متن زیر از نوشتههای ایراشناس فرهیخته دکتر جلیل دوستخواه را در چند شماره به نظرتان میرسانیم. مطالعهی این مطلب چون دیگر نوشتههای استاد دوستخواه ما را در راه شناخت بهتر سرزمینمان ایران و زبان شیرین فارسی یاری میدهد.
زبان فارسی یا فارسیِ دَری، ستونِ استوار تاریخ و فرهنگ و شناختنامهیِ ایرانیان، افغانان، تاجیکان و برخی تیرههای فارسی زبان در دیگر کشورهای آسیای باختری و مرکزی و سرمایهیِ مشترک معنوی ملتها و تیرههای یاد کرده است. این زبان، شاخهای از زبانهای ایرانی است که خود به شاخهی بزرگترِ گروه زبانهای هندو – ایرانی میپیوندد و در کلیدواژههای زبانشناختی، از آن به نام فارسی نو یاد میشود. (در برابر فارسیِ باستان / کهن، زبان روزگارِ هخامنشیانته که نوشتههای اندک شماری به خطِ میخی از آن بر جا مانده است و فارسی میانه، زبان روزگار پارتیان/ اشکانیان که پهلویک / پهلویِ شمالی/ پهلوی اشکانی / پارتی و پارسیک / پهلویِ جنوبی / پهلویِ ساسانی، که شمار بیشتری سنگنوشته و کتاب به دبیره (خط) پهلوی از آن در دست داریم.)
این زبان (فارسی) در زمان ساسانیان، همچون گویشی از زبان رایج روزگار (پهلوی) و همانا با تاثیرپذیری از دیگر زبانهای کهن ایرانی شکل گرفت(۱) و به تدریج نیرومند شد و در دورانِ پس از اسلام، با از رواج افتادن زبان پهلوی، به صورت زبان مشترک رایج در ایران و سرتاسر سرزمینها و تیرههای ایرانی (فراگیرِ افغانستان و فرازْرود یا آسیایِ میانهیِ کنونی و بخشهایی از پاکستان و هندوستان کنونی) درآمد و تا دو سده تنها زبان گفتاری باقی ماند و اگر هم چیزی بدان نوشته شده بوده باشد، به دست ما نرسیده است. (٢)
زندهیاد «مُحیالدین عالمپور» روزنامهنگار تاجیک در سفری به مصر، هنگام دیدار با یکی از استادان ایرانشناس آن کشور، از وی پرسیده بود: «چه شد که شما مصریان با آن پیشینهی هزاران سالهی تمدن و فرهنگتان زبان عربی را پذیرفتید و عرب شدید و حتا نام «صَوتُ الْعَرَب مِنَ القاهِرَه» را برای رادیو کشورتان برگزیدهاید؟» استادِ آگاه و هوشمندِ مصری، درپاسخ به عالِمپور گفته بود: «ما عرب شدیم؛ بدین علت که فردوسی و شاهنامه نداشتیم!»
بالیدن و گسترش و کمالیابی زبان فارسی از سدهی سوم هجری و بر اثرِ به فرمانروایی رسیدن دودمانهای ایرانیتبار در گوشه و کنار ایرانزمین، به ویژه درخراسان و سیستان و ری و کاهش نسبی قدرت و نفوذ گماشتگان دستگاه خلافت بغداد، شتاب بیشتری گرفت و با نگارش و نشر رسالهها و کتابها و دیوانهای زیاد، در برابر زبان عربی (که از سوی ایرانگشایان عرب و دستنشاندگان آنان به عنوان زبان رسمی درباری و دیوانی به ایرانیان تحمیل شده بود) قد برافراشت و به زودی عرصهی اندیشه و ادب و هنر و فرهنگ را از آن زبان بیگانه بازپس گرفت.
با پدیدارشدن شماری شاعرانِ شاهنامهسرا و در نقطهی اوج آنها حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی و سرایش شاهنامهی بزرگ او – که نقطهی عطفی بود در تاریخ زبان و فرهنگ ما – زبان فارسی به تمام معنی، زبان گفتار و نوشتار همهی ایرانیان و ایرانیتباران و ایرانیفرهنگان شد و تمام تلاشهای نهادِ خلافت و کارگزاران ایرانینمای آن برای بازگردانیدن آبِ رفته به جوی و رسمی و پایدار نگاه داشتن زبان عربی به جایی نرسید و ایرانیان – بر خلاف بیشتر سرزمینها و کشورهای تسخیر شده از سوی تازیان – همچنان ایرانی و فارسیزبان باقی ماندند؛ یعنی در واقع، فارسی زبان ماندند تا ایرانی بمانند. «تخمِ سخن»ی که دهقان فرزانهی توس پراگند، بارور شد و در درازنای هزارهی گذشته، گلزاری پرشکوه و باغی انبوه از دستاوردهای فرهنگی فارسی زبانان در گسترهی بزرگی از درهی سِند در خاور تا میانرودان و آسیای کِهین در باختر و از خلیج فارس در جنوب تا مرزهای روسیه در شمال پدید آمد.
زبان فارسی فاصلهی هزار ساله را سامانمند و آسان نپیموده؛ بلکه در رَوَندِ تکامل تاریخی خود، دچار آشوبها و آسیبهای فراوان شده است.
از میان همهی قومهای کهنی که در نخستین موجهای جهانگشایی تازیان نومسلمان در سدههای یکم و دوم هجری، به هر روی به جرگهی پیروان اسلام درآمدند، ایرانیان در نگاهبانی از زبان و فرهنگ و کیستی قومی خویش، یگانه بودند. دیگر قومهای ساکن در منطقهای گسترده از میانرودان تا درهی نیل و بقیهی سرزمینهای شمال آفریقا با همهی پیشینهی فرهنگها و تمدنهای دیرینهی خود، زبان عربی را همراه با دین اسلام پذیرفتند یا از سر ناگزیری بدان گردن نهادند و امروزه از آنها به منزلهی «کشورهای عربی!» و «جهانِ عرب!» یاد میشود و بسیاری از آنان در عربیمآبی کاسهی گرمتر از آش شدهاند و بیشتر از عربهای اصلی ساکنِ نجدِ حجاز، سنگِ عرب بودن خود را برسینه میزنند!
زندهیاد «مُحیالدین عالمپور» روزنامهنگار تاجیک در سفری به مصر، هنگام دیدار با یکی از استادان ایرانشناس آن کشور، از وی پرسیده بود: «چه شد که شما مصریان با آن پیشینهی هزاران سالهی تمدن و فرهنگتان زبان عربی را پذیرفتید و عرب شدید و حتا نام «صَوتُ الْعَرَب مِنَ القاهِرَه» را برای رادیو کشورتان برگزیدهاید؟» استادِ آگاه و هوشمندِ مصری، درپاسخ به عالِمپور گفته بود: «ما عرب شدیم؛ بدین علت که فردوسی و شاهنامه نداشتیم!»
نکتهای که آن استاد مصری برآن تاکید ورزیده بوده، بنیادی و بسیار پراهمیت است و نقشِ کلیدی و سازندهی فردوسی و دیگر اندیشهورزان و فرزانگان تاریخ ما را در پایدار نگاه داشتنِ زبان و ادب و فرهنگ و در نتیجه، مَنِش و کیستی ایرانی، به خوبی نشان میدهد.
٢. زبان فارسی در پویشی هزارساله
زبان فارسی دَری از روزگار کودکی و خامیاش در یک هزار و چهارصد سال پیش از این تا به امروز (که نسبت بدان روزگار، زبانی رشید و پخته و بَرومند شده)، در فرآیند رویش و بالش و کمالیابیاش، مرحلههای گوناگون و پیچ وخمها و اُفت وخیزهای بسیاری را از سر گذرانده و درواقع، تابعی از مجموعِ تاریخِ پُرتَنِشِ اجتماعی و سیاسیِ میهن ما بوده است.
هرگاه زبان فارسی یا – بهتر بگوییم – آنچه تا پیش از آغاز جنبش نوجویی دو سدهی اخیر به نام «زبان فارسی» شهرت داشت، به همان نژندی بیمارگونه و نابهنجار، به زندگانی بیرمق خود ادامه میداد، هرگز از پس ورزیدن خویشکاریهای امروزینش برنمیآمد و بیگمان در برابر نیازهای فزایندهی کنونی و فراگیری زبانهای جهانشمول و نیرومند کنونی رنگ میباخت و زوال میپذیرفت.
از ساختارها و شیوه و شگردهای زبان گفتاری مردم فارسی زبان در گوشه و کنار سرزمینهای پهناور زیستگاه آنان در دورههای گوناگون این هزاره آگاهی چندانی نداریم (۳)؛ اما در دست بودن بخشی از مُردهریگ شاعران و نویسندگان فارسی زبان، این امکان را به ما میدهد که چندی و چونی آنها را بررسیم و تصویر به نسبتِ روشنی از فرآیند دیگردیسی این زبان از آغاز تا امروز و تاثیرگذاری سازههای گوناگون در ساخت و بافت آن به دست آوریم و با برخورداری از چنان پشتوانهای، شیوهی برخورد با گُفتمان زبان در این (۴) روزگار را – که از هر زمانی پیچیدهتر است – طرح بریزیم.
در یک جمعبندی و نتیجهگیری کلی در حد گفتاری کوتاه، میتوان گفت که زبان فارسی فاصلهی هزار ساله را سامانمند و آسان نپیموده؛ بلکه در رَوَندِ تکامل تاریخی خود، دچار آشوبها و آسیبهای فراوان شده است. در این راه نَوَردیِ دراز و دشوار، پویندگانی همچون رودکی، بلعمی، فردوسی، بیهقی، بیرونی، ابوعلی سینا، خیام، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و دیگران بودهاند که با ژرفاکاوی درگنجینهی زبان و فرهنگ و ادب نیاکان و رویکرد به بایستگیهای زمانهشان، کوشیدهاند تا کولبار خود را از میراث پیشینیان و آفرینش خویش هرچه سرشارتر سازند و به پسینیان بسپارند و در راهِ کمالبخشی به زبان ارجمند فارسی و فرهنگ والای مادران و پدران، چراغ رهنمون آیندگان باشند. (۵) آنان اگرچه در روزگار جهانشمولی زبان عربی و گرمی بازار عربیمآبی فاضل نمایان میزیسته و بخشی از اثرهای خود را ناگزیر بدان زبان نوشتهاند، در هنگام فارسینویسی، بنیاد و ساختار زبان خویش را پاس داشته و به وارونهی رفتار زبانی برخی از همروزگاران دیرآمدهی ما، هرگز عربیدانی را وسیلهی فاضلنمایی و فخرفروشی قرار نداده و پهنهی زبان فارسی را تاختگاه عربیمآبی و چیستاننویسی و ملقمهی «عربیفارسی» عرضه داشتن، نکردهاند.
هیچیک از زبانهای زنده و توانمندِ امروز (و از جمله زبانِ گسترده و جهانشمول انگلیسی) خالی از وامواژگانِ بیگانهتبار نیستند؛ اما تاکنون نشنیدهایم که هیچ اندیشهورزِ دلسوزی از اهل آن زبانها، به سببِ بودن چنان واژگانی در آنها، نکوهشها و ناسزاهایی چون ناپاک و ناسَرِه را بر زبانِ خود و نیاگانش رواداشته و درصددِ پاک و سَرِه گردانیدن آن برآمده باشد! زیرا هر اندیشهورزِ فرهیختهای در هر زبانی درمییابد که گنجینهی واژگان آن زبان، دستاوردِ هزارهها کوشش و پویش اندیشهورزان و گویندگان و سرایندگان و نویسندگان بدان زبان و سرمایهی مشترک فرهنگی اکنونیان و آیندگان اهل زبان است و نمیتوان و نباید برخوردی ناسنجیده و آشوبگرانه با آن دا
اما کسان دیگری به پیروی از خواستهای فرومایهشان و در پایگاهِ کارگزاری و گماشتگی فرمانروایان بیگانه یا بیگانه سرشتان خودینما، ارجِ نیاگان را نادیده گرفته و نوشتههایی چون «تاریخ وَصاف»، «ظفرنامهی تیموری»، «دُرهی نادره» و جز آن را از خود برجای گذاشتهاند که لکههای سیاهی درکارنامهی تاریخی زبان فارسی به شمار میآیند. این گروه از قلم به دستان (و – در واقع – قلم به مُزدان) با شیوههای نگارش غیر طبیعی و پرتکلف و پیچیدهی خود، به تدریج زبان شاداب و شکوفا و پویای فارسی سدههای سوم تا هفتم هجری را از فرآیندِ تکامل طبیعی و رشد سالم خود دور کردند و زبانی ایستا و علیل و پژمرده را جایگزین آن گردانیدند و میراث شوم آنان از نسلی به نسلی و از قرنی به قرنی انتقال یافت تا به آستانهی عصر کنونی رسید و در پشتِ دروازههای تاریخ عصر جدید ایران، با شگفتیزدگی و پرسش بزرگِ اندیشهورزان و نوجویانِ روزگار روبهرو شد.
هرگاه زبان فارسی یا – بهتر بگوییم – آنچه تا پیش از آغاز جنبش نوجویی دو سدهی اخیر به نام «زبان فارسی» شهرت داشت، به همان نژندی بیمارگونه و نابهنجار، به زندگانی بیرمق خود ادامه میداد، هرگز از پس ورزیدن خویشکاریهای امروزینش برنمیآمد و بیگمان در برابر نیازهای فزایندهی کنونی و فراگیری زبانهای جهانشمول و نیرومند کنونی رنگ میباخت و زوال میپذیرفت.
اما از آنجا که زبان هر ملت با دیگر نهادهای زندگی اجتماعی و سیاسیاش پیوندی انداموار دارد، همهی جُنب وجوشهای نوجویان و رهاییخواهان و دوستداران پیشرفت و پویایی جامعه، در زبان آنان نیز بازمیآید و انگیزهی دیگردیسی و نوگردیدن آن میشود، در جامعهی ایران و در میان همهی فارسی زبانان نیز در دو سدهی پشتِ سر، شاهدِ پدیداری و پیشرفت گام به گام چنین فرآیندی بوده و دیدهایم که زبان علیلِ میرزابنویسهای درباری و دیوانی و سنگوارههای دخمههای خاموش تاریخ، به زبان زنده و پرخون و پویای شعر و داستان و نمایشنامه و زبان روشن و استوار و رهنمون دانش و پژوهش امروز دیگرگون شده و کارکردهای بسیار گستردهتر و متفاوت با گذشته یافته است و تازه درآغاز راهیم.
١. دکتر پرویز ناتل خانلری: زبانشناسی و زبان فارسی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران – ١٣۴٧ و همو: تاریخ زبان فارسی (دو جلد)، بنیاد فرهنگ ایران، تهران – ١٣۵٢ و دکتر علی اشرف صادقی: تکوینِ زبانِ فارسی، دانشگاه آزاد ایران، تهران – ١٣۵٧.
٢. کهنترین دستنوشتِ شناخته از زبان فارسی دری، ترجمهی رساله در احکام مذهبِ حَنَفی از امام حکیم خواجه ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندی با تاریخ نگارشِ – دستِ کم – ٢۴٢ ه. ق. (= ٩۵٣م.) است.
٣. شاید دفترهای فراهمآورده از گویشهای گوناگون زبان فارسی – که شماری از آنها در دهههای اخیر نشر یافتهاند – بتوانند تا اندازهای رهنمون به دریافتی از چگونگی زبان فارسی گفتاری در سدههای پیشین باشند. همچنین است برخی از گُفتاوَردها از این گویشها در پارهای از متنهای تاریخی و ادبی؛ مانند آنچه راوندی در کتاب خود «راحه الصدور و آیه السرور» از گویش اصفهانی زمان خود آورده است.
۴. در این زمینه بهار، م. – ت. (ملک الشعراء): سبکشناسی (٣ جلد)، صفا، ذ.: دورهی تاریخ ادبیات در ایران و محجوب، م. – ج.: سبک خراسانی در شعر فارسی با آوردنِ نمونههای بسیار از نثر و نظم فارسیِ هزارهی گذشته، میتوانند سیمای زبان فارسی نوشتاری در این هزاره را در برابر چشم ما نمایان گردانند.
۵. صائب تبریزی / اصفهانی میگوید: «زین بیابان گرمتر از ما کسی نگذشته است / ما ز نقشِ پا چراغِ مردم آیندهایم.»
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
__لل______________________..._________________.....................................................................................دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید.ntjv ikv_..._________________..**************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتwordبه نشانیی
habib@rasaaneh.comبرایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
.............«الف مثل باران» را ازرسانه بخواهید...............
....دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_____________________________________________________________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.