعران و علاقهمندان شعر نو فارسی است، عدهای تحت تاثیر شخصیت و طرز زندگی او، تقدیساش میکنند، اینها نشان میدهد که به هرحال نمیتوان از جایگاه ادبی و فرهنگی الهی بیتفاوت گذشت، امادر نظر نگارنده، شعر سخنی دیگر است، بیش از شعردیگر، که اگر بلوغ شاعرانگی آن جمع را میدید شاید سرنوشت دیگری برایش رقم میخورد. انتشار کتاب دیدن بیژن الهی برای علاقهمندان منصف او لذتی بیش از لذتی که از خواندن ترجمههای او برده بودند، فراهم نکرد. این خلاصه کلام است.