——————————————
این حیلهای جدید نیست که هنوز در حکومتهای خود محور که هدفی جز نابودی را در سر نمیپرورانند قالبی (format )را در اجتماع جا بیاندازند که با هیچ معیاری جور در نیاید, اما چیزی که عجیب است این که هنوز این بازیی دروغ و دغل کارایی خود را از دست نداده و حتی مدعیان روشنفکری نیزاغلب در صف اصلیی بازی خوردگان حضور فعال دارند و همیشه هم خود را جزو قربانیهای حکومت بر میشمرند.
در سرزمینهای غرب و همین امریکا تعداد ایرانیانی که شبها بنشینند و سریالهای مبتذل رژیم اسلامی را تماشا کنند یکی دو تا نیستند. مراسم عزاداری و خانقاه بازی در جاهای مختلف همه بخشی از همان فرمت است که رژیم به یک عده شکم سیر که اصلا تفاوت تصوف و عرفان را نمیدانند, بی آن که حتی خبر داشته باشند قالب کرده است. بنابر این گناهی بر ملت وارد نیست که بازیی راه انداختن یک عده آبجیی مقنعه به سر را که روی لپهایشان فرفرهی الله جمهوری اسلامی تتق میزد را در کنار هنرمندانی که اصلا جای رنگهای پرچم
را هم عوضی بر چهره نقش کرده بودند باور کند. الجزایریها که با هر حملهی تیم روسیه دست تسبیح پیچ استغاثهی خود را به آسمان بلند میکردند لااقل نتیجه گرفتند و فقط میلیونها ایرانیی بازی خورده بودند که با بوق و کرنا شکست آبرومندانه را ارج گذاشتهاند. تکرار سالهای متمادیی این جمله که ” ورزش یک وسیله است نه هدف ” از قضا هدف رژیم بود. دروغی که قبلا آلمان شرقی با زنان شناگری با عضلات مردانه و بردن مدالهای المپیک برای تبلیغات و مبارزه با بخش غربیی آن روز آزموده بود. ورزش در جهان امروز بیش از آن که به غیرت و غرور و تعصب ربط داشته باشد, وابسته به علم است.همان چیزی که حکومت ایران آن را قبول ندارد. آنها اگر در سالهای اولیه اقتصاد را مال خر میدانستند بعدا در عمل هم نشان دادند که هیچ اقتصادی سودآورتر از غارت و چپاول نیست.
و این گونه بود که در پارادوکسی دیگر چون لازمهی چپاول ویرانی است یک دکتر مدعی عمران را با تقلب و کشتار به کار گماشتند. حالا برای پروپاگاند هم که شده ایرادی نمیبینند که وجهی را صرف یک مربی جهانی کنند. ولی از این باجها به یک ایرانی نمیدهند. محمد بنا را که از کشتیی فرنگیی هیچ ایران قهرمان المپیک و جهان ساخت کاری کردند که خودش برود. حالا عنقریب است که برای همین پرتقالی هم ساز مخالفی جور کنند و بگویند: کیروش بخواب که ما خودمان بیداریم!
هیتلر گفته بود کسی از برنده سؤال نمیکند. گمان نمیکنم کسی هم بر گردن بازنده در فرودگاه گل انداخته باشد.
*
در کوران روزهای خونین خرداد ٨٨ یک مربیی آلمانی که مذاکرات خود را با مسئولان باشگاه پرسپولیس تمام کرده بود برای انعقاد قرار داد وارد فرودگاه امام شد. شخصی که از سوی باشگاه به پیشباز او رفته بود با اتومبیل خود او را از کنار گنبد و بارگاه خمینی عبور داد و در هتلی که از قبل رزرو شده بود پیاده کرد و قرار شد شنبه با او برای زمان امضای قرار داد تماس گرفته شود. ساعاتی از شب گذشته بود که او دوشی گرفت و خوابید. صبح روز بعد که جمعه بود بلند شد و در رستوران هتل صبحانه خورد و به سوئیت خود برگشت و شروع کرد به باز کردن چمدان حامل وسایل شخصیی خود که از بیرون صدای داد و فریاد و گریهی کودکان و زاریی زنها به گوشش خورد, به پنجره نزدیک شد و در فاصله اوباشی را دید که جمعی ازمردم را در گوشهای از پارک لاله گیر انداخته بودند و به سختی کتک میزدند. مربیی آلمانی که سخت تکان خورده بود زنگ زد به دفتر هتل و گفت کسی را به اتاق او بفرستند. کسی که آمد شکسته بسته در جواب پرسش آلمانی که ضمن نشان دادن صحنه علت را پرسیده بود گفت که آنها معترضان انتخابات را کتک میزنند. آلمانی پرسید شما مگر پلیس ندارید که تلفن کنید بیایند این اوباش را دستگیر کنند؟ کارمند هتل خیلی سعی کرد که به مربیی آلمانی نقش ضاربان را توضیح دهد و آخر سر چون انگلیسیاش حریف ترجمهی بسیج و نیروهای لباس شخصی و از این قبیل نشد گفت: اینها خودشان پلیس هستند.
آلمانی که چنین صحنهای را در عمر خود ندیده بود و هنوز خاطرات هولناک والدین خود در زمان رایش سوم را از یاد نبرده بود پس از مرخص کردن کارمند هتل مدتی را در سکوت و حیرت به سر آورد و بعد چمدان بازش را دوباره بست, به فرودگاه تلفن کرد و گفت که میخواهد با لوفت هانزا صحبت کند. حرفش که تمام شد به دفتر هتل زنگ زد و گفت که برایش تاکسی بفرستند. او ایران را بدون این که لزومی به توضیح برای باشگاه پرسپولیس ببیند نیمه شب شنبه ترک کرد.
کیروش آن مربیی آلمانی نبود, دلیلی هم نداشت که مثل او باشد. او در کار خود استاد است و دستمزد کارش قطعا با آلمانی قابل مقایسه نبود, ولی حتی او هم از دروغهای مسولان که تقاضای دستمزد نجومیی او را که احتمالا برای به جیب زدن بخشی از آن بوده چند بار اعلام کرده است. این موضوع را حتی گزارشگر انگلیسی زبان مسابقهی ایران نیز می دانست و به آن اشاره کرد. به هر حال آدمهایی از نوع او موجهترند از نیمچه مربیهایی مثل افشین قطبی که پول تماشای جام جهانیی قبل را هم با چاپلوسی از احمدی نژاد گرفته بود و مسابقات را در
امریکا – شاید در لاس وگاس – تماشا کرده بود.
*
ورزش امروز ورزش کُوچینگ و آمار است و کارشناسان آن را هدایت میکنند. چیزی به نام شانس و بد شانسی در ورزش وجود ندارد و آن چه ما شانس مینامیم نتیجهی اتفاقاتی ست که پیش میآید, اما آمار میگوید این اتفاقات اگر برای تیمی که تنها کمتر از سی درصد صاحب توپ بوده ( ایران ) و در مقابل حریف که در یک روز متوسط خود ٥٠ در صد پاس سالم داشته ( آرژانتین ) یا اصلا نمیافتد یا
اگر پیش هم بیاید حتی در چند دقیقهی پایانی هم قابل جبران است (بلژیک در برابر الجزایر, هلند در برابر مکزیک و فرانسه در برابر نیجریه). حتی مقایسهی بازیهای نیجریه که ایران به دشواری با او به تساوی رسید نومید کننده است. آن ها هم به مسی باختند ولی دو بار جواب او را دادند. داوری که یک مسابقهی جهانی را دربرابر میلیون ها نفر قضاوت می کند ممکن است اشتباه کند, یا اصولا داوری در حد آن مسابقه نبوده باشد و دستپاچه عمل کند, ولی عنوان ” نامرد ” را فقط مگر ما ایرانیها به کار ببریم, داور خطاکار کسیست که به خاطر قمار خود را بفروشد که اسمش ” مجرم ” است و باید محاکمه شود اما البته نه در ایران که محاکمهکننده خودش شریک دزد بوده است ( ماجرای محسن قهرمانی داور بینالمللی فوتبال )
*
کجای دنیا دیدهاید که دو روز قبل از باخت ایران به آرژانتین که رییس جمهور خندان ثانی برای تیم فوتبال پیام ” امید غرور آفرین ” فرستاد و وزیر امور خارجه که انگلیسیاش از جان کری بهتر است با زبان داش مشتیها فکس زد که: ” بچه ها دمتون گرم ! “,
دوستداران تیم والیبال ایران را که برزیل قهرمان جهان و المپیک را سه گیمه برده بود نیروی انتظامی زیر کتک گرفت و زنها را با اتوبوس به ” وزرا ” فرستاد, جایی که سی و چند سال است که عروس و دامادهای کتک خورده و لشکر میهمانان گریان تنها بخشی از هنرهای رزمیی اوباش آنجاست. والیبال ایران فردای باخت ایران دو باره برزیل را شکست داد, چند روز بعد ایتالیا قهرمان جهان و اروپا را با همان نتایج و هفتهی بعد لهستان قهرمان اروپا در سال ٢٠١٢ را دو بار سه گیمه شکست داد و در حالی که هنوز دو بازی دیگر در پیش دارد برای اولین بار به جام جهانی بزرگان والیبال قدم گذاشت. این برد والیبال نیست که منظور نظر من است اگر چه به هر حال به خاطر جوانان ایران تکان دهنده است.
سوال این است که در کجای دنیا دیدهاید یا شنیدهاید که در هر تاریخ و جغرافیایی حکومتی بوده است که پیروزی را بهانهی کتک و فحاشی و شکست را نشان امید و غرور آفرین بداند؟
آیا آبشخور اینان با وحشیان بوکوحرام نیجریه یکی نیست که در روز صعود تیمشان به نشانهی نفرت از پیروزی یک مجتمع تجاری را در ابوجا منفجر کردند که به قتل ٢٢ زن و کودک انجامید؟
———————-
تیر ٩٣