نوشتههای: محسن صبا
چندی پیش یک خاخام صهیونیست، از همان قبیلهی کشیش آمریکایی که قرآن سوزان راه انداخت فتوا داده بود که “تمام غزه باید نابود شود”. این حرف شیطانی برای ما که سالهاست با شعارهای معکوس آن از زبان شیخان مسلمان خود آشنا هستیم هیچ معنای دیگری نداشت جز تاکید دیگری بر ویران خواهیی این مثلث به ظاهردینیی ابراهیمی اما برای روشن شدن تفاوت صهیونیست از یهودی ذکر این نکته لازم است که اگر دین یهود قدمتی چند هزار ساله دارد اما صهیونیسم برآمده از تفکراتی ست از قبیل شووینیسم و فاشیسم که ربطی به دین یا ملت ندارد. در حقیقت همانگونه که مسلمان بودن صدام حسین موجب نشد که او دست به جنایت هولناک حلبچه نزند، یهودی بودن نتانیاهو و یا شیعی بودن خمینی هم جلودار جنایات بشری امروز و دیروز آنها نبود. یکی از شرمآورترین جوایز نوبل صلحی که تا کنون توزیع شده همان جایزهی مشترکیست که به مناخیم بگین و انور سادات داده شد.
آرتور کوستلر که خود از پدر و مادری یهودی در بوداپست متولد شد در سفری به فلسطین در آخرین ماههای حیات رایش سوم دیداری مخفیانه با مناخیم بگین کرده بود که به عنوان تروریست و رهبر سازمان ” اتسل” تحت تعقیب بود. این نام به سازمان نظامیی ملیی سرزمین اسرائیل اطلاق میشد که بر پایهی تفکر صهیونیزم بود. این گروه تروریستی مسئول دو حملهی مرگبار در سالهای اولیهی پایان جنگ جهانی دوم بود که یکی بمبگذاری هتل شاه داود و دیگری قتل عام دیر یاسین بود و بریتانیا که پس از جنگ جهانیی اول قیمومت فلسطین را در دست داشت به این مناسبت برای سر مناخیم بگین پانصد پوند جایزه گذاشته بود. حالا این که بریتانیا این مبلغ را از سر خست انگلیسی تعیین کرده بود یا میخواست مطمئن شود کسی با این مبلغ دست به حماقت نخواهد زد معلوم نیست، چون امروز امت شهید پرور ما بیشتر از پنجاه هزار پوند در روز کله پاچهی گاو و گوسفند میخورند و ککشان هم نمیگزد! باری، سالها بعد از آن ملاقات آرتور کوستلر در یادداشتهایش نوشت که ” من هالو را ببین که آن روز رفته بودم میانه را بگیرم!” چندی بعد کوستلر کتابی به انگلیسی منتشر کرد به نام ” خزران “. خزرها که نام دریای خزر هم از آن گرفته شده نام قومی بود که در پهندشت شمال دریای خزر از آسیای میانه تا اوکراین گسترده بود و در قرن نهم میلادی که سرزمینهای خلافت اسلامی توسعه یافت برای حفظ خود که در میان دو قدرت مسیحی و اسلامی قرار گرفته بود به دین یهود گروید و مدتها تا اضمحلال به صورت حایلی در آن میان قدرت نمایی میکرد که عموما با یورشهای خشونت بار به شهرها و روستاها اعمال میشد. کوستلر مدعی شد که اکثریت غریب به اتفاق یهودیانی که امروز در جهان پراکندهاند ربطی به قوم اصلی یهود نداشته و همگی از پشت آن خزران بودهاند.
کسی که به شدت به حرف کوستلرتاخت تاریخنگار معروف انگلیسی برنارد لوییس بود که اگر چه در زمینهی تاریخ، به خصوص امپراتوری عثمانی استاد است ولی امروز هم که هنوز زنده و در آستانهی صد سالگی ست یهودیی دو آتشهای ست. اصولا معروفیت او در نزد جامعهی غرب به خصوص آمریکاییها نه به خاطر تاریخ نگاری او که به دلیل مقالات و رسالههایست که آمریکاییها آنها را به منزلهی پیشگویی در اتفاقات اوایل قرن بیست و یکم گرفتهاند. آذر نفیسی نیز برای دو قبضه کردن بزرگنماییهایی که در” لولیتا خوانی در تهران ” کرده و از جمله استاد سعید نفیسی را که نسبتی با او ندارد عموی خود خوانده کتابش را که منبعث است از ” گرفتار شدن در خوش اقبالی ی تاریخی ” با جمله ی برنارد لوییس مزین کرده است. به هر حال از سالها قبل از مرگ آرتور کوستر تا امروز این نظریه بی آن که به نتیجهی قاطعی برسد موافق و مخالف بسیاری داشته و حتی کار به آزمایش های دی ان ای هم کشیده است.
گفتنیست که قدیمیترین سندی که در مورد خزران در دست ماست سفرنامهی ابن فضلان است. در این سفرنامه که تنها نسخهی موجودش در کتابخانهی آستان قدس رضویست آمده که پادشاه بلغار نامهای برای مقتدر عباسی مینویسد و از او تقاضا میکند گروهی را برای ساختن مسجد و تعلیم احکام دین و از همه مهمتر ساختن قلعهای برای محافظت از حملهی خزرها به آن جا بفرستد. مقتدر ابن فضلان را که از فقها بود در راس یگ گروه چند نفره که روسی و ترکی میدانستند از مسیر همدان، ری، نیشابور و سرخس به ماوراءالنهر میفرستدکه تا حوالیی مسکو نیز میروند و ابن فضلان اطلاعات جالبی از دیدههای خود را در این سفرنامه ضبط میکند. از جمله دربارهی خزر ها نوشته که ” لقب شاهان خزر خاقان کبیر بود که پس از چهار سال خاقان دیگری جای او را میگرفت .” که به نظر میرسد میراث آنها به ینگه دنیا هم رسیده است.
————————————-
مرداد ۹۳