نویسندهی رمان: منوچهر برومند نگاه: علی جلالی
مدتی پیش در میان کتابهایی که به دستم میرسید، کتاب لقانطهی اقبال بیش از دیگر کتابها نظرم را جلب کرد. کتابی که داستان آن سالها پیش و پس از قحطی سخت جنگ جهانی اول در ایران رخ داده بود. نکته جالب داستان در این بود که علیرغم گذشت سالها از آن واقعه، به شکلی عجیب آشناست و گویی بسیاری وقایع امروز دوباره اتفاق میافتد. مشکلات معیشتی، نبود رجل سیاسیی اهل و شکلگیری خانوادههای متمول و تازه به دوران رسیده، فشارهای بینالمللی قدرتهای آنروزگار، روزنامهنگاران تحت فشار، دریوزگی سیاسی و اعتراض نا گفته مردم در پای دیوار باغ، همه و همه گویی وقایعی هستند که این روزها هم به شکلی دقیق اتفاق میافتد.
این شباهت تاریخی من را بر آن داشت که به سراغ نویسنده رفته و با آن گفتوگویی داشته باشم. آنچه در پی این مطلب میآید نگاهی کوتاه به روایت کتاب و سپس گفتوگو با نویسنده آن است.
لقانطه اقبال کتابی است که به روایت منوچهر برومند و در سال ۲۰۱۲ در شهر پاریس به انتشار رسید. این کتاب بخشی از تاریخ شفاهی مردم اصفهان را نقل میکند و با نگاهی طنزگونه راوی احوال مردمی میشود که هر کدام بخشی از جامعه آنروزهای اصفهان را در پس گذر از روزهای سخت قحطی به تصویر میکشند.
لقانطه واژهای ترکی است که در اصل لکانطه بوده و به معنی مهمان خانه و محل پذیرایی است. لقانطه اقبال که در شهر اصفهان وجود داشته است، برگرفته از لقانطهای در تهران بوده که وجه تمایز آن با لقانطه تهران نبودِ نقاشیهای برجسته رجال قاجار و همچنین نبودِ دریاچه یا حوزهی بزرگ آبی است که در تهران برای تفریح ایجاد گردیده بوده ولی در اصفهان موجود نبوده است.
به روایت این کتاب شخصی بنام پاینده که روزنامهنگار شناخته شده در زمان خود بود، به علت تصادفی که با خودرو یکی از پزشکان بیمارستان دارالشفاء کرد، دراین بیمارستانِ بستری شده ودرحین معالجه با انتشار خبر ترور رزم آرا نخست وزیر وقت روبرو میشود. او ازاینکه نتوانسته درکابینۀ رزم آرا به وزارت دادگستری راه پیدا کند و از قاضی لوچ و تریاکی داستان انتقام بگیرد به شدت سرخورده و دلگیر است.
مجاورت بیمارستان با لقانطهی اقبال، یا همان باغ بزرگی که به چراگاه چهارپایان مرحوم حاج امینالتجار اصفهانی بدل شده و سپس نیز به پدر قاضی حاتم بخشی شده بود، گذشته را برای پاینده زنده میکند.
آقاحسین، مکرم، خانم پرستار، سید صمصام نامی درکسوت درویشی، علی کوچکخان وخواهرش زهراخانم معروف به عمهزیزی، امیرخان مورچهخورتی و پزشک بیمارستان همگی بخشی از اشخاص مطرح در داستان روایت شده توسط این نویسنده هستند که هرکدام بخشی از جامعه آنروز اصفهان را نمایندگی و روایت میکنند.
کتاب لقانطه اقبال تا کنون توانسته است تا نظر برخی از منتقدان و خوانندگان فارسی زبان را به خود جلب کند. این کتاب در پاریس توسط نشر آبنوس و سپس در ایران توسط ناشرین داخلی منتشر شده و هم اکنون نیز در ایالات متحده به بازار کتاب راه یافته است.
دیدار با نویسنده
در مرکز شهر پاریس و چند خیابان بالاتر از رودخانه معروف سن در پاریس، درست مقابل موزهی بزرگ لوور، دفتری با دکوراسیون لوازم آنتیک و قدیمی و فرشهای دست بافت و ظروف قلمکاری شده قرار دارد که منوچهر برومند، یکی از اعضای خانواده قدیمی و اصیل اصفهانی در پشت میز کارش نشسته و در گفتوگوی خود و با لحجه شیرین اصفهانی و کلامی آرام، انگیزه خود را از نوشتن این کتاب چنین روایت میکند: ” در ششم اردیبهشت سال ۱۲۹۰ شخصی در اصفهان با نام حاج محمد جعفر خوانساری در راه دفاع از مردم و حقوق آنها کشته شد. و من خواستم تا از این شخص که به دست محتکران در بلوای اصفهان به قتل رسید خونخواهی کنم. وی به این علت کشته شد که انبار افراد محتکر و سودجویی همچون فرزندان آقا نجفی، شیخ العراقین، شریعتمدار و همچنین انبار مربوط به شاهزادگان قجر را در زمان قحطی و گرسنگی مردم شناسایی و اعلام کرده و در پی آن هم کشته میشود.”
وی در پاسخ به اینکه چرا تاکنون کسی از این شخصیت در اصفهان کتابی ننوشته گفت: ” پس از این قضیه، حتی تا چندی پیش هر گاه کسی خواسته بود تا در این مورد صحبتی کرده یا مطلبی بنویسد، از سوی فرزندان این افراد که بعضأ قدرتمند هم بودند جلوگیری به عمل میآمد. با توجه به اینکه حتی بازماندگان این افراد قتل را به گردن دیگران انداختهاند، من فکر کردم شاید لازم باشد که واقعیت این امر گفته شود و به همین دلیل تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتم. البته مطلبی که من در کتاب خودم نوشتم پیش از این در تاریخ شفاهی مردم اصفهان وجود داشته و کمتر کسی است که از این واقعه و رخدادهای مربوط به قحطی در آن سالها کاملا بی خبر باشد.”
وی همچنین در پاسخ به این سوال که آیا روایت این داستان با وضعیت فعلی کشور ارتباطی دارد یا نه گفت: “کتاب در قسمت اول به مسئله قحطی و اتفاقی که در زمان احمد شاه رخ میدهد مربوط بوده و در قسمت دوم هم یک عروسی به همراه افرادی که در آن حضور دارند به تصویر کشیده شده است و من سعی داشتم که با نشان دادن اعمال و رفتار آنها تضاد و دوگانگی در آنها را به تصویر بکشم. من از نقطه نظر سیاسی و یا اقتصادی منظور خاصی نداشتم و نخواستم که چیزی را به امروز و شرایط فعلی مرتبط کنم. اینکه افراد سودجو و محتکر در داستان بودهاند و مردمی که در این راه مبارزه کردهاند یک حقیقتی است که در همه جا و در همه تاریخ وجود دارند.”
برومند در ادامه اتفاقاتی که در بخش عروسی داستان رخ داده است را بخشی از خاطرات خود در آنزمان دانسته و با اشاره به اینکه داستان کتاب سالها پس از قحطی رخ داده، ارتباطات مردم داستان را متأثر از آن رویداد بزرگ و ناگوار دانسته که در حافظه مردم آنزمان باقی مانده و به شکلهایی که در داستان مطرح میشود بروز میکند.
وی در خصوص زمان مطرح شده در کتاب میگوید: “دوره قحطی دقیقا در زمان محمد خان قاجار است و از یکی دو سال قبل از جنگ جهانی شروع میشود و تا یک سال بعد از جنگ جهانی اول ادامه داشته است. اما واقعه عروسی در کتاب مربوط به زمان محمد رضا شاه است و در این عروسی خود من هم حضور داشتم و تمام شخصیتهایی که در کتاب حضور دارند، شخصیتهایی حقیقی هستند و آنچه صورت گرفته را من خود شخصا به چشم دیدهام، که نوشته من در این کتاب به این حافظه شخصی و تاریخ قحطی در کشور و به خصوص در اصفهان بر میگردد.”
منوچهر برومند همچنین در خصوص منابع معتبر داستان خود افزود: “در مورد منابع دیگر داستان باید بگویم که کتاب معروف دکتر محمدقلی مجد که در مورد “قحطی و نسلکشی در ایران” که بر اساس اسناد و مدارک معتبر نوشته شده و همچنین دیوان مرحوم مُکرم اصفهانی است که در این خصوص مورد استفاده بنده قرار گرفته است. اما در خصوص برخی وقایع قحطی نیز من از نقل قولهای خانوادههای قدیمی و همچنین خانواده خود و بخشی از تاریخ شفاهی مردم کوچه و بازار اصفهان استفاده کردهام.”
وی در پاسخ به نیاز توجه به تاریخ و روایات آن گفت: “به قول شادروان ملکالشعرای بهار «تو پای بند زمینی و رشتهایست نهان، که با گذشته تو را ارتباط تام دهد، گذشته پایه و بنیان حال و آینده است، سوابق است که هر شغل را نظام دهد .» ما باید به هر شکل و به هر اندازهای تاریخ را دوباره خوانی و دوباره نویسی کنیم، تا از تکرار آن جلوگیری شود.”
شخصیتپردازی داستان
در این داستان یک رویداد تاریخی با توجه به شرایط و احوال آنروز به تصویر کشیده میشود و شخصیتهای گوناگون آن از بیمارستان گرفته تا باغ و کوچه و بازار، چه در میهمانی و چه در پیادهرو دیوار پشتی باغ همه و همه به خوبی پرداخت شده و به نوعی با ارائه دیالوگهای خود شرایط و احوال را در مقطعی از زمان به خوبی نشان میدهند.
ادبیات بکار رفته با نوع بیان و گویش هر کدام از آنها نکتهای است که نویسنده در کتاب با حساسیت بالایی پیگیری کرده و این عوامل به همراه رفتار و شکل روابط خانوادگی و اجتماعی آنها به خوبی بیانگر فضای آنروزها بوده و انتشار این کتاب در زمان حال، به خوبی خواننده را با حال و روز آن موقع آشنا کرده و حتی نقاط اشتراک مردم آنروزها را با زندگی امروزه به شکلی ماهرانه، ظریف و غیر مستقیم به تصویر میکشد.
البته اینکه اتفاقات و افراد آنزمان با افراد این روزها شباهت داشته یا نداشته باشند، برخواسته از نقطه نظر نویسنده نیست، اما ظرافت و اصرار نویسنده در باز کردن اتفاقات و دیالوگهای میان افراد و اتفاقات جاری در داستان به خوبی فضای امروز کشور را در پس فشارهای اقتصادی، سیاسی و سوءاستفاده برخی دلالان صحنه اقتصاد و سیاست کشور به تصویر میکشد.
شخصیت روزنامهنگاری که قصد دارد تا در مبارزات سیاسی شرکت کند و در پی تصادفی که رخ داده به گوشه بیمارستان میافتد. تصادفی که با مشکلات حضور وی در عرصه انتخابات به شدت بر روحیه وی تأثیر گذاشته و او را در اتاق بیمارستان و مشرف به لقانطه اقبال تنها گذاشته و شاهد اتفاقاتی میکند که خواننده در آن همراه شده و داستان را در مییابد.
یکی از نکات مثبت کتاب لقانطه اقبال در این است که نویسنده داستان در کتاب خود با حضور در سه فضای اصلی یعنی بیمارستان، امارت یا لقانطه اقبال و همچنین خیابانهای اطراف آن، توانسته با مهارت خوبی شکافهای موجود در جامعه آنروز ایران، با توجه به اتفاقات افتاده و شخصیتهایی که در این سه فضای عمده و موجود در رفت و آمد هستند را به نمایش گذاشته و در متن داستان ضمن بیان سوابق افراد قدرت تصور خواننده را از شرایط موجود در آنزمان بالا ببرد.
به طور مثال میتوان به بخشی از داستان اشاره کرد که در آن مردم کوچه و بازار در شرایطی که کشور دچار هرج و مرج و قحطی شده است و خانوادهای متمول و پولدار تازه به دوران رسیدهای در پشت دیوارهای بلند امارت ساکن شدهاند و همچنین تنفر مردم عادی شهر از این خانواده پولدار و ستمگر به عنوان بخشی از جامعه مرفه و بیدرد آنزمان و قضای حاجت کردن برخی عابران و معروف بودن دیوار آنخانه به این عنوان اشاره کرد.
نویسنده با اشاره به وجود شخصیتهایی مانند دکتر بیمارستان و حتی دستیار خانم وی که در این شغل او را یاری میدهد، این اشخاص را به عنوان کسانی که هر یک خود و یا به واسطه خانواده خود به موضوع قحطی آن سالها مربوط میشوند معرفی کرده و معتقد است که این افراد یا در این قحطی به همراه مردم نبوده و خود را تافته جدا بافته میدانستند و یا به شکلی در تشدید این امر موثر واقع شدهاند.
اما نکتهای که شاید کمی بر روند داستان تأثیر نامطلوبی داشته، تأکید زیاد بر دیالوگهای مربوط به شخصیتهای داستان است که بیشتر از تاریخ روی داده به تصویر کشیده میشود، تا جاییکه در برخی موارد این اصرار بر دیالوگهای میان افراد باعث شده تا اصل داستان برای لحظاتی فراموش شده و در اصل بخشی از روند داستان به چانهزنیهای گسترده و کشدار تبدیل گردد.
مردمی که در داستان حضور دارند از طبقات مختلف مثل روزنامهنگار، پزشک، خانوادههای پولدار و تازه به دوران رسیده و دور از اصالت و فرهنگ، شخصیتهای عرفانی، شاعر و حتی منتقد و بذله گو، شخصیتهایی مانند خان و خانزادههایی که با غرور و نخوت با دیگران رفتار میکنند، همچنین وجود چند نماینده و مستشار خارجی در میهمانی باغ و برداشت آنها از مردم و روابط اطراف خود همه و همه در یک داستان جمع شده و متأثر از اتفاقات دور و بر خود هستند.
اگر چه نویسنده در این کتاب قصد مقایسه مقاطع تاریخی با روزگار کنونی را ندارد، اما خواننده خواه نا خواه نزدیکی بسیاری را بین احوال شخصیتها و روزگار آنموقع با امروز درک میکند.
برومند در انتها گفت که برنامهای جدید برای نوشتن کتابی تازه در دست ندارد، اما در پی سوژهای مناسب برای آینده است که در صورت فراهم شدن شرایط آن را معرفی خواهد کرد.
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.