متن زیر از نوشتههای ایراشناس فرهیخته دکتر جلیل دوستخواه را در چند شماره به نظرتان میرسانیم. مطالعهی این مطلب چون دیگر نوشتههای استاد دوستخواه ما را در راه شناخت بهتر سرزمینمان ایران و زبان شیرین فارسی یاری میدهد.
زبان فارسی کنونی با همهی دیگرگونیهای مثبت و امیدبخشی که در دو سدهی اخیر در راستای ساده شدن و پویایی و کارآیی برآوردنِ نیازهای پیچیدهترِ این روزگار یافته، نه تنها هنوز یکسره از کابوس آشوبها و پیچیدگیهای گذشته رها نگشته و به سامانمندی و یکپارچگی بایسته و دلخواه نرسیده؛ بلکه با دشواریها و سردرگمیهای تازه نیز رو به رو شده است.
از یک سو کسانی را میبینیم که گویی زمانسنج خود را به چاه انداخته باشند! اینان بیپروا به بایستگیها و نیازهای زمانه، هنوز هم پا برجای پای پیشینیان میگذارند و «ره چنان میروند که رهروان رفتند»! همچنان عربیمآبی و پیچیدهنویسی را مایهی فخر خود میشمارند و نه تنها در میهن که گاه در جای دوری چون آمریکا هم در پایگاهِ استادِ زبان و ادبِ فارسی، «علامهبازی» درمیآورند. آنان در نوشتارهای خود – که در رسانههای امروزین و برای خوانندگانِ این زمانی نشر مییابد – از کاربُردِ واژگان عهدِ دَقیانوس پروا و پرهیزی ندارند! گویی قصدشان ریشخندِ همهی بزرگان فارسینویس گذشته و امروز و سردرگم کردن ناآشنایان با این گونه زبان ایستا و پوسیده و سنگواره شده، باشد!
در اینجا، برای نمونه، شماری ازکاربُردهای «فارسی» این گونه فارسینویسان را همراه با ترجمهی فارسی آنها – در میان ( ) – میآورم تا نشان دهم سخن من بر سرِ چیست و آنچه آنان «فارسی» میانگارند، از چه قماشی است:
«عَلی آَیِ حال (به هر روی/ به هرحال/ در هرحال/ به هرصورت/ در هر صورت)، به اَقْرَبِ احتمالات (به نزدیکترین احتمالها/ به احتمال زیاد/ به احتمالِ نزدیک به یقین)، یالَلْعَجَب (شگفتا/ ای شگفت/ ای عَجَب/ عَجَبا)، تصریحاً/ صراحةً (آشکارا/ به تصریح/ به صراحَت)، تلویحاً/ ضمناً (به تلویح/ به اشاره/ به گونهای ضمنی/ درضمن)، مُتَّفِقُ الْقَول (هم سخن/ هم گفتار/ هم قَول)، اَساتیدِ مُتَقَدِّم (استادانِ پیشین/ استادانِ قدیم)، طَلَبَه (دانشجو)، ذال مُعْجَمَه (ذال نقطه دار)، قِلَّتِ بِضاعَت (اندک مایگی/ کم مایگی/ کم بِضاعتی)، فِقْه الُّغَة (زبان شناسی) … (١٨)
زبانِ فارسی را سرسری نگیریم و همچون مردمکِ چشمِ خود پاس بداریم و در کاربُردِ یکایکِ واژهها و ترکیبها و تعبیرهای آن و حفظِ بنیاد و چهارچوبِ ساختاری و دستوریاش، از هرگونه افراط و تفریط (تکلُف و سنتپرستی و ایستایی از یکسو و بیپروایی و بیبند و باری از سوی دیگر) به سختی بپرهیزیم و مُردهریگِ گرانبهای نیاگانِ ارجمندمان را رساتر و بسامانتر و توانمندتر از آنچه دریافتهایم، به آیندگان بسپاریم.
در واقع، برای دریافتِ زبانِ این گونه «فارسینویسان»، نیاز به یک فرهنگِ فارسی به فارسی داریم!
از سوی دیگر، بسیاری را میشناسیم و همه روزه با آنها سر و کار داریم که هرچند به طورِ کُلی سادهتر از گروه یکم سخن میگویند و مینویسند؛ اما در کاربُردِ دستور زبان عربی در آنچه گفتار و نوشتارِ «فارسی» مینامند، همتا و همگام گروهِ یکماند و افزون بر آن، واژهها و ترکیبها و عبارتهایی از زبانهای غربی (به ویژه انگلیسی) را – که بیشترشان برابرهای فارسی رسا و رایجی دارند و برای بقیه هم با اندکی دقّت و دلسوزی میتوان جایگزینهای فارسی روشن و گویا و پذیرفتنی یافت – گاه به گونهی اصلی و زمانی با ترجمهای لفظ به لفظ و سر و دست شکسته در مَعجون غریبی که بارِ بَدنامی «فارسی بودن» را به دوش میکشد، میآورند. این آمیزهی درهم جوش که برخی به طنز نام «فارگلیسی» یا «پِرزینگیلیش» بدان دادهاند، یک آشفته کاری زبانی تمام عیار و یک دهن کجی و توهین آشکار به زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ و ادبِ درخشان ایرانی است و برای هیچ فارسی زبانِ آگاه و دل سوزی سزاوار نیست که گوینده یا نویسنده و – حتا – شنونده و خوانندهی چنین بَدَلْ زبانِ خندستانی و اهانت آمیزی باشد.
در گفتهها و نوشتههای این بَدَلْ فارسیزبانان به نمونههای فراوانی از این دست برمیخوریم:
بَرات یه مِسِج گذاشتم رو اَنْسِرینگْ ماشین. (برات یه پیام گذاشتم رو پیامگیر.)،
یه راید به من میدی تا سِنْتِر؟ (مرا سوار میکنی و تا مرکز شهر میرسونی؟/ منو تا مرکز میرسونی؟)،
این دو تا پَکِج را برا من تا پُست آفیس دِلیوِری میکنی؟ (این دو تا بسته را برا من تا پُستخونه میبری؟)،
امروز خیلی بیزیام؛ سه تا اَپُینْت مِنْت دارم. (امروز خیلی گرفتارم؛ سه تا وعدهیِ دیدار دارم.)،
همین ویکِنْد میرَم هالیدِی. (همین آخِرِ هفته میرَم مُرَخصی.)،
یه بیزی نِسِ دیگهم تو اون یکی مارکِت داره. (یه کسب و کارِ دیگهم تو اون یکی بازار داره.)،
ازین بی هِیوی یِرش خیلی اَپْ سِت شدم. (از این رفتارش خیلی ناراحت / دلخور شدم.)،
چه سایزی میخوای؟ (چه اندازهای میخوای؟)،
مانی اِکسْ چِنْج میکنیم (پول/ ارز تبدیل می کنیم.) (۱۹)
از این دو گونه رفتار با زبان، به چیزی جز زبانْپَریشی(٢٠) یا – بهتر بگوییم – زبانْنَژندی نمیتوان تعبیر کرد و این بیمارگونگی همانا برازندهی زبان فارسی نیست.
زبان فارسی امروز مانند هر زبان زنده و پویای دیگری، گسترههای کاربُردی گوناگون دارد که از سادهترین شکلها در گفتار و نوشتارِ روزمَره تا ساختارهای پیچیده و چندلایگی در شعر و داستان و نقدِ ادبی و متنهای پژوهشی و دانشی و فنی را در برمیگیرد. آشکارست که چگونگیِ برخورد با زبان در هر یک از بخشهای طیفِ کاربُردی آن با دیگر بخشها تفاوت دارد و بیپروایی نسبت بدین چندگونگی، میتواند مایهی آشفتگی و نابهنجاری در گفتار و نوشتار شود. برای ایمن نگاه داشتنِ زبان از درغلتیدن به هر یک از دو قطبِ افراط و تفریط در کاربُردِ عنصرها و یکانهای ساختاری آن و دستیابی به زبانی رسا و روشن و پویا و پُرتوان، ناگزیر از چاره اندیشیهای فراگیر در بخش به بخش گونههای زبانیم.
در چندین دههی اخیر با رویکرد به افزایش شتاب در پویش زبانی، جدا از پیشنهادههای نیمبندِ پارهای نهادهای آموزشی و فرهنگی رسمی – که درخورِ بررسی و نقدی کارشناختی است – گروهی از اندیشهورزان و پژوهندگان و فرهیختگان و نویسندگان و شاعران ناوابسته نیز جداگانه و به صرافـتِ خود و یا در همکاری با یکدیگر، به چاره جویی پرداخته و کوشیدهاند تا – دستِ کم – بخشی از سدهای بازدارنده بر سرِ راهِ آشوب زَدایی و سامان بخشی به زبانِ فارسی را از میان بردارند و در این کوششهای بارآور خود، به کامیابیهای چشمگیری نیز دست یافتهاند. (٢١)
اما سامانبخشی به زبانِ فارسی با پیشینهی چهارده سده درگیریاش با زبان عربی و زبانهای دیگر از یکسو و چالش دو سدهی اخیرش با زبانهای جهانشمول غربی و انبوهِ کلیدواژههای دانش و فن و ادب و فرهنگ و هنرِ نوین از سوی دیگر، کاری نیست که به تنهایی از عُهدهی این یا آن نهاد یا کارشناسان چارهاندیشِ جداگانه – هر اندازه هم که دلسوز و دقیق باشند – برآید و به سرانجامی سزاوار برسد. بارِ این خویشکاری بزرگِ تاریخی را باید همهی فارسی زبانان در ایران و سرزمینهای دیگر بر دوش بگیرند. کوشش در این زمینه باید همیشگی باشد و برآیندِ آن تدریجی و نسبی خواهد بود و تا زبان زنده و پایدار است، بر همهی اهل زبان است که همواره در پاسداری از آن پویا و کوشا باشند.
زبانی که ما فارسیزبانان امروز بدان سخن میگوییم و میخوانیم و شعر میسراییم و داستان مینویسیم و دانش میپژوهیم و روزنامه و مجله و کتاب نشر میدهیم، آسان به پایگاه کنونیاش نرسیده است. این زبان چکیدهی هزارهها اندیشه و گفتار و کردارِ نیاگان ما و گوهرِ جان و دل و روان آنان است و هر یک از ما باید همواره خود را وامدار آن دیرینگان بداند و با همهی توش و توان خویش به ادای دِینی که از این رهگذر برعهده دارد، بپردازد و زبان پیشینیان را بسیار توانمندتر و کارآیندتر از آنچه بوده است، بسازد.
بر ماست که درهمهی کاربُردهای زبان، بیشترین دقّت را به خرج دهیم و از هرگونه آشفتهکاری و بیبند و باری در گفتار و نوشتار خودداری ورزیم و از راه دادنِ تعبیرها و ترکیبهای بیگانه با ساختار و هنجارِ زبان به بافتِ آن و عرضهداشتِ گفتارها و نوشتارهای درهم جوش و ملقمهوار بپرهیزیم.
وظیفهی ملی و فرهنگی همهی ما فارسیزبانان، به ویژه اهل قلم و دستاندرکاران ادب و فرهنگ ایجاب میکند که نه تنها پاسخگوی همهی رفتارها و رویکردهای زبانی خود باشیم؛ بلکه نگرش انتقادی و نکتهگیرانه در گفتار و نوشتارِ دیگران را نیز خویشکاری خود بدانیم. هر یک از ما با الهامگیری از وجدان و آگاهی فرهنگیمان، مُلزم هستیم که هیچگونه نابهنجاری را در گفتارها و نوشتارهای دیگران برنتابیم و بررسی و نقدِ هیچ اثری را به ساختارِ ادبی یا هنری یا دانشی و پژوهشی و درونمایه و دادههای آن محدود نگردانیم و از شیوه و شگرد نگارش فارسی آن آسانگیر و بیپروا نگذریم و برنارواییها چشم نپوشیم.
زبان فارسی شایستگی و گنجایش آن را دارد که نه تنها بزرگی و شکوهمندی شاهنامهوارِ خود را در جامهای امروزین بازیابد؛ بلکه زبان فرهنگ و ادب و هنر و دانش و فنِ امروز شود و با دیگر زبانهای زنده و پویای جهانِ امروز پهلو بزند. برای این کار عظیم، همهی سرمایهها و بایستگیهای لازم را در اختیار داریم (٢٢) و تنها نیازمندِ همت و دلسوزی و کوششیم. پس اگر امروز دست به کار نشویم و این کارِ خطیر را به پیش نبریم و زبانمان در برابر جهانِ بیدار و پویای امروز، همچنان ایستا و آشوبزده و خوابآلوده بماند، فردا بسیار دیر خواهد بود و آیندگان گناهِ این سستی و درنگِ تاریخی را بر ما نخواهند بخشود.
ما فارسیزبانان امروز، در هر جای جهان که باشیم، وظیفه داریم که زبان فارسی را با هزاران واژه و ترکیب از مادههای بُنیادین این زبان و وامواژههای پذیرفته از دیگرْ زبانها و جاافتاده و فارسی شده (٢٣) (خواه عربیتبار، خواه از تیره و تبارهای زبانی دیگر)، بیهیچ تمایزی میان آنها، در چهارچوب ساختار و هنجار و دستور زبان فارسی، بگوییم و بنویسیم و برای یکایک واژهها و ترکیبهای تازه که در زبانهای بیگانه بدانها برمیخوریم و برپایهی ضرورتهای زندگی امروز، ناگزیر از کاربُردِ مفهوم آنها در زبان خودیم، واژهها و ترکیبهای زنده و رسا و خوشساختِ فارسی پیشنهاد کنیم و بی هیچ هراسی از نیشخندِ گرانجانان و بیپروایی فرنگیمآبان، آنها را به کار ببریم تا بهترین آنها بر بُنیادِ قانونِ گسترش و گزینش، از سویِ بیشترینِ مردمِ اهلِ زبان پذیرفته شود و کاربُرد قطعی و همگانی بیابد. (٢۴)
در این راستا، نه نیاز به کاربُردِ واژههای جانیفتاده و فارسی نشدهی عربی (٢۵) و انگلیسی و ترکیبهای بیرون از قلمروِ دستورِ زبان فارسی داریم و نه ضرورتی ما را به پیروی از شیوهی مشهور به «سرهنویسی» (یعنی گفتن و نوشتنِ آن گروه از واژگان مرده و فراموششدهی زبانهای باستانی ایران یا واژههای کهن و از یادرفتهی روزگارِ آغازِ زبان فارسیِ دری که با دستگاهِ آوایی و ضرباهنگِ زبانِ امروزین و ساختارِ معنی شناختی آن همخوانی ندارند) ناگزیر میکند. پارهای از ریشهها و واژههای کهن را هنوز هم میتوانیم در جاهایی – جداگانه یا درترکیبها – به کارببریم؛ اما این کار را نمیتوان و نباید همواره و در همه جا و بیدقّتِ زبانشناختی و رویکرد به همهی جنبههای امر وتنها بر پایهی شورِ میهنی و گرایش آرمانخواهانه کرد!
۶. خطِ فارسی و نیازهای کنونی
از هنگامی که نوآوری در زبان فارسی و ساده کردن پیچیدگیهای آن در دستورِ کارِ ایراندوستان و آزادیخواهان قرارگرفت، بهسازی خطنگاری کنونی یا جایگزین گردانی آن با خطنگاری دیگری نیز همپای آن به بحث گذاشته شد که پس از دو سده، هنوز هم کم و بیش ادامه دارد. (٢۶)
در این راستا کسانی به دادن پیشنهادهایی برای هرچه سادهتر و دقیقتر کردن شیوهی خطنگاری بسنده کرده و عدهای طرح تغییرِ خطِ فارسی به خطِ لاتین را درمیان نهاده و بیرویکرد به همهی جنبهها و پیامدهای امر، گمان بردهاند که با لاتینی کردنِ روشِ نگارشِ زبانِ فارسی، همهی آشوبها و نارساییهای زبان، یکباره از میان خواهد رفت!
البته کسانی هم هستند که هر گونه کوشش در راستای بهسازی خطنگاری را همتراز کفر و رویگردانی از میراثِ مقدس پیشینیان و کاری ناروا میشمارند و محکوم میکنند. اینان به جای اینکه با پویایی و روزآمدی دراندیشهی برآوردنِ نیازهای امروزین اهل زبان باشند، دل مشغولِ پاسداری از مُردهریگی کهن و دستنزدنیاند!
در این نکته شکی نیست که خطِ کنونی فارسی اشکالها و نارساییهای بسیار دارد و بازتابانندهی همهی درونمایهی آوایی زبان نیست و کارِ دریافتِ خواستِ نویسنده را در هنگامِ خواندنِ نوشتهی او دشوار و گاه ناممکن میسازد. اما هیچ خطی در جهان (جز برخی خطهای قراردادی ویژهی آوانوشت در کارهای پژوهشی) کامل و یکسره بَری از عیب و نقص نیست و در خودِ زبانهای غربی – که خطِ لاتین، دبیرهی مشترکِ آنهاست – و از همه برتر زبان انگلیسی، خطنگاری به هیچ روی همهی بارِ زبان را بر دوش نمیکشد. گذشته از آن، ما امروز تجربهی کشورِ همسایهمان ترکیه را در تبدیل خطنگاری فارسی/ عربی به خطنگاری لاتین و تجربهی تبدیل خطِ فارسی به خطِ سیریلیک (روسی) در تاجیکستان را پس از هشتاد سال در پیشِ چشم داریم و زیان جبرانناپذیری را که در هر دو کشور از این رهگذر بر زبان و ادب و فرهنگ وارد آمده است، به خوبی میشناسیم.
بر این پایه، روش خردمندانه و منطقی و دلسوزانه این است که راهی میانه و به دور از برداشتهای پیروان دو قطبِ افراط و تفریط بیابیم. راهِ درستِ میانه این است که همین خطنگاری کنونی را با بهرهگیری از امکانهای گسترده و گرهگُشای کنونی بسیار رساتر و کارآیندتر از اینکه هست، بکنیم. در نخستین گام و تا پیش از چارهاندیشی برای یکایکِ نارساییها – که نیاز به بحث زبانشناختی گسترده در سطح کارشناسی دارد – هرکس میتواند تا اندازهایی در این راه گام بردارد و به برآیندهای نسبی سودمندی برسد.
از جمله کارهای کردنی، میتوان این چند تا را برشمرد:
۱. در هر جا که ضروری باشد. o, e, a کاربُردِ سه نشانهی –َ، ــِـ و –ُ برابرِ فارسی.
٢. نوشتن الف مقصوره (ی) در پایانِ وامواژهها و نامهای عربیتبار به گونهیِ «-ا» مانندِ : مُجتبا، مُرتضا، مُصطفا، اِنتها، مُنتها، (٢٧) مُلتقا و اَولا به جای مُجتبی، مُرتضی، مُصطفی، اِنتهی، مُنتهی، مُلتقی و اَولی.
٣. نوشتن «ی / یِ »، همخوانِ میانجی + واکهیِ –ِ نشانهیِ اضافه در ترکیبهای اضافی در پی واکهها؛ مانندِ: نامهیِ تو، خانهیِ من، مویِ او، بدییِ هوا، خوبییِ بهار (٢٨)
۴. نوشتنِ شناسهیِ (ضمیرِ) دوم شخص یکان به گونهیِ «- ای»: گُفتهای، رَفتهای، رُفتهای، خُفتهای، نشستهای و جُزآن.
۵. نوشتنِ «ی» بیانِ یگانگی (وحدت) در پی: واکهیِ –ِ به گونهیِ «- ای»: نامهای، جامهای، خانهای، بهانهای.
۶. نوشتنِ همان «ی» درپیِ واکههای «آ»، «او» و«ای» با «ی» میانجی بر سرِ آن، به گونهیِ «یی»: هوایی، فضایی، مویی، رویی، شیرینی یی، جهان بینی یی.
٧. نوشتنِ «ی» مصدری و نسبت (هر دو) به گونهیِ «-ی» پیوسته: خوبی، بدی، شکستگی، تهرانی، اصفهانی، یزدی.
٨. نوشتنِ همان «ی» در پیِ واکههای «آ»، و«او» به گونهیِ «یی»: هوایی، نوایی، روایی، مویی، جویی، نیکویی.
٩. نوشتنِ همان«ی» در پیِ واکهیِ –ِ به گونهیِ «ای»: کوهپایهای، زِفرِهای، آبادهای. (گاه به جای آن «- گی» میآید: شحنگی، خبرگی، خیرگی، اسطورگی.
١٠. رعایتِ دقیق و کاملِ نشانهگذاری (٢٩) با بهرهگیری از فهرستِ نشانههای قراردادی در فرهنگها و دیگر کتابهای غربی و نیز گزارشهایی که در زبان فارسی در بارهی آنها نوشته شده است. کاربُردِ درست و هنجارمندِ این نشانهها میتواند بخشی از نارساییهای خط نگاری و نیز نابسامانی زبان فارسی را جبران کند.
پایبندی خویشکارانه به رعایتِ نکتههای یادکرده و همانندهای آنها در نگارش خط فارسی، گونهای آوانویسی و نزدیک شدن به اینهمانیِ گفتار و نوشتار در زبان ماست. اما در جاهایی که لازم باشد، میتوانیم برایِ نمایشِ دقیق و درستِ بخشهایی از نوشتارِ فارسی، آنها را در متن و درمیانِ ( ) یا در پانوشتِ صفحه، به خطِ لاتینِ قراردادی ویژهی آوانویسی، بنویسیم؛ چنانکه – برای نمونه – همین روش به قصدِ ضبطِ درست و خالی از شبههیِ واژهها و نامهای هریک از درآمدهای فرهنگِ فارسیِ مُعین و در پارهای از درآمدهای دانشنامهیِ ایران (٣٠) که نامهای ویژه و یا دیگر واژهها فارسی است و نیز در متنِ عبارتهای انگلیسیِ آن که نامها و واژهها و عنوانها و پاره عبارتهایی ناگزیر و بنا بر اقتضا به فارسی آمده، همین روش به کار گرفته شده است.
سخنِ آخِر و پیام فروتنانه و برادرانهیِ نگارندهی این گفتار، به همهی خواهران و برادرانِ همزبانِ خود این است که زبانِ فارسی را سرسری نگیریم و همچون مردمکِ چشمِ خود پاس بداریم و در کاربُردِ یکایکِ واژهها و ترکیبها و تعبیرهای آن و حفظِ بنیاد و چهارچوبِ ساختاری و دستوریاش، از هرگونه افراط و تفریط (تکلُف و سنتپرستی و ایستایی از یکسو و بیپروایی و بیبند و باری از سوی دیگر) به سختی بپرهیزیم و مُردهریگِ گرانبهای نیاگانِ ارجمندمان را رساتر و بسامانتر و توانمندتر از آنچه دریافتهایم، به آیندگان بسپاریم.
پانوشتها
١٨. گزینهای است از گفتار یک استاد ایرانی در یکی از دانشگاههای بیرون از ایران که در یک فصلنامه فرهنگی چاپ خارج درج شده است. از نویسنده و جای چاپ گفتارش نام نمیبرم تا سخنم جنبهی شخصی پیدا نکند.
١٩. این جمله را چند سال پیش، در خیابان فردوسی تهران از زبانِ یک قاچاق فروش ارزهای خارجی شنیدم.
٢٠. این تعبیر از علی میرفطروس است (هفت گفتار …، نشر فرهنگ، فرانسه و کانادا – ٢٠٠١، ص ١٩)
٢١. از جملهی اینان، میتوان از احمد آرام، امیرحسین آریانپور، غلامحسین مصاحَب، داریوش آشوری، احمد اشرف، منوچهر بزرگمهر، امیرحسین جهانبگلو، محمود حسابی، نجف دریابندری، علیاکبر سیاسی، فیروز شیروانلو، محمود صناعی، حمید عنایت، حسن کامشاد، فرهنگ مهر، محمد باقر هوشیار و شماری دیگر نام برد و کوششها و کُنِشهای ارزنده و سازندهشان را قدر شناخت و ارج گزارد.
٢٢. زندهیاد دکتر محمود حسابی در شمارشی دقیق و ریاضی از ریشهها و پیشوندها و میانوندها و پسوندهای زبانهای هندو- اروپایی – که زبان فارسی هم یکی از آنهاست – بدین برآیند رسید که میتوان از پیوندهای گوناگونِ آنها با یکدیگر ٢٢۶ میلیون ترکیبْواژه ساخت (دکتر محمود حسابی: فرهنگ حسابی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دانشگاه صنعتی امیرکبیر، واحد تفرش – تهران، ١٣٧٢، صص یازده – دوازده.)
٢٣. گویم واژههای پذیرفته از زبانهای دیگر تا آنها را از ترکیبها جدا کنم؛ زیرا هَنجارِ درستِ زبان، هیچگاه به ما اجازه نمیدهد که ترکیبهای زبانهای دیگر را (جُز در هنگامِ گُفتاوَرد) در زبان خود به کار ببریم. کاربُردِ این گونه ترکیبها، به منزلهی پذیرشِ دستورِ آن زبانها و نادیده گرفتنِ استقلالِ دستوری و ساختاریِ زبانِ خویش است.
٢۴. روزی که فرهنگستان یکم ترکیبهای شهرداری، شهربانی، دارایی، دادگستری، بهداری، فرهنگ و آمار را به جایِ بلدیه، نظمیه، عدلیه، صِحیه، معارف و اوقاف و صنایعِ مستظرفه و اِحصائیه پذیرفت و به مردم عرضه داشت، کهنهپرستان و عادتکردگان به نامهای نابهنجارِ پیشین، برگزیدههای تازه را جدی نگرفتند و کارِ فرهنگستان را ریشخند کردند. اما دیری نگذشت که بیشترِ مردم، نامهای نونهاده را پذیرفتند و این نامها به درستی در زبان ما جا افتاد؛ به گونهای که امروز اگر کسی نامهای گذشته را بگوید، نادریافتنی و مایهی شوخی و خنده خواهد بود. همچنین اندک زمانی پس از روزی که روسها نخستین پیکِ زمینی را به گُسترهی کیهان فرستادند، آن را به زبانِ خود «سْپوتنیک» نامیدند و به جهانیان شناساندند، در رسانههای خبریِ ایران نامِ ترکیبی قمرِ مصنوعی را – که ساختی ناسزاوار و ناخوشایند دارد – به جای آن به کار بردند؛ اما زنده یاد دکتر محسن هشترودی، ترکیبْ واژهیِ رسا و زیبای فارسی «ماهواره» را به جای آن پیش نهاد که بی درنگ با پذیرهی همگانی رو به رو شد و در بافتِ زبان جا افتاد و افزونِ بر آن، ترکیبهایی چون ماهوارهی هواشناسی، ماهوارهی جاسوسی، ماهوارهی نظامی، ماهوارهی خبری و جز آن نیز بر بنیادِ آن ساخته شد و معمول گردید. هرگاه پیشنهادِ آن دانشمندِ نامدار پذیرفته نشده بود، ناگزیر یا هنوز ترکیبِ گوش آزار «قمرِ مصنوعی» را به کار میبردیم و یا «سَتِه لایت» انگلیسی را که جایگزین «سْپوتنیک» روسی هم شده است. (متاسفانه هنوز هم برخی از فارسی زبانان بیپروا و نادلسوز – به رَغْمِ رایج شده بودنِ «ماهواره»، در گفتههای فارسی نماشان، «سَتِه لایت» میگویند و مینویسند!)
٢۵. منوچهری دامغانی چکامه سرای سدههای چهارم و پنجم هجری – که به عربیدانی خود مُباهات بسیار میکرده و در جایی گفته است:
«من بسی دیوانِ شعرِ تازیان دارم زِ بَر…» – در یکی از سرودههایش، «عَشیق» به معنی «معشوق» را به کار برده و با تکلف و عربی مآبی هرچه تمامتر گفته است: «غُرابا مَزَن بیشتر زین نَعیقا / که مهجور کردی مرا از عَشیقا» اما این واژهی «عشیق» در همان چکامهی منوچهری زندانی ماند و هنرمندان و عاشقان خوش ذوقِ فارسی زبان، روادیدِ درآمدن به جمعِ دوستان و حضورِ مجلسِ اُنس خویش را بدین بیگانهی نا آشنا و خودی نشده، ندادند؛ در حالی که از همان بنیاد و تیره و تبارِ زبانی، وامواژههایِ «عشق» و «عاشق» و «معشوق» و ترکیبهای دلپذیری از همزیستی آنها با واژه ها یا «وَندها»ی فارسی در این زبان ماندگار شدند و چنان بار و توانی یافتند که جداکردنِ آنها از بافتِ زبان – به رَغْمِ سادهانگاریهای «سَرهنویسان» – شدنی نیست.
٢۶. دربارهی سویههای گوناگونِ خط فارسی و پیشنهادهایی برای بهسازی یا تغییرِ آن، نگا. مجتبا مینَوی: اصلاح یا تغییرِ خطِ فارسی؟ در تازهترین چاپِ آن در بررسیِ کتاب ٣١، لوس آنجلس، بهار ١٣٧٨، صص ١١- ١٢ و برای آشنایی با برداشتی تحلیلی و کارشناختی از دشواریهایِ این خط، نگا. مسعود خیام: خطِ آینده، آیندهیِ خطِ تمام اتوماتیک فارسی، نشرِ نگاه، تهران – ١٣٧٣ و برای خواندنِ پیشینه و جنبههای گوناگون این امر در یک اثرِ پژوهشی دانشگاهی امروزین، نگا.
: F ,Hashabeyki Persian Orthography,Studia Iranica Upsaliensia 7, Upsala Universitet, Upsala, Sweden, 2005, 250 p.
٢٧. در این میان، اِنتها و مُنتَها دیرزمانی است که با همین نگاشت و نه با نگاشتِ اصلیِ عربی نوشته میشوند و کسی هم ایرادی بر آن ندارد؛ اما وقتی بنویسی مُجتبا (به جایِ مُجتبی) و اَولا (به جایِ اَولی)، داد و هَوارِ کسانی برمی آید که: «ای وای! ناموسِ زبان و ادب از دست رفت!»
٢٨. پارهای از سردبیرانِ نشریهها یا ویراستارانِ کتابها، نوشتنِ این «ی»ِ میانجی را بِدعَتی از سوی برخی از معاصران میپندارند؛ اما در دست نوشتِ شاهنامه با تاریخ ۶٧۵ هجریِ قمری (نگاه داشته در موزهی بریتانیایی – لندن)، در سرتاسرِ متن، این «یِ» جدانوشته را میبینیم و در شاهنامه، ویراستهیِ دکتر جلال خالقی مطلق نیز از همین نگاشت پیروی شده است.
۲۹. Panctuation
30. Encyclopaedia Iranica
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
__لل______________________..._________________.....................................................................................دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید.ntjv ikv_..._________________..**************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتwordبه نشانیی
habib@rasaaneh.comبرایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
.............«الف مثل باران» را ازرسانه بخواهید...............
....دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_____________________________________________________________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.