شاعران این شماره: زبیده حسینی، سهیلا دیزگلی، سپیده نیکرو، اکبر اکسیر، ناظم حکمت و حافظ موسوی
____________________
روشنایی
من از این پنجرهی زبان بسته/ هیچ سرم نمیشود
که چگونه میزند به باد و چگونه به نور
و روی آن ندارد که بگویم
عطرش که در تنم پیچیده، جایی از هوای پرده درز نکند
( _ شما سرتان به باد اگر
روی خوشی به سرخی ِبعد از بیانیهام بدهید! )
و لبی ناخوش به آینهام اگر ___________ میتوانم
در بعد از صبح ِهمین روزهای کمی آفتاب
به جای جالباسی غمگینی بغلتان کنم
بِغلتم در عطر لباسهای بعد از آغوشتان
و تابِ چند بیتابی را به سطر بیاورم
شما سردتان است!
و پتو تبیست
که در برجستگیهای زبان از دهان میافتد
در چند درجه از گرمای خیره به حفره فرو
و بیان روشنی از تاریکی / به دیوار میدهد
پنجره به باد میزند به سرم
سردم نمیشود
که چگونه میزنم به دلت______ میزنی به رود
یک شعر از: سهیلا دیزگلی
…………………..لا دیزگل…….از: سایت مجله الکترونیکی عقربه
این نور با این سقف کوتاه مشکل دارد
سقف باید بلند باشد
مثل قامت تو،
وقتی که از راه میرسی
و مهتابی خراب را درست میکنی
یک شعر: از سپیده نیکرو
سوار بر اتوبوسی خالی
به گورستان میروم
صندلیها را جا میگذارم
برمیگردم
…
عصر که میشود
صندلیها دورهم
چای تعارف میکنند
قندان کمکم خالی میشود!
یک شعر: از اکبر اکسیر
……………………………………
صفر را بستند
که ما به بیرون زنگ نزنیم !
از شما چه پنهان ….
ما از درون زنگ زدیم !
تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان میآموزد
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم …
از: کتاب زن، تاریکی، کلمات
باید پناه بگیریم
جای طناب
روی گردن ما
تا ابد که نمیماند
حتا اگر فرصت نکرده باشی
پول خردهای پسگرفته از بقالی را
توی جیب بریزی
حتا اگر فرصت نداشته باشی
از ایرانشهر تا کریمخان یدوی
حتا اگر تلفنها بکار بیفتند
بوق…بوق…بوق
– «بفرمایید! اینجا منزل محمد مختاری است»
بوق…بوق…بوق
جای طناب
روی گردن ما
تا ابد که نمیماند
حتا اگر هوشنگ گلشیری بوده باشی
خبر را هنوز گفته نکفته
گوشی را گذاشته باشی
دستها را پشت سر حلقه کرده باشی
چشمها را به سقف دوخته باشی
و مثل سیگار روی لبت
خاموش مانده باشی
و گفته باشی: «من باید میمردم»
جای طناب….
آخر مگر نه اینکه باران بیامان زمستان
و آفتاب بیملاحظهی تابستان
بر گورهای ما
همانقدر با احترام قدم میدارند
که بر کجازهی گنجشکها
گرگها
کلاغها
جای گلوله روی شقیقه
جای آتش سیگار روی بدن
جای شکنجه در اعماق روح
جای طناب روی گردن
نه!
هوشنگ جان!
باید پناه بگیریم
زیر سقف خانهی خودمان
باید پناه بگیریم
زیر این کلمات
3 Responses to اشعار این شماره