تختی برآمده از مدارج زورخانه بود, واژهای خاص که مفهومش بیانگر علت وجودیی چنان مکانیست. ورزشهای اصلیی بازمانده از گذشته همیشه هدف نظامی داشتهاند و به همین علت در سرزمینهای مختلف شکلهای مناسب رزمی آن کشورها را به خود گرفته است, چنان که ورزشهای معروف به رزمی خاص کشورهایشرق مثل ژاپن است که مهد ساموراییها بوده است. شمشیر زدن تنها بخشی از مهارتهای ساموراییها بوده. حتی سابقهی تاریخیی دو و میدانی به یونان باستان و داستان معروف ماراتون باز میگردد.نگاهی به ابزار ورزشیی زورخانه شکل نمادین جنگیی آنها را به
وضوح نشان میدهد, مثل شباهت میل به گرز. حرکات آماده سازیی جسم از نوع کباده و سنگ و حتی حضور مرشد که نام دیگرش ” کهنه سوار ” است و محل نشستنش ” سردم ” نشان پیشاهنگی را دارد که با ضرب و زنگ خود گویی کوس جنگ را به صدا در میآورد. ولی در جنگهای باستان جنگ اصلی را یک ” هماورد ” میکرد که در دشمن میآویخت. در کشتی زورخانه حریفان کمر بند خود را میگیرند و پیروز کسیست که حریف را مقهور قدرت خود کند. ببینیم فردوسی چه میگوید:
گرفتم دوال کمربند اوی
بیفشاردم سخت پیوند اوی
” دوال ” در زبان پهلوی ” تسمهی چرمین ” را میگویند. و جالب است که توصیف فردوسی از ” فشاردن پیوند ” دقیقا بیان فنیست در کشتی که به آن ” میان کوب ” میگویند. ” دوال کمر گرفتن ” در شاهنامه اصولا به معنیی کشتی گرفتن به کار رفته است:
غمین شد دل هر دو از یکدگر
گرفتند هر دو دوال کمر
در کشتی معمولا هماوردان به جای دست دادن, دستشان را به هم میزنند:
همی دست سودند بر یکدگر
گرفته دو چنگی دوال کمر
و آن چه در بارهی ضرب مرشد ( = کهنه سوار / سردمدار ) شاید این بیت ازنظامی در هفت پیکر گواه باشد:
اینک امروز بعد چندین سال
همه ” بر کوس او زنند ” دوال
که دوال در این جا تسمهایست که بر کوس زنند.
*
سخن از حکایت کشتی گیر در گلستان, و نشانههای مبارزهی کشتی در جامع التواریخ رشیدی و تاریخ جهانگشا سخن را به درازا میبرد, و این که کشتی یکی از آداب اهل فتوت ( آیین جوانمردان ) بوده که
زندگییشان وقف کمک به زوردیدگان و مظلومان بوده یادداشت دیگری میخواهد. فقط به این بسنده میشود که کسانی که ندانسته مکانهایی از نوع زورخانه را – البته در گذشته – مناسب نمیدیدند بد نیست به مکانها و مناسبتهایی که به دلایل مذهبی, مثلا در تکایا برگزار میشود توجه کنند که حتی اگر موقعیت مناسب برای رد و بدل کردن مواد مخدر هم نباشد – که هست – باری , از یاد نبرید آن قسمت دایی جان ناپلئون را که سعید از دایی اسدالله ( صیاد ) پرسید:
– دایی جون شما چرا همیشه تو عزاداری داریها نزدیک پردهی
زنها مینشینید؟
و دایی اسدلله جواب داد:
– آخه زنهایی هم هستند که ازون طرف نزدیک چادر مردها بشینند!
—————————————
فروردین ١٣٩٣
برگهها : 1 2