نویسنده: منصور خورشیدی
«لبریختهها» شاعر: یداله رویایی
وقتی لبریختهها آخرین کار دکتر یداله رویایی چاپ و منتشر شد، از طرف منتقدان، نقد و نگاهی گسترده در داخل و خارج کشور در مورد آن به چاپ رسید. نگارندهی این مقاله نیز ” نگاهی به لبریختهها ” داشتهام که در هفته نامهی ” کادح ” شماره ی ۳۱ چاپ شده است .
آن چه مرا واداشت تا نگاهی دوباره به شعر رویایی و به این کتاب بیندازم و این مقاله ” از ترس مست شدیم ” شکل بگیرد به خاطر نزدیکی بسیار زیاد این کتاب با دو کتاب قبلی شاعر با نامهای ” دلتنگیها ” و ” دریاییها ” در شکل و ساختار زبانی رویایی بود
به اعتقاد رویایی نیز ” حرکتهای ذهنی من در این کتاب خیالهای مرا از همان جایی بر میدارد که ابتدا در دلتنگیها شناختم ” اکنون که شعاع وسیعتری از سیستم آغازین این تفکر را پیش رو داریم ، لازم میآید که نگاهی گسترده به شعرها در این سه کتاب داشته باشیم.
۱- دریاییها – چاپ اول ایران ۱۳۴۴
۲- دلتنگیها – چاپ اول ایران ۱۳۴۶
۳- لبریختهها – چاپ دوم ایران ۱۳۷۱
از ترس مست شدیم
از دور دست عمر،
تا سرزمین میلادم،
صد ها هزار فرسخ بود.
با اسبهای خسته که راه دراز را
طوفان ضربههای سم آرند ارمغان
ضربههای دقیق سر انگشتی و تجربههای دیداری
آغاز فرم مستقل زبانی که رفتار شاعرانه را از ” سرزمین میلاد ” به ارمغان میآورد . و تمام تجربههای عینی خود را به تماشا میگذارد، و از دور دست عمر شاعر به دیدن میرسد، مشاهده، و کشف در متن پدیدهها حقیقت آفتاب میشود، تا فراگردهای دیدن گسترش پیدا کند. ضربههای دقیق سر انگشتی در جست و جوی آن ” برادر پنهان ” بدل به دیدار میشود. حس ماورایی که از احجام زمینی بر میخیزد.
آه . . . ای من ! ای برادر پنهانم !
زخم گران من را بنواز
من بازگشت بی تو نتوانم
دلتنگی۱
در این حرکت، رفتن ” ذکر ” شاعر، دیدن ” رسالت ” او و دیدار ” نبوت ” شاعرانه میشود. تاثیر نیروهای زایندهی شعر که حرکت خود را به سمت آینده آغاز میکند، و امروز همان تپشهای آغازین را در کار شاعر مشاهده میکنیم .
زخم ظریف عقربه در من بود
وقتی که دایره کامل شد
معماری بیابان
همراه با روایت عقربه تکرار شد
من با خیال و عقربه مخلوط بودم
و عقربه
بر روی یک بیابان
بیابان دیگری میساخت
دلتنگی۲
قلمرو تجربههای دیداری شاعر
حقیقت معرفت، زخم ظریف زمان را با جان دایره میکند، و شاعر به هوشی سرشار از ادراک و توانایی میرسد. و خوانندهی شعر، شاهد گرهخوردگی فرم و جوهر شعر میشود.
دایره یعنی تمام و کامل ، معماری بیابان همراه دایره و زخم ظریف عقربه تکرار میشود. جراحت عقربه وقتی منتشر میشود بیابان دیگری از جراحت های بسیار میسازد. سر شاری های بیابان معماری بیابان دیگر میشود در قلمرو ادراک آدم .
طی شدن کویر و آغاز کویری دیگر، لایههای تو در توی عقربه، کویر و بیابان، و در همین معنا خوانندهی شعر در محاصرهی فرم واقع میشود.
پس میتوانیم با ایجاد ارتباط بین شعر و ذهن شاعر، و حضور شعر در میان اشیا، که حاصل پیوندهای ذهنی شاعر با طبیعت حضوری پدیدهها است، همخوانی ایجاد کنیم.
و دریافتمان را از کلیت شعر به اجزای توامان ان گسترده کنیم، تا به قلمرو تجربههای دیداری شاعر برسیم
دیار من همه طول راه بود
و طول بودم من،
و راه بودم،
و طول راه، که قربانی دیارم بود.
دلتنگی۴
خلق فضا در فرم فاصلهها
فرم فاصلههایی که کویر مشکل را میسازند، در فاصلهی فرمهایی مینشینند که در ارائهی مضمون، لذت خلق کردن و سرشتن است. و آفرینش غنای حسی که از تمنای کودکی شاعر بر میخیزد، تا به تجربههای تکنیکی حجم برسد، خلق فضای تازه از زمینههای بکر، از طول راه که قربانی دیار شاعر بود.
فضاهای زمینی خالی است و جادههایی که بر خیال کودکی من حکومت میکنند به سرزمین بایری میروند که انکارشان میکند، دیگر هیچ سرایی در طول فرسخهای سپید نمیروید
دلتنگی۱۰
امپرسیون شعر در مشاهدههای شاعر
آموختگیهای ذهن که از سوی شاعر با ذات واژگان از جمله طول، راه، دیار و قربانی همسو میشود و امپرسیون شعر را شکل میبخشد و مشاهدات شاعر در طول راه گسترده میشود و عمق دلدیدگی وسعت پیدا میکند، و خود شاعر طول راه میشود و راه میشود! و اندیشهی شاعر آفرینشهای خود را در طول و در ارتباط با راه تحول میبخشد و هر چه دامنهی تخیل شاعرانه گسترش پیدا میکند، هماهنگی بین محورها ( طول ، عرض و ارتفاع ) در شعر بیشتر میشود .
تصاویری که علل و عوامل فضازیستی شاعر را در بر دارد و با گستردهترین جنبههای تکنیکی در فرم و عناصر خیال تکوین پیدا میکند.
وقتی که صبح، فاصلهی دست و پلک بود-
صحرا پر از سپیده دم میشد
با حرفهای مشروط
با مکثهای لحظه به لحظه
با دستهای من،
دلتنگی۵
پیلهی پنهان شعر
جادوی زبان، قدرت کلمه، تولد ریتم درونی قطعه و جاذبههای حیرتآور معرفت در پیلهی پنهان شعر، امکان تعبیر پذیری شعر را برای مخاطبان خود فراهم میکند.
در چترهای بسته دلتنگی است
باران بیعلامت،
بیپیغام،
هوش بلند ساختمانها را
به بوی خاک تازه، سوغات میکند
و کاخها و کنگرهها
ناگاه
در عطر کاهگل،
همه
غش میکنند .
. . . . . . . .
باران شستشو افسوس
در چترهای
بسته جاریست
دلتنگی۷
دید شاعر، فرم محض را، نه یک آرمان ذهنی در عنصر خیال، بلکه با بیان تجسمی زیباشناسانه، عناصر شکل گرفته از زبان را هدف قرار میدهد. خود شاعر معتقد است که:
” فرم برای شاعر تکوین یک حادثه است. “
مسائل شعر– از سکوی سرخ –
و فرم در شعر موضوع بسیاری از خلاقیتها ی هنری است. که هویت خود را نشان میدهد.
و ما میان شنهای مستعمل
و چیزهای بیارزش میرفتیم
. . . . . . .
وقتی که ترس نامش را گفت،
از ترس مست گشتیم
و از هزار پاشنه، ناگاه
مد عظیم زهر
بالا آمد . . .
دلتنگی ۱۰
از ترس مست گشتیم
ترس زیبا میشود، عکس دانستههای ما که باید وحشت باشد!
احمد رضا احمدی میگوید ” نوشتم وحشت، وحشت آمد”
در صورتی که زایش کلمهی بعد از ترس در شعر رویایی مهربانی است. و در تعقیب مقصود به جای ترس مست میشویم، با جادوی واژهها در شعر رویایی این گونه دیدار میکنیم، دیداری که سمت زیبای خود را در ذهن رویایی باز کرده است.
زیرا من از بلندیهای مناجات
افتادهام
دلتنگی۵
به جای افتادن از بلندیهای کلدستهها و یا منارههای بلند، بلند تر از هر دو طول بلند مناجات است، که فقط انسانهای فرزانه که به سوی حقیقت یگانه، به معرفت آزمونهای تجربی طول راه رسیدهاند میافتند. ورویایی میافتد که: ” تصویری از اشیا نمیدهد بلکه منظری از علت غایی آنها را میسازد “
” چیز دیگری در تو با من میافتد.”
دلتنگی۲
قدرت جادویی کلمه
رویایی در ” سکوی سرخ ” میگوید: ” من با کلمههایی که برای شعر میفرستم تمام خودم را میفرستم” از این بیان رویایی میتوان استنباط کرد که کلمه هم از نظر معنایی و هم از نظر شکل ظاهری و رنگ پذیری اگر در جای خود و درست انتخاب شود مفهومی تازه دارد. چرا که شاعر معتقد است ؟
” هیچ قدرتی در تاریخ به پای قدرت کلمه نمیرسد. “
وقتی سرشت کلمه با سرنوشت شاعر یکی میشود، باید اسرار کلمات در شعر که عوامل سازندهی تصویر نیز هست دقت بیشتری کنیم.
و باد،
وقتی که به شاخه اشتباه میآموخت
وقتی که پرنده در میان باد
گهوارهی اشتباه را میجنباند
پرتاب میان دستهای من
پنهان میشد
اندیشه که میکردم از سنگ
در دست من ارتباط پنهان میشد
در دست من – آشیانهی پرتاب –
پرتاب که ارتباط بود –
اندیشه که میکردم وقتی از سنگ
دلتنگی ۱۴
حضور دایرهوار فرم
پرتاب پنهان میان دستها، وقتی که اندیشه بر سطح سنگ منتشر میشود و دستها سکوی پرتاب و آغاز اولین معرفتهای نایاب برای ارتباط از سکوی فکر میشود. با پرنده و باد، و شهادت بال برای پرواز و خوانندهی شعر با تانی بیشتر به این دریافت میرسد که:
اندیشهی سنگ چگونه به آدمی ادراک میآموزد؟ در حول همین دریافتها – جان – جوهر مجرد در عبور از سنگ چگونه تمنای پرتاب را آشنای ذهن مخاطب میکند ؟ آیا جریان باد نفس شاعر نیست که به سنگ اندیشه را میآموزد؟ تا زمزمهی نهان آن را درک کند، و اندیشهی کمال طلب شاعر نیست که به سنگ سیر به سوی معرفتهای پنهان در فاصلهی معین را نشان میدهد؟
سطح سنگ یا صخره و ستاره و انسان
شاعر در سبک آفرینش های ذهنی خود ، از لایه های بیرونی اجسام ، از سطح سنگ به جوهر سنگ می رسد . تا با جهان درونی اشیا هماهنگی و تناسب سیستماتیک برقرار کند ، تا واکنش های معنایی در این نماد ، نمود پیدا کند . و به گفتگوی واحد بدل شود . آن گاه به قول احمد میر احسان ( راحا محمد سینا ) :
صدایی از فراسو در برسو تنین می اندازد ، و ما را به ریشه های صخره و ستاره و انسان فرا می خواند .
در گفتگوی ما
فنجان تو کوهستانی است
وقتی که به بوسه های تو نما می بخشد
وقتی که بوسه های ما نما می گیرند
چشمان تو روح هندسیشان را
در کوهستان پنهان میسازند
چشمان تو روح هندسی دارند
وقتی که فنجان تو کوهستانی است
و بوسه که از کنار دست چپ تو
میافتد
می افتد در دهان راست من
در گفتگوی ما
-آن دم که نگاه صخره در نگاه پَر –
می ماند
او ضلع مربع پریدن را
میداند
دلتنگی۱۶
تکوین واژهها در نمای رابطهها
وقتی که بوسهها نمای رابطه هایی می شوند تا چشم روح هندسی- فضایی شان را در نگاه کوهستان پنهان سازند ، تکوین واژه ها پی بنای ساختمانی قطعه ی شانزده دلتنگی ها می شوند .
خواننده ی حرفه ای شعر با اضلاع پریدن و حس پرواز آشنا است و حتی قلمرو پرواز را می داند ، اما برای اندازه گیری روح شاعر در این بلند پروازی و در قلمرو بیکران پرواز باید ضابطه های تعیین کننده ی شعر را شناخت .
فرم ، عنصر خیال ، تداوم موضوع ، ریتم داخلی قطعات و مهم ترین جلوه ی هنر ، تصویر را ، و حتی محتوای حماسی دلتنگی ها را با فضای نا محدود که زاده ی معرفت های درونی است باید در رفتار شاعرانه جست و جو کرد .
و همان تمایلات حجم گونه ” دریایی ” ها را ، در خلق تصاویر و تجمع ناگهانی تصویر ها ، که با مکانیز هایی از مناظر فرم ، برای ایجاد تشکل های سریع ، که طرح دلتنگی ها را سبب مس شود ، تا منظری از “علت غایی ” در منظر نگاه ما بنشیند و لبریزی زبان شاعر دریایی ها به دلتنگی ها و سپس به لبریخته ها برسد .
فراگرد های تازه ای از تحول در حرکت از طول و ستیهنده با درک متظاهر از پدیده ها و رسیدن به ادراک محض و معرفت پنهان .
در گفتگوی ما
فنجان تو کوهستانی است
وقتی که به بوسه های تو نما می بخشد
وقتی که بوسه های ما نما می گیرند
دلتنگی 16
پلی بین کلمه و ذهن شاعر و سرشتن شعر بسته می شود . حاصل این پیوند با نشانه هایی که در شعر می آید معرفت حضور پیدا می کند .
وقتی که بوسه های ما نما می گیرند
فاصله ی بین بوسه و نمای بوسه ، که مثل نام ، نمایی از تکان لب می شود . کارکرد فرم در کوهستان ، ارتفاع آن و نگاه سنگین صخره که سبک مس شود تا اضلاع پریدن را خلق کند .
از سطح سنگ
تو زمزمه ی باد نهان بودی
تو دانش آفتاب گشتی
کز سطح سنگ
میراث دره هایت را
با زمزمه ی نهان باد می بردم
با زمزمه ی نهان باد
من سطح سنگ می شدم
که آرزوی شکاف برداشتن
از نیروی پنهانی یک گیاه را می مردم
مکانیزم خلق و معرفت حضور
میراث ذره هایی که با زمزمه ی نهان باد همراه می شود ، معرفت حضور پیدا می کند ، مکانیسم های خلق شده در کلمه های سنگ ، شکاف ،گیاه و رویش گیاه از دل سنگ .
و این همه آیا ارتباط پیدا و پنهان عرفان نیست که در نگاه شاعر شکل شکار لحظه های –آن – می شود ؟سر فصل های تازه ای از حضور معرفت ها که در جهان ماورایی شعر ، ما را به واقعیت دعوت می کند .
این حرکت اگر چه از کویر ، از محدوده ی تنگ جغرافیا آغاز می شود ، ولی از طریق تصاویر و خلق فضایی تازه در جایگاه بیکران شعر اقامت می کند ، و این جا علاوه بر شعر خود شاعر نیز ارتفاع می گیرد .
دلتنگی ها در ارتباط با حیات شاعر است که سیستم سازه های آن – زبان و سبک – بر آن بنا استوار می شود ، رفتاری که شاعر با تصویر دارد و آن را داربست ساختمانی یک قطعه می کند . رفتاری که شاعر با فرم دارد ، مثل معماری که رسم ساختمان می کند . پی بنای ساختمان رفیع دلتنگی ها ریخته می شود و در منزلت نگاه شاعر ، از راه فرم ، تصویر ، ریتم درونی ، وزن و کلمه در قطعه می نشیند . تا شعر به تکوین نوین برسد .
با زمزمه ی نهان باد
من سطح سنگ می شدم
که آرزوی شکاف برداشتن
از نیروی پنهانی یک گیاه را می مردم
دلتنگی 15
کشف اضداد
شکافی که در سطخ سنگ ایجاد می شود شاعر کشف اضداد می کند ، میان سکون و حرکت ، آرزوی شاعر از سطح ساکن سنگ بدل به دینامیسم حرکت از گیاه می شود . عوامل سازنده ی شعر را همزاد ذهنی مخاطبان خود می کند . بر خورد حرفه ای با کلمه در یک اثر هنری مثل زمزمه ی باد نهان و زمزمه ی نهاد باد . هر طور که خوانده شود ، در هر صورت باد غریو دارد ، فریاد دارد ، در حرکت های سریع طوفان می شود و چرا در این شعر باد زمزمه ی نهان دارد ؟ و چرا در محور کلی شعر ، شاعر سطح سنگ می شود ؟ مگرسنگ بایر نیست ؟ با یک تاریخ آرزو اگر سطح سنگ شکاف بر دارد ! وگیاه را برویاند ! و بعد مردن .
” از جمادی مردم و نامی شدم ” رگه هایی که در پیکره و اندام همین مصراع از شعر مولوی مستتر است . ترکیب بندی اصلی شعر رویایی نیز از نظر معنایی بر این اساس است . ما در این قطعه از شعر رویایی با عوامل زیر رو به رو می شویم .
گره خوردگی تصاویر و از جا کنده شدن ، وفاداری متناسب با کلمات جهت تاسیسات زبانی ، الفت های مدید میان اشیا ، برش های متوالی ، رفتار کائناتی شاعر با دایره های پر از رنگ ، ذهن دیداری در عصر دلپذیری طوفان .
مگر طوفان ضد دلپذیری نیست ؟ اگر هست قاعده های معمول هست که درهم ریختگی اشیا را سبب می شود . چرخش عقزبه های ظریف معرفت های ذهن ، مثل خم شدن آب روی هم که توالی امواج را سبب مس شود و خاکستری در رقص آتش هر دم جزیره می ریزد . آیا این دلپذیر نیست ؟ ! پس زمزمه ی باد نهان دلپذیر است .
و مرغ اول جهان ناگاه
وقتی که کویر مشکل را
از فاصله ساختند
فریادی سخت برکشید
و سمت شن ها را آشفت
فریاد میان آب افتاد
و آب
با زمزمه تار های صوتی را لرزاند
و حافظه ی قنات را باد آزرد
وقتی که تار های صوتی
در گوشت آب
می لرزید
دلتنگی 17
تکنیک کار کرد کلمه
اداره کردن کلمه ، تصرف و تغییر را سبب می شود که به کثرتی گسترده می رسد ، آمیختگی های فلسفه و عرفان ، فشردگی معنا در ترکیب های درونی ، خصیصه های تنین دادن و تنین گرفتن واژه ها و هجا ها که به تصویر در شعر ظرفیت های موسیقیایی بخشیده است .
به خصوص ریتم ممتد حرف ” ر ” به همراه مصوت های بلند ، شکل صوتی و حساب شده ی فرم های سمفونیک را یاد آوری می کند .
خیال بندی های تازه که در دیدار توفیق آمیز در طیفی گسترده بسیار می شود نمونه ای دیگر از تقرب استقرایی واژگان که زیر بار حکومت رویایی اداره می شود .
ادره ی تن
اداره ی حرف تن
حرف اداره در تن
تن در اداره ی حرف نو
نو می شود .
لبریخته ها 95
منشور های چند وجهی فکر
موضع کلمات در برابر زمان و نظام چرخشی آن ، استعداد تازه را برای بیان دریاف های همه ی منشور های چند وجهی آما ده می کند ، تا عناصر شعری در بافت عمودی تر کیب های ساختاری را از شکل طبیعی کلمه ها ایجاد کنند . و هارمونی یکدست پدیده ها در خلق و تکوین شعر و حتی در شکل گیری قطعه دخیل هستند .
در قطعه 95 و شعر های نظیر آن در لبریخته ها ، رویکرد شاعر به جانب کلمه ها در بافت عمودی شعر است . این قطعه اگر چه محدود و روال تکرار می گیرد ، اما اتفاقی است که در شاعر می افتد و در ارتباط با کل ساختار شعر به لحاظ درونی قابل بررسی است .
وقتی جغرافیای شعر از دل شاعر بر می خیزد ، در دل مخاطبان خود راه باز می کند ، فراواقعی رابطه های دو گانه بین شاعر و خواننده ی شعر انتخاب را آسان می کند . اگر چه محتوای شعر در بعضی از شعر های رویایی در هیئت فرم که واقع می شود به صورت یک پلان رمزگونه ارائه می شود و راه ارتباط بسته می شود .
سویی که نشسته در جستجوی اوی شما
هفتاد تپنده ی تاریک را
کاویده با سر انگشت این سو
هر بار انگشت هایی
دیوار های بی طی را آنسو آزرده اند
لبریخته ها 169
آن چه از حقیقت شعر می آید ، عقل را به در یافت دنیای معانی اجسام منحصر می کند ، حضور معنا هایی که رازوارگی شعر رویایی را رقم می زند . حرکت اصولی به سمت تقرب استقرایی پیش می رود و زمینه ی روش شناختی شعر به شطح نزدیک می شود . شطحی که بر جان و زبان شاعر می افتد و در خیزش های افقی شعر رویایی اتفاق می افتند .
در حالت عمیق عزیمت که سمت نیمرخ تو برابر نگهم ماند
پرواز طوطیان
جغرافیای صورت من را درهم ریخت
دلتنگی ها 21
یا “
وقتی صدای نیمرخ تو پر های سبزطوطی را ناقوس می کند
کلمه هایی که از سرنوشت تصویر ها انتخاب نمی شوند بلکه حضور معنا ها تقدیر ورود کلمات را در یک قطعه نشان می دهد . چرا که جهان نشانه های تازه ، در درون اشیا و روی راه ، و در روح پدیده ها قرار دارد . و شاعر سمت اندیشه ی زبان پارادوکسال عرفانی را در عرضه ی شعر از جهان اطراف به عرصه ی جلوه های مکرر می کشاند .
تا معقولات قابل ادراک صورت های ذهنی خود را که از طبیعت اطراف دریافت می کند به ما بعد طبیعت گره بزند . و خواننده ی شعر با دهان سرخ به عقل سرخ ” سهروردی ” می رسد . و شاعر با چشم بصیرت که همان چشم معرفت است به ماورای واقعیت می رسد . و جغرافیای صورت او درهم می ریزد و حقیقت ماورایی عقل را شکار می کند تا پر های سبز طوطی را ناقوس کند .
چه شاخسار سبزی روی زبان توست
وقتی نسیم سرد دهان های سرخ
با شاخسار سبز تو در بازی است
لبریخته ها 173
بصیرتی که معرفت زا است ، مثل چشمی در درون انسان عمل می کند و حقیقت ماورای عقل را آشکار می سازد چرا که صاحبان بصیرت جانشان نورانی است وجان ، جنبش تن است . که در ” هول بزرگ بازی ” اصل رابطه ها را تحکیم می بخشد ، تا نقطه ی آغاز مراحل کیفی دیگری در چشم شاعر زایش کند .
میوه های سرخ زبان تو
در بازی های باد که می افتد
همیشه برگ آخر بر نوک شاخسار
واژه ی آرام مرگ
هول بزرگ بازی
افتادن .
لبریخته ها 173
می بینیم که طیف های رنگ ، همرنگ و گرم وقتی همدیگر را جذب می کنند ساخت زبانی شاعر کارکرد های موجی رنگ را در طیف های گسترده می پراکند و هموار و یکدست در بازی های باد می ریزد .
وقتی شعر از توسع کلمات و زبان ساخته می شود ، شاعر نیز جستجو های خود را روی عوامل نا همگون زبان تمرکز می بخشد . تا به معرفت پارادوکس های متغیر برسد . و جهت های همسو که به سمت وحدت سیر می کنند ، ملاک تعین شاعر واقع شوند .
کارکرد های عازم در شعر رویایی
منظور از کارکرد های عازم ، کلمه هایی هستند که شاعر درآغاز یک قطعه ، آن را می نشاند کارکرد ایجاز ، درک عمیق می طلبد ، ایجاز برشی است که پشت زاویه های خیال را می شکند ، و تکنیک را وسوسه می کند .
او
در کجای افق گوشه می گیرد
وقتی که زخم بر می دارد
مثل افق که گوشه می گیرد ؟
لبریخته ها 8
چرخ
صورت حاکم
جنبش آسان جان میانه ی دندان
لبریخته ها 20
و وقت
از نبض بسته بر می خیزد
و باز می شود در وقت
لبزیخته ها 91
بعد
در حیرت شاخه می نشیند
و روی راه رفته تکان می خورد
لبریخته ها 86
و راه
آغاز بد از گنبد می کرد
صدایت
سرگردان صدام
گلوت خانه ی صداهام
که می پرد با
صدات
لبریخته ها 45
املای وقت
جمال واژه را ابدی کرد
خاموش از سئوالم و شکل لغت دراز
لبریخته ها 144
و تیر
وقتی که می نشیند
در گوشت
پروازهاش ادامه ی دیگر می گیرد
لبریخته ها 79
کارکرد های کلمه در نمونه های فوق ( او ، چرخ ، وقت ، بعد , راه ، صدایت ، املای وقت و تیر ) ، گستردگی تصاویر را برای مصراع های بعدی ایجاد کرده اند .
خصیصه ای سرشار از جنبه های زیبایی ، تصویر پردازی ” آن ” در حیرت شاخه ، نبض بسته ، آغاز بد از گنبد ، جمال واژه و همچنین ” جنبش آسان جان “
شاعر با انتخاب کلمه برای هر قطعه ، اتفاق های نیامده را دیدار می کند . مرکزیت تماشا ، تقابل اشیا و نگاه شاعر ، کانونی که قلمروی در معبر تماشا باز می کتد . که در حرکت های درونی فقط از نگاه برمی خیزد .
عوامل دیداری سمت مشاهده را با نگاه شاعر پیوند می زند تا شکل ساختاری عبارت ها با یکدیگر مالوف شوند ، انس و الفتی که در هم تنیده می شوند تا با جان شاعر تنیده شوند و حجمی معادل فضا بسازند . آزاد و رها تا در تعلق تفکری نباشد . توصیف نشود و ارجاع ناپذیر باشد تا شاعر مغلوب شرایط نشود . و رفتاری تازه به شعر ببخشد .
رفتاری که شاعر در حرکت های مستمر خود ، از دیروز تا امروز به شعر بخشیده است . حیات تازه ، رشد بالنده و کوشش در جهت ادامه ی بال زدن های دیروز برای پرواز های سریع امروز !
رسم همین حرکت البته از فراز و فرود هایی برخوردار بوده که راه و رسم جدید را در ذهن باز کرده است .
به هر تقدیر رویایی در ” دلتنگی ها ” و ” لبریخته ها ” و حتی ” دریایی ها ” حس های مشترک ، چشم انداز های نوین ، منظری از رشد ، شکل گیری پدیده ها و گردش و چرخش آن ها در سسویه های وحدت گرایی ، تا شکل و تکوین فرم های درونی پی گرفته است . و خواننده ی پیگیر را به جشن تقرب همخوانی های شکل و ساختمان در شعر هدایت کرده است
آه ، ای مسافران از دریا تا من !
از آب ها
که شکل درهم امضا دارند
تا من
که واژه ی شکسته ی ” رویا ” یم
و شکل روشن نامم را دارم دریایی ها 33
تهران / خرداد 1371
One Response to از ترس مست شدیم