–
از یکی از دوستان قدیمی من خواسته بودند که در بارهی کلمهای در یکی از شعرهای جوانیی بیژن الهی توضیحی بدهد ، و او این کار را به من واگذار کرده است.
تا آنجا که به یاد دارم آن شعر مربوط به سالهایی بود که بیژن راهیی انگلیس بود و ابتدای آشنایی جدیی او با شمیم بهار که چند سال بعد به همکاریاش با شمیم در انتشارت ٥١ انجامید که مثل معمول آن چه در ایران رایج است پس از چند کتاب در بارهی کارگردانهای بزرگ سینما و یکی دو کتاب دیگر سر انجامی نیافت و دفترهای شعر و ترجمهی الهی راهی به چاپ نیافت. خود شعر مورد گفتگو هم قبل از این در دوران مجلهی اندیشه و هنر شمیم بهار که مرحوم وثوقی مسئول آن بود به همراه چند شعر دیگر بیژن به چاپ رسیده بود. عنوان این شعر است ” معلقهی سعتری ” ( بر وزن جعفری )، که سؤال در بارهی همین کلمه بوده است.
نخست بگویم که خود کلمهی ” معلقه ” سوای اشاره به معلقات سبعهی قبل از اسلام که به در خانهی کعبه میآویخته اند، در لغت به معنی ” معلق ” هم مورد نظر الهی بوده است که در ادامه معلوم خواهد شد.
غیاث اللغات ” سعتری ” را زنی داسنته که با آلت چرمین با زن دیگر جماع کند. بهترین شاهد آن را در مثنوی مولانا میبینیم که میگوید:
چون نهد در زن خدا خوی نری
طالب زن گردد او چون سعتری ( دفتر ٦ / ٢٩٩٦)
علامه دهخدا این کلمه را از یونانیی ” ساتوریس ” دانسته که در اساطیر آن جا مظهر شرارت و شهوت بودهاند. این سخن علامه به حسب اسلام نیز درست مینماید چرا که در تفسیرهای قران پیرامن سورهی نور که در باره حجاب صحبت میشود گفته شده جرم زنا در زانیه بیشتر از زانیست، همچنان که جرم سارق بر سارقه پیشی دارد. پرسیدهاند که چرا ؟ و جواب این بوده که انگیزهی زنا شهوت است که در زنان بیشتر است، و عامل سرقت قوت است که در مردان بیش. ( تفسیر سورآبادی )
در فرهنگ مهذبالاسماء کلمه ی” سحاقه ” به ” زن سعتری ” معنی شده و آنندراج ” زن سحاقه / سحاقیه ” را ” طبق زن ” خوانده و اضافه کرده ” و چون این قسم زنان چرمینه ( چرمی که به شکل آلت مرد دوختهاند ) نیز میبندند به مجاز سعتر باز خوانده میشوند و ” سعتر ” در اصل امر مذکور است . ” به این حساب طبق زدن امری معمول به خصوص در میان اعراب چه قبل و چه بعد از اسلام بوده است ، چون خاقانی نیز میگوید :
شهر بغداد را زنان بینی
طبقات ” طبق زنان ” بینی
*
این شعر را بیژن الهی در مجموعهای از کلمات و اصطلاحات غریب در بارهی عایشه گفته بود ، دختر ابوبکر که پیغمبر به او لقب حمیرا داده بود ( سفید رو ) حضور این زن چه در زندگی ی پیغمبر و چه در جهان اسلام نقشهای دردساز فراوان شد . اول گم شدن او در سفری همراه رسول اکرم به دلیل گمشدن گردنبندش در صحرا ، و باز آمدنش روز بعد به همراه صفوان بن معطل سلمی که ساقهدار لشکر بود، یعنی کسی که گرد لشکرگاه میگشت تا کسی عقب نمانده باشد. شایعه و پچ پچ در میان همراهان پیغمبر شروع شد. یکی میگفت: ” جز آن نبود که عایشه با صفوان سر وسری داشته است برای آن واپس ایستاده است ” و دیگری اضافه میکرد:
” ولله که نه عایشه از صفوان رست و نه صفوان از عایشه ” ( سورآبادی / ص ١٦٦٥ )اتفاقات بعدی و رفتن عایشه به خانهی پدر و سر آخر نزول سورهی نور و آیات حجاب او را به خانه رسول باز گرداند ولی تمام حوادث بعدی و دشمنیی تام و تمام این زن با علیبن ابیطالب که نمونه بارزش حضور او در کجاوهای در جنگ جمل بود شاید همهاش به این دلیل است که ابوبکر عتیق نیشابوری آن را این گونه نقل کرده است: (دربارهی عایشه و صفوان ) و رسول در آن حدیث از علی پرسید که: تو چه گویی در این حدیث؟ علی گفت: یا رسولالله ! زن چون نعلین است، گرت میخوش نیاید دست باز دار و دیگری گیر . ( تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری / جلد ٣ ص ١٦٦٦٠)
شعر الهی این گونه آغاز میشود:
تا قناره کند عایشه
از مرغول عایشه،
دو گانه میخسبد
دو گانه میکپد
در میانهی شعر جایی میگوید:
صباح سایره –باز
عطسهها میبندد – عایشه!
دوتای دوتا!
و ادرار خون
که به قاروره در شود
یادم نمیآید ، ولی احتمال میدهم ” صباح سایره ” اشاره داشته باشد به دعایی منسوب به علی .
ظاهرا خود رسول اسلام در اواخر زندگی به ماهیت عایشه پی برده بود که در حدیثی از او نقل کردهاند : ایاکم و خضراء الدمن ( از سبزههای روییده بر کثافات پرهیز کنید ) که مفسران آن را کنایه از ازدواج با دختران و زنان زیبارویی دانستهاند که تربیت درستی نداشتهاند
————–
شهریور ٩٢
3 Responses to یادداشتهای شخصی ( یک واژه در یک شعر )